Monday, August 24, 2009

رهبري و تماميت ارضي


ايران, ايرانستان مي شود .يكي از آخرين اظهار نظرهاي شاه ايران كه امروز قابل تامل تر از قبل به نظر مي آيد.گروهي كه كينه شاه سابق را با خود دارند هنوز هم با تمسخر تفسير مي كنند كه اين جمله حاصل خودخواهي شاه سابق بوده كه تصور مي كرد بدون او ايران هم نخواهد بود.امروز در مروري كه در اوضاع ايران داريم اخباري به گوش مي رسد كه حاصل آن شكنجه, دستگيري, اعدام, طناب دار, تجاوز وبه طور كلي يك هرج و مرج سياسي در داخل ايران كه پايه اصلي آن استبداد حكومت ديني مي باشد.
تمام اين وقايع به يك نارضايتي ملي و سرخوردگي اجتماعي منتج مي گردد.
در طي دو ماه اخير شاهد جنبش سبز مردمي بوديم كه ابتدا بر پايه مطالبه آراي دزديده شده و تسليم دولت كودتايي در برابر خواست مردم استوار بود.ولي چون رفتار رژيم در برابر اين خواسته بر حق و ساده رفتاري وحشيانه و تا حدي دور از انتظار بود جنبش به سوي رفتار هاي اكسيوني پيش رفت و منحني اين حركات مردمي در ميانه جنبش به حالت كم نوسان وتا حدي ممتد پيش رفت.ولي اتفاقي كه امروز شاهد آن هستيم از دو زاويه قابل نگريستن است.اول مي توان گفت هرگز شعله اي كه در بين مردم براي دستيابي به دموكراسي و آزادي اجتماعي افروخته شده سر خاموشي نخواهد داشت.هر مناسبت يا مراسمي كه در پيش باشد مردم به استقبال آن مي روند.در خارج كشور هم يكدلي و همراهي كم سابقه اي را ميان ايرانيان( بجز لابيست هاي رژيم)
شاهد هستيم كه بارقه هاي اميد را زنده نگه مي دارد.اين را هم مي پذيرم كه ملتي كه به دنبال آزادي برخاسته اند شايد عقب نشيني تاكتيكي كند ولي هرگز از حركت باز نخواهد ايستاد.
ولي از زاويه اي ديگر با تحليل و واقع بيني مي توان به منحني حركت جنبش نگاه كرد.بدون آنكه با ياس و دلسردكننده سخن بگويم ولي شاهد يك روند نزولي در التهاب جامعه و دادخواهي مردم براي كسب مطالبات جزئي و كلي خود هستيم. هر چند خوشبينانه بنگريم ولي در كوتاه مدت نمي توانيم بدون عامل تحريكي شاهد دوباره شعله ور شدن اجتماع باشيم.بطور حتم حكومت اسلامي هم با آگاهي از همين مورد,سعي در از بين بردن هر عكس العملي از سوي خود مي شود كه تحريك مردم را بدنبال داشته باشد.شايد بتوان گفت مردم دچار نوعي دلسردي و بي تفاوتي و فرو نشستن آتش بغض خود شده اند.مردمي كه تا بي نهايت گرفتار مشكلات روزمره وغم نان و بيكاري خود هستند زياد قادر به هزينه دادن براي مدت طولاني و بدون كسب هيچ نتيجه اي مشخص و واقعي در كوتاه مدت نخواهند بود.اين يك واقعيت جامعه شناختي مي باشد.در حاليكه تا امروز جنبش فاقد رهبري متمركز و مقبول تمام سلايق و لايه هاي سياسي و اجتماعي بوده و در عين حال جدايي در بين اين گروهها و تلاش براي نفي رهبري ديگري به حداثر خود هم رسيده كه خود اين عدم اتحاد عامل مهم درياس وعدم اطمينان متقابل بين مردم و در پي آن سرخوردگي سياسي مردم مي گردد.حال سوال اينجاست كه اگر اين عقب نشيني را با ديدي بدبينانه موقتي و تاكتيكي فرض نكنيم
چه سرنوشتي مي توانيم براي جامعه امروز ايران كه گرفتار حكومتي كودتايي و خشن هست متصور شد؟آيا براستي ميتوان به ادامه جنبش سبز دل بست؟
30سال ازآن پيشگويي شايد آميخته با غرور محمد رضا شاه ميگذرد.امروز اگر صحنه سياسي اجتماعي ايران را مرور كنيم به چه نتايجي ميرسيم؟چه خطرات بالقوه اي ايران ما را تهديد مي كنند؟اخبار پراكنده اي از اعلاميه دادن گروههاي تجزيه طلب در آذربايجان به گوش مي رسد.در كردستان بطور طبيعي نا رضايتي هايي وجود دارد كه مخصوصا از زماني كه تجلي نسبي دموكراسي را در كردنشين عراق ديده اند تشديد مي گردد هر چند كه در ايران پرستي كردهاي ايران هيچ ترديدي نداريم.در خوزستان وبلوچستان نيز نارضايتي اقوام ايراني عمري به طول نظام اسلامي ايران دارد.همه اين نارضايتي ها به كجا قرار است ختم گردد؟آيا خوشبيني و تكرار اين سخن كه همه اقوام ايراني جز به وحدت و اعتلاي ايران نمي انديشند نميتواند سرپوشي بر واقعيات ايران بحران زده امروز باشد؟
امروز هر چقدر هم گروهي بخواهند بر رهبري موسوي, خاتمي و يا كروبي صحه گذاشته و با تبليغ و شعار اين موضوع را در اذهان و باورهاجاي بيندازد ولي حقيقت در اين است كه رهبر بايد مورد وثوق و قبول همه نيرو ها و باورهاي سياسي باشد و بطور مشهود موسوي و بطور عام اصلاح طلبان فاقد اين شرط اوليه و لازم مي باشد। هر چند بعضي نيروها در تلاش براي جا انداختن اين موضوع و تبليغ آن در همه گوشه جهان هستند ولي طرز رفتار اين گروه مانند گنجي, برقعي وكديورها در تقابل با ديگر گروههاي سياسي و حتي راه ندادن پرچم ملي اكثرگروههاي اپوزان در جمع خودكه بنام جنبش همه مردم ايران برگزار گرديد نافي شروط لازم براي تعيين رهبري مي باشد.امروز ايران در بحراني مخاطره آميز دست و پنجه نرم مي كند و شعارهايي مانند اينكه جامعه خود رهبري را بر عهده دارد و از بين خود رهبري پيدا مي كند لزوم انتخاب و وجود رهبر واقعي را از بين نمي برد.

كوشان.م

No comments:

Post a Comment