Monday, August 24, 2009

رهبري سياسي و موانع شكل گيري آن


رهبري سياسي هر جنبش مدني شايد موضوعي اساسي در تعيين استراتژي هر حركت اعتراضي باشد.امروز ايران در حالي شاهد يكي از گسترده ترين اعتراضات مدني و مهمترين برهه تاريخي مي باشد كه فقدان رهبري قدرتمند و محوري كاملا حس مي شود.شايد گروه اصلاح طلب رژيم اسلامي و ماموران خارج نشين آنها سعي در معرفي موسوي و خاتمي و حتي هاشمي به عنوان رهبران اين جنبش را دارند ولي ميزان نارضايتي و تنفر مردم از تمان اركان اين نظام بسيار عميق تر از اين است كه تن به رهبري هر ملا و مكلا بدهند.حال سوال اساسي اينجاست كه در اين فقدان رهبري مردم بايد با كدام تاكتيك به استراتژي معين برسند حال آنكه در استراتژي هم ميان گروههاي مختلف مناقشه است كه ما آن را رفراندوم آزاد تعيين نوع حكومت فرض مي كنيم.

من كه به شاهزاده رضا پهلوي و نظام پادشاهي پارلماني اعتقادي عميق دارم مدتهاست به انتظار حركتي اصيل ومحكم از شاهزاده بوده ام چون معتقدم در صورتيكه شاهزاده مي توانست بصورت واضح و با قدرت با مردم ايران اهداف و خواسته هاي خود را مطرح نمايد و تصويري از آينده مطلوب خود براي فرداي ايران نشان مي داد و نيز دستورات و نظريه هاي راهبردي خود را ارائه مي داد آنگاه براحتي توان رهبري جنبش را مي داشت و اعتماد گروه بزرگي از نيروهاي تحول خواه را بسوي خود جلب مي نمود,كه اين خطر ربوده شدن جنبش را تقليل ميدهد.

ولي متاسفانه در حال حاضر اين نقش رهبري بطور موثر نمود خارجي ندارد هر چند بطور بالقوه در جريان هست.گاهي كه از افرادي جزو گروههاي چپ ,اكثريت و مليون كه بغض عميق و قديمي به پادشاهی با هر نيتي كه دارند انتقاد مي كنم فكر مي كنم كه كم رنگ بودن حضور شاهزاده باعث مجاب نشدن اين افراد نسبت به نقش رهبري ايشان مي باشد.به هر حال اين روزها و در اين مرحله, جنبش بوسيله تكنولوژي جديد ارتباطات و اينترنت حركات بعدي خود را هماهنگ مي كند و شايد نياز مبرمي به رهبر نباشد ولي آنگاه كه به شوراي رهبري در مراحل حاد نياز است چه كسي مسئول اين مهم مي باشد.اين همان نقطه كور جنبش آزادي خواهي مردم ايران در تمام اين سالهاست كه امروز به صورت كمرنگ شدن حركت سبز يك بار ديگر نمود پيدا كرد.آيا بين مليون و طرفداران پادشاهي هيچ اتحادي را مي توان متصور بود؟

من باور ندارم و اصولا در يك دموكراسي نيازي به اتحاد بين گروههاي مختلف نيست ولي يكدلي براي از بين بردن دشمن ضروري است.با وجود تاكيدي كه همه گروههاي طرفدار پادشاهي بر استوار بودن اين نظام بر پارلمان وحاكميت ملي دارند تمام بدخواهان و گروه هايي كه كينه پادشاهي دارند خود را به نفهمي زده و سلطنت طلبان را طرفدار استبداد معرفي مي كنند اين گروه يا وابسته و مزدورند يا عقده اي و ابله چون اگر حتي يك بار به حرفهاي خود شاهزاده رضا پهلوي دقت مي كردند هرگز اين ياوه گويي ها را ادامه نمي دادند.

همان مخالفيني كه در روزهاي استحكام رژيم اسلامي بر عليه آن شعار داده و پرچم شير وخرشيد را به سينه مي زدند به ناگاهعلاوه بر اعلام حمايت از موسوي و خاتمي ها,پرچم را ديركي معرفي مي كنند كه در حال حضر فاقد ارزش بوده و بايد آن را كنار گذاشت.و جالب تر آنكه به طرفداران سلطنت حمله مي كنند كه شما با تعصب پرچم و در دست گرفتن آن قصد تفرقه و سود جويي داريد!

عجب معمايي شروع به شكل گيري هست و شايد پاسخي به همه ترديد ها.چطور شد مليون و اكثريتي ها طرفدار موسوي و هاشمي رفسنجاني شدند ودر كنار آنها در مقابل طرفداران پادشاهي حتي در مورد مسائل ملي چون پرچم و نيز براندازي رژيم اسلامي ايستاده اند.پرچمي كه نماد اپوزيسيون و مرز بين مخالفين نظام و ايرانيان حقيقي و اين اشغالگران قشري مي باشدبه ديركي كم ارزش به قول برخي بدل شده كه نبايد از آن سخن راند و استفاده مبارزاتي كرد آن هم دقيقا وقتي كه مبارزه علني شد و به اين پرچم نيز مبرم هست تا فرق دوست دشمن نمايان شود كه تاحدي ديديم كه شد .

اگر به مرور گذشته بپردازيم نقاط مبهم را به ياد مي آوريم.در برنامه هاي مخصوص 22بهمن در يك برنامه سياسي تلويزيوني از LA هر شب آقاي اميني (پسر دكتر اميني شهردار تهران و وكيل مصدق)بصورت ميهمان از ريشه يابي علل انقلاب سخن مي گفت كه هيچ تفاوتي با صدا و سيماي جمهوري اسلامي نداشت.تمام ريشه ها از ديد اين شخص ظلم و بي لياقتي رژيم ستم شاهي!و عدم كفايت آن رژيم در اداره كشورخلاصه مي شد كه منجر به اين انقلاب عظيم! مردم گرديدو حتي اين شخص مشكوك الحال عقده را به جايي رساد كه گفت:»ميدانم بعضي از برنامه گذاران شما از اين حرف من ناراحت مي شوند ولي بايد بگويم رژيم گذشته در بين هيچكدام از توده هاي مردم مقبوليتي نداشت و همه از آن رژيم متنفر بودند ولي رژيم جمهوري اسلامي داراي پايگاه در ميان گروهي از مردم ايران هست كه آن را دوست دارند!«دقيقا حرفهايي كه از طرفداران اين نظام بسيار مي شنويم.

آيا با توجه به تمام ظلم و فساد بديهي و واضح اين نظام و عدم مشروعيت و مقبوليت آن,اين شباهت در تفكر بين طرفداران نظام و به اصطلاح مخالفين ملي!محل ترديد و پاسخ به شبه ها نيست.ديگر مخالف مدعي تاريخ و فرهنگ ايراني كه مغلطه ها را آموزش مي دهد و خود استاد مغلطه است در جرياني هدف دار و برنامه ريزي شده كه در برنامه اش حمله به حكومت اسلامي را به كل رها كرده وبا توهين و افترا به حكومت شاهنشاهي و شخص پادشاه فقید مشخص نيست به چه جرياني خدمت مي كنند.

اگر هدف بيان تاريخ و روشنگري است پس اين همه دروغ و مغلطه و تحريف افكار از براي چيست؟ابتدا اين را جا مي اندازد كه طرفداران رژيم پهلوي چند نفر معدود جيره خور ساواكي هستند كه تنها براي رسيدن به قدرت و نوعي ديكتاتوري از آن نظام پيشين حمايت مي كنند و اينها مردم ايران را كورو كر و شپشو مي دانند و حتي در برنامه اي گفت كه اين طرفداران ديكتاتوري سابق!حاضرند در زلزله اي نصف جمعيت ايران بميرند ولي اين گروه به قدرت برسندو... .

فكر مي كنم اگر اين گروه از مليون به قدرت مي رسيدند آيا من طرفدار رژيم پادشاهي را شهروند درجه دو محسوب نمي كردند؟آيا اين چند نفرمعدود به قول خودشان ساواكي طرفدار پهلوي را دستگير نمي كردند و اعدام يا تبعيد در انتظارمان نبود؟آيا فرقي با اين رژيم مي كردند؟جز اينكه حكومت اسلامي هم خيل مخالفين خود را چند نفر معدود وابسته, جيره خور بيگانه و جاسوس اسراييل و آمريكا معرفي مي كنند؟آيا براستي اين ملي ها !

اينقدر نادانند كه ازتعداد طرفداران نظام شاهنشاهي و حتي طرفداران پهلوي بي خبر باشند.نمي دانند كه مردم در كوچه و بازار چه قضاوتي در مورد رژيم پيشين چه واقعي و چه نوستالژيك(وبا توجه به شرايط امروز) دارند؟نمي انند رحمت بود براي هماه شاه چقدر بين مردم ايران رايج است؟حقيقت اين است اين واقعيات جامعه امروز ايران آنقدر رايج است كه به اطلاعات زيادي هم نياز ندارد ولي اين گروه آنقدر در عقده هاي خود غرق گشته و كور شده اند كه هرگز به حقيقت نمي رسند.در جايي مي گويد كه طرفداران رژيم سابق طرح و نقشه حمله عراق به ايران در اختيار رژيم صدام گذاشته بودند.

آيا جايي ديگر كسي اين حرف را شنيده يا صرفا تراوشات مغزمعيوب شخصي است كه از بيماري ژنتيكي هم رنج برده و بودن عقده در او بديهي است كه بازدر يك برنامه ديگرش مي گويد ماساژور سابق شاه كه الان در واشينگتون است در مورد برخي فسادهاي شخصي اين آقا و تعلقات او چيزها تعريف مي كرد كه البته من ديگر تكرار نمي كنم!و يا ميگويد فيلم شكنجه دوستان چپ ما را توسط ساواك براي اين آقا(شاه) مي بردند تا در كاخهاي خود نگاه كند و لذت ببرد!!

شخصي مثل محمد رضا شاه كه دوست و دشمن بر سر دل رحم بودن و عدم خشونت در ذات وي توافق دارند. و در يكي ديگر از برنامه هاي بي مقدارش بيان ميكند كه تمام ديكتاتورها براي خود دشمن فرضي مي تراشند تا با آن به سركوب خود ادامه دهند.مثل رژيم اسلامي كه به دشمني آمريكا و اسرائيل اصرار مي ورزد و در اين جا به صحراي كربلا مي زند كه بله شاه سابق هم شوروي را دشمن خطاب مي كرد.

گويي اين شخص نمي داند ما در زمان شاه روابط سياسي و تجاري گسترده با شوروي سابق داشته ايم كه خوب مي داند ولي با مغلطه قصد فريب شنونده معدودش و عقده گشايي براي ظاهر بيمارش و غيرطبيعي دارد.اين همه پستي و حقارت در گفتار و توضيح تاريخ معاصر از كجا مي آيد؟تمام حرفهايي كه مي گويد فاقد هر گونه مدركي هست در حالي كه هميشه مدعي مدرك داشتن براي ادعا ها هست البته در جايي كه ادعا بر عليه جريانات فكري او و مثلا شخص مصدق باشد.اينهمه حرف و اراجيف بدون مدرك مي گويد ولي در جايي به سلطنت طلبان حمله مي كند كه چرا بدون مدرك به گنجي و موسوي ها تهمت مي زنند كه در جنايات رژيم اسلامي دست داشته اند!!و جالب تر آنجاست كه اين حرفها از تلويزيون هاي سياسي پخش مي گردد كه خود قابل بحث و ترديد است.و جالب آنجاست در آخر مي گويد ك در اين برهه زماني پرچم . نوع آن اهميتي ندارد و براي جوانان ايراني پرچم شير و خورشيدا هميت ندارد چون علاقه و شناختي از اين پرچم ندارند.

جاي تاسف است كه گروهي قصد دارند اين نوع اشخاص را با عناويني چون روشنفكر و استاد به جامعه معرفي كنند كساني كه بلاهت از هر گوشه تفكرشان نمايان است.واقعا با گوش كردن به اين افراد چه تصوري از اپوزيسيون ايجاد مي شود راستي اينها پوزيسيون رژيم نيستند؟!كه به اشتباه اپوزيسيون معرفي مي شوند.اينها براستي جبهه ملي هستند يا جبهه اي برابر ملت؟!آيا اينها براي اينكه آيين سراسر ايراني پادشاهي باز نگردد حاضر نيستند زير اباي آخوندغير مستقيم پناه گيرند. تمام شواهد گواه اين حقيقت تلخ است.
هرگاه به گروههاي سياسي مختلف نگاهي بيندازيم باز عميق تر به فقدان رهبري پي مي بريم.همه اين احزاب و گروهها 30سال بجاي سازمان يابي خود و ايجاد تشكل هاي منسجم و ريشه دار با مانيفست هاي مشخص تنها به جدال بر سر گذشته و متهم كردن يكديگر گذرانده اند.من به عنوان يك طرفدار نظام پادشاهي پارلماني همين ايراد را به اين گروه دارم.شاهزاده رضا پهلوي به عنوان رهبر و پادشاه ما,در اين مورد بسيار مقتدرتر مي توانست اقدام كند.متاسفانه در طرفداران پادشاهي چهره هاي شاخص كه توان سازمان دادن به طرفداران خود را داشته باشند در صف اول و پيشاهنگ وجود ندارد(مانند ديگر گروههاي سياسي)و اين بزرگترين ضربه اي است كه طرفداران نظام پادشاهي با آن مواجه هستند.

و شاهزاده هم تاكنون مبادرت به جمع كردن و سازماندهي چنين كارگروهي خبره و موردوثوق نكرده اند.در جبهه ملي انسانهاي آزاده اي چون كورش زعيم ها اين جبهه را زنده ولي با فعاليت محدود نگاه داشته اند و در خارج كشور در ظاهر افراد سالخورده اي هستند كه در سرماي تاريخ يخ بسته و در ادامه عقده نظام پيشين و نوستالژي مصدق همچنان به دنبال اثبات عدم حقانيت پهلوي ها وساقط كردن آنند!

اين فسيلها 30 سال بعد از رفن محمد رضا شاه پهلوي به دنبال براندازي آن هستند و دانسته يا نا دانسته در جهت اهداف نظام اسلامي گام بر مي دارند.اينها كار را به جايي رسانده اند كه با حمايت ضمني از اصلاح طلبان و از ترس بازگشت نظام شاهنشاهي هر طور شده نشان مي دهند كه مشروعيت اين نظام بيشتر از رژيم پهلوي است.مبادا در رفراندوم فرداي آزاد ايران مردم راي به نظام پادشاهي دهند كه خود ميدانند چه بسا محتمل است.
به هر حال همه گروهها بايد از اين مسائل و كينه جويي هاي شخصي عبور كنند و بجاي اينكه در اين برهه با دروغ پردازي و تهمت به همه شخصيتهاي تاريخي سابق و طرفداران آن عقده گشايي كنند كه چرا مثلاپادشاه خود قدرت را به آنها تفييذ نكردهمه دركنارهم دشمن اصلي را نشانه بگيريم.پر واضح است كه نوع حكومت و تعيين سرنوشت در آن روز موعود كه رفراندوم سراسري براي تعيين نوع حكومت است مشخص مي گردد.پس ديگر كالبد شكافي گذشته هيچ مشكلي را حل نكرده و فقط بايد از اشتباهات عبرت گرفت و چراغ راه آينده كرد.

کوشان

No comments:

Post a Comment