Tuesday, September 29, 2009

هشدار,حواشي جنبش را بازنگري كنيم


باورم نمي شد وقتي كه گزارشهاي بي بي سي و صداي آمريكا را در مورد حواشي سخنراني احمدي نژاد در اجلاس سازمان ملل ديدم و شنيدم।اگر با چشم خود مشاهده نمي كردم باورم نمي شد اين همه وقاحت خبررساني و سانسور را در رسانه هاي مدعي انتشار آزاد اطلاعات।چه نتيجه اي بايد بگيريم.


چند پرسش مطرح مي شود:مگر اين دوستان در اين رسانه ها ايراني نيستند كه بازتاب حقيقي آنچه در نيويورك بر عليه نظام استبداد اسلامي گذشت در اين رسانه ها ديده نمي شود.اين همه گزيدن خبرهاي خاص و حذف همه آنچه در خيابانهاي نيويورك رخ داد اگر نبايد ما را به ترديد و بدبيني وادارد چه نتيجه اي مي دهد؟بارها نوشته و گفته شده كه رسانه هاي فارسي زبان نه در جهت منافع ملي و خواست مردم ايران كه براي تبليغ گروهي خاص كه استاد نوري علا از آن به عنوان مافياي گسترده و مقتدر نام مي برند به تهيه خبر مي پردازند.آنچه كه در نيويورك رخ داد نمايش قدرت و اتحاد مردمي آزاديخواه و مبارز ,ملتي آريايي و آگاه از گروههاي مختلف سياسي دوشادوش هم براي بازپس گرفتن ايران خود و سرنگوني رژيمي توتاليتر بود.موج پرچم هاي شير و خورشيد در خيابانها و بين گروههاي با طيف گسترده باورهاي سياسي در كنار هم و متحد چه چيزي را پيام ميداد كه صداي آمريكا و بي بي سي حتي يك عكس از آن را نمايش نداده و سانسور كردند.از نشان دادن اين اتحاد چه گروهها و كشورهايي متضرر مي شدند؟آيا ميان اين گروهها و دول خاص اشتراك منافع ايجاد نشده است؟حقیقتا در نيويورك چند درصد جمعيت سبزپوش با عكس خاتمي و موسوي بود كه فقط آنها نشان داده شدند؟

.چرا يك عكس موسوي را چندين بار به عنوان تنها صحنه آن تظاهرات نشان مي دادند(طرفداران موسوي به اين كه اين عكس با شانتاژ مواجه شده دلخوش نكنند كه به كل موضوع از نگاهي بالا بنگرند كه من خود نيز يك نفر سبزم)ولي عكسهاي بيشمار شاهزاده رضا پهلوي (چه موافق وي باشيم چه مخالف)كه هيچ حتي جمع هواداران آنها يك لحظه در اين رسانه ها نمايش داده نشد. پرچم شير و خورشيد و يا عكس شاهزاده كه در آن طيف گسترده سياسي كه در نيويورك شاهد بوديم پيام آور چيست كه رسانه هاي بريتانيا و آمريكا آن هم فارسي بايد آنها را كاملا سانسور كرده و فرق آن با پرچم سبز و تك عكس موسوي چه مي تواند باشد كه اين چند صحنه گزيده شده و نمايش مكرر مي يابند.؟!

بارها هشدار داده و باز هم مي گويم اين رسانه ها سويي مشكوك دارند گفتيد حال نبايد چيزي بگوييم چون رسانه ها در خط منافع ما در حركتند. اين مافياي قدرتمند نه به صلاح ما كه براي منافعي مشترك بين آنها و كشورهاي استعمارگر فعاليت گسترده مي كنند.حالا بگوييد من دايجان ناپلئونيسم فكر مي كنم.خوب دقت كنيم و هيجان را كنار بگذاريم.تمام كارشناسان و تحليل گران امروز صداي آمريكا و بي بي سي همكاران و طرفداران سابق نظام استبدادي هستند كه به يكباره به خارج رفته(بخوانيم فرستاده شده)و ريشها را تراشيده,كت و شلوار و كراوات مي پوشند و به عنوان اپوزيسيون موجود به مردم ايران معرفي مي شوند.ولي كارشناسان آگاه و مخالفين واقعي را حتي لحظه اي هم در اين رسانه ها نمي بينيم و اگر به ندرت دعوت شوند براي مباحث ادبي يا غيرسياسي استفاده مي شوند.اينها پيام آور چه نشانه هايي است؟نبايد باهوش بوده علائم را جدي بگيريم.اين همه هجمه به احمدي نژاد و تحقير او نشانه مخالفت استعمار با اين شخص منفور است پس جايي منافع اينان در خطر است ولي آيا اينها با كليت اين نظام مخالفند.آيا براستي مشكل ما با اين ديكتاتوري فقط با رفتن احمدي نژاد و آمدن موسوي حل مي شود؟چرا احمدي نژاد تنها مورد هجمه تلويزيون هاي آمريكا و بي بي سي قرار مي گيرد در حالي كه مي دانيم سرنخ در جاي ديگر بوده و احمدي نژاد نقطه اي از اين كل هم نيست كه اگر بود 4 سال ديگر با رفتن او مشكل حل مي شد و جاي نگراني عميق نبود.سوال اينجاست كه اين همه حمايت از موسوي قرار است چه سودي را براي آمريكا و اروپا تامين كند كه احمدي نژاد آن را به خطر انداخته است.آياعقلا بهتر نيست براي جلوگيري از بحراني جهاني از اپوزيسيون حقيقي و عاشق ايران اين نظام حمايت شود تا از قسمتي از حاكميت موجود.اينكه ما از احمدي نژاد متنفر باشيم بديهي است ولي هيچ از خود ميزان نفرت از كل نظام استبدادي و رئوس اين هرم را پرسيده ايم؟چرا هيچ عكسي از خامنه اي كه جنايتكار اصلي است در سبزهاي نيويورك و بقيه دنيا نمي بينيم.اين چه سياستي است كه فقط احمدي نژاد را هدف حملات قرار داده و كاري به بقيه ندارد و حاشيه اي امن را براي آنها مهيا مي كند.آيا جنايتهاي خامنه اي و هاشمي رفسنجاني در اين سي سال در حق مردم ايران بيشتر است يا احمدي نژاد؟آيا نبايد تجمعات پر شود از عكسهاي جنايتكاران و آمران اصلي براي به پايين كشاندن آنها؟آيا اراده اي براي حفظ اين جانيان برقرار نيست؟آيا كل صحنه نيويورك چند پرچم سبز و يك عكس خاتمي و موسوي بود كه مدام از صفحه تلويزيونهاي بي بي سي و صداي آمريكا پخش مي شد و آنهمه پرچم شير و خوشيد كه چشمها را خيره مي كرد و انبوهي از عكسهاي رهبران ديگر و سنتي اپوزيسيون كه هيچ وابستگي به اين نظام نداشته و ندارند(چه موافق آنها باشيم يا مخالف)حتي يك بار هم نبايد براي پخش عادلانه اخبار و عدم سانسور نمايش داده مي شد. عجيب نيست؟پس فرق اين رسانه ها با صدا و سيماي جمهوري اسلامي چيست؟
بياييم يكبار ديگر بدون هيجان و جوزدگي اين جنبش و اهداف و رهبران آن را مورد تحليل و بازنگري قرار دهيم.براي مردمي كه يك بار انقلابي استعماري را در يك شرايط هيجاني و دخالت واضح كشورهاي استعمارگر و رسانه هاي آنها پشت سر گذاشته ايم اينكه يك بار ديگر دچار همان فريب شويم راه بازگشتي نمي توان متصور بود.من هرگزبه جنبش سبز به ديده ترديد نمي نگرم كه خود يك قطره از درياي بيكران آن هستم ولي جهت و سمت و سويي كه اين جنبش با دخالتهاي مشكوك برخي به خود گرفته موجب نگراني و ترديد مرا فراهم مي كند.فراموش نكنيم به ايراني بودن هركس از جمله دست اندركاران رسانه هاي فارسي اعتماد نكرده و دل نبنديم كه همين ايرانيها در بي بي سي بودند كه در انقلاب نكبت 57 نقش زبان گوياي دولت فخيمه بريتانيا را عهده دار شدند و سرنوشت شوم آن را با مكر سياسي و مطامع استعماري رقم زدند.اگر اين جنبش سر باز ايستادن ندارد بايد با تعقل و توجه به تمام زواياي مهجور مبارزه و بازيهاي كريه سياسي دول خارجي كه چشم به منافع خود در ايران دارند اين مهم صورت پذيرد.مراقب دلالهاي كم مايه لندني و بازيگران بي مايه كه سي سال پيش هم ,همين نقش دلالي را بازي كردند و ايران رابا يك هيچ!!معاوضه كرده و تاخت زدند باشيم. آگاه باشيم در حالي كه بدنبال هشدارهاي محكم اخير دول گروه 20 حمله نظامي به وقوع بپيوندد بجاي حاكمان فعلي ,گروهي ديگر از بدنه همين نظام را كه در اين سالها تربيت كرده و مطيع و نمك پوده خود ساخته اند بر تقدير ما مسلط ننمايند كاري كه 30 سال پيش هم كردند. پروژه اپوزيسيون سازي را جدي بگيريم.هر كابوسي امكان تحقق دارد اگرهوشيار و مراقب نباشيم

کوشان


Sunday, September 20, 2009

تحليلي بر تعامل جنبش و اصلاحات


كديور يكي از تئوريسين هاي خودخوانده اصلاحات را در بي بي سي ديدم كه اشاره ميكرد مردم ايران با زيركي مي خواهند شعار دهند «هم غزه هم لبنان جانم فداي ايران».فكر كردم دروغ به ابن بزرگي از يك به اصطلاح مرد دين ميسر نيست مگر وي يك كلاش ديني باشد كه اين روزها زياد هم هستند چون همه خوانديم كه شعار مردم كه از قبل تعيين شده بود «نه غزه نه لبنان جانم فداي ايران»است.

باز هم حالا كه هنوز قدرت را به دست نياورده مي خواهند شعارها و خواست هاي مردم را به تحريف كشانده و ملاخور كنند كاري كه مقتدايشان در سال 57 با اعتماد اين مردم پاك كرد.آن وقت ما از اين جماعت عرب پرست و ايراني ستيز كه حتي آنقدر عشق به فلسطين و بيگانه دارند كه در اين شرايط كه به دنبال ياركشي براي سوءاستفاده از مردم در كسب قدرت هستند,بازهم گاف مي دهندانتظار استيفاي حق ملي ايرانيان را داريم.اينكه بخواهيم پشت سر اين تيپ اصلاح طلبان مانند گنجي,كديور و خاتمي و رهبري هاشمي به دنبال رهايي ميهن از استبداد باشيم يا دچار ماليخوليا شده ايم و يا به بيراهه و خطا مي رويم.هر چند افرادي چون نوري زاده كه در سوداي سهم مختصري از قدرت به آستين اصلاح طلبان آويزان شده اند وجود هاشمي در نماز عيد فطر پشت مقتدايش خامنه اي را نه از روي ميل خوانده وبر رهبري موسوي بر جنبش تاكيد مي كند.

البته مخاطب من دلبستگان به نظام اسلامي و كساني كه دل در گرو انقلاب و رهبر راحلشان دارند نبوده كه از اينكه اين نظام را توسط تندروها به رهبري سپاه و خامنه اي در خطرسقوط مي بينندلب به اعتراض گشوده اند.به سخنان كديور,گنجي,موسوي و خاتمي با گوش جان و واقع بيني ونه خوشبيني دقت كنيم .مي بينيم مهمترين دغدغه اين گروه مخاطره اي است كه از سوي اين مردم, نظام مقدس و دستاورد هاي امام راحلشان راتهديد كرده وميخواهند تندروها و اصول گرايان را قانع كنند كه با نرمش و آزاد گذاشتن جامعه در خواستهاي محدود و نه دموكراسي حقيقي اين نظام را از ورطه نابودي نجات دهند و سهم خود را از قدرت در نظامي كه در آن نقش عمده داشته بازپس گيرند.چون اين دوستان خوب مي دانند با سقوط نظام كار خيلي از آنها به دادگاههاي ملي كشيده شده و يا در نهايت رأفت ملي خانه نشين مي شوندو دستشان از قدرت وسياست دور خواهد ماند.

هر چند در اين بين انسانهاي شجاع و آزاده اي چون بابك دادواحمد زيد آبادي نيز وجود دارد كه از اصلاح طلبي با تحليلهاي واقع بينانه خود عبور كرده و راه رسيدن به دموكراسي و حاكميت ملي را براندازي اين نظام و تغيير قانون اساسي در رفراندومي ملي يافته اند.البته شجاعت كروبي در پايبندي به اصول انساني و لزوم بازنگري قانون اساسي و حتي اقرار به اشتباه انقلاب 57 قابل ستايش و تقدير بوده واز صداقت موسوي هم بايد قدردان بود كه هيچگاه با تقيه و دروغ اينطور نشان نداده كه مخالف نظام است و همواره وفاداري خود را به قانون اساسي و اعتقاد به ولايت فقيه به روشني بيان كرده است و به عبارتي مردم را هرگز فريب نداده است.ولي گروهي از وفاداران و باورمندان و يا لابيستهاي نظام كه موسوي هرگز آنها را تاييد و نمايندگي آنهاازطرف جنبش در خارج كشور را تصديق نكرده(چون گنجي,كديورها)سعي در القاء باورهايي جز انديشه حقيقي موسوي و كروبي به جامعه ايراني دارند كه در اصل اينان در خدمت نظام اسلامي هستند.روز قدس سال 88 برگي زرين در تاريخ دورجديد مبارزات مردم ايران و نشانه سرفرازي ملي بود.كه باز مردم قدرت ملي و شكوه ايراني را جلوه گر ساختند و اين نه متعلق به گروهي خاص مثل اصلاح طلبان كه از آن همه گروهها و انديشه هاي سياسي مختلفي است كه 30 سال را درراه مبارزه با ديكتاتوري اسلامي گذرانده و از پاي ننشسته اند.

قابل توضيح است كه ما از لفظ اصلاح طلب دو مفهوم را مي بينيم.اصلاح طلبان حكومتي كه هدف آنها از اصلاحات نه رسيدن به دموكراسي ملي كه حفظ حيات طيبه اين انقلاب و نظام و نجات آن از ورطه سقوط توسط تندروها و به عبارتي جلوگيري از قيام مردمي و انقلابي تازه است.گنجي و كديور ها اين نوع انديشه اصلاح طلبي را نمايندگي كرده كه مي بينيم در گفتارشان هنوز خميني امام و انقلاب اسلامي انقلابي بزرگ ضد طاغوت!(منظور حكومت ايراندوست پهلوي) و اميد مستضعفان جهان و گروهي از ايرانيان مثل طرفداران پادشاهي معدود و ملعون جداي از جامعه ايراني جلوه گر مي شود.

هنوز گنجي ها خبرنگاراسرائيلي را نجس و غير قابل مصاحبه دانسته و ميان ايراني ها هم خودي و غيرخودي قائل مي شوند چنانچه در تظاهر!نيويورك وي و دشمني يا مخالفت عريان او با پرچم ملي ايران مشهود شد و كديورها قران و اسلام و ولي فقيه(البته از ديدگاه خوداو)را مايه نجات ايران و حمايت از فلسطين را وظيفه شرعي مي داند.ولي اصلاح طلبي ميان مردم آزادي خواه ايران وسيله اي براي گذر به دموكراسي و پايين كشيدن قدرت مطلق ولي فقيه و نهادهاي تند رو واصول گراي حامي وي است.اين براي ما نيروهاي تحول خواه يك انديشه سياسي محترم وقابل دفاع است حتي اگر ما مخالف آن باشيم. و يا گروهي ديگر از اصلاح طلبان كه با شفافيت و صداقت مواضع ضد ديكتاتوري خود را اعلام كرده و در عين حال از اين نظام هم عبور كرده اند و سكولار و دموكرات مي انديشند.مثال نزديك آن سازگارا كه در تمام سخنان خود موسوي و كروبي و خاتمي را رهبران جنبش معرفي كرده و در عين حال با صداقت اين نظام را جائر و غير قابل اصلاح و خواهان سقوط اين نظام و برپايي نظامي با رياست جمهوري موسوي هست.

هرچند من به عنوان عضو نيروهاي خواهان تغيير به دنبال رفراندومي آزاد براي تعيين نظام حكومتي فرداي ايرانم ولي براي سازگاراها با اينكه با تفكرسياسي آنها مخالفم احترام قائلم كه مواضع خود را بي غل وغش اعلام و در عين حال براي ديگر نيروهاي سياسي هم احترام و اجازه اظهار نظر قائل است و اين همان چيزي است كه ما براي فرداي ايران به آن نيازمنديم يعني تعامل افكار بين نيروهاي سياسي و توضيح آن براي مردم و نيز يك رفراندوم سراسري.شايد من به آقاي موسوي معتقد نباشم واو را رئيس جمهور ايران آزاد فردا ندانم چون اين انتخابات در شرايط دموكراتيك نبودو نيز وي معتقد به قانون اساسي فعلي و خواهان اجراي كامل آن و بازگشت به حيات طيبه دوران خميني و آرمانهاي امام و انقلاب است كه عموم مردم از آن متنفرند پس موسوي به گفته شفاف و بدون تقيه خودش معتقد به اصل ولايت فقيه قانون اساسي است كه ما با آن از ريشه مخالفيم و آن را منافي استقرار يك حكومت سكولار و دموكرات مي دانيم.

ولي از اصلاح طلباني چون سازگارا و اكثر عموم نيروهاي اصلاح خواه مردمي كه ايمان دارم مانند او دموكرات فكر مي كنند استقبال مي كنم و معتقدم همه ما بايد براي آنها فرصت سياسي براي تبليغ انديشه و رهبرانشان قائل شويم و هم اين دوستان با ما در همين تعامل باشند.ولي افرادي هستند ميان اصلاح طلبان مانند كاظم علمداري كه اتفاقا در صداي آمريكا قبل از سازگارا سخن مي گفت و درست برعكس سازگارا از نقطه سخنگويي جنبش و بايك ديكتاتوري ضمني در گفتار, جنبش ملي سبز ايرانيان را صرفا جنبشي اصلاح طلب و نه از آن هيچ گروه سياسي ديگر معرفي كرده و اظهار مي داشت كه گروههاي سياسي ديگر فقط از ديد اصلاح طلبي مي توانند جنبش را همراهي كرده يا به آن بنگرند.افرادي چون گنجي يا كديور نيز براي همراهي جنبش يك راه را پيش پاي ديگر نيروها گزارده اند و آن سبز بودن و پذيرفتن انديشه اصلاح طلبي مي باشد.تا جايي كه به ديگر نيروها حمله كرده كه خودتان جدا با پرچم خودتجمعاتتان را برگزار كرده ووارد جنبش سبز ما نشويد مگر خواستهاي مارا تمكين كنيدو اين نوعي انحصارطلبي و ديكتاتوري حاصل از اصلاح طلبان حكومتي است.فرق اين دو ديدگاه همانا تفاوت اصلاح طلبي مردمي و دموكراسي خواهانه و اصلاح طلبان حكومتي و لابيستهاي رژيم اسلامي است كه البته در اقليت ولي پرسروصدا هستند.اصلاح طلبان حكومتي بدانند كه نيروهاي تحول خواه صحنه مبارزه و جنبش سبز را به اين گروه معتقد به قانون اساسي واگذار نكرده وبه رهبري امثال خاتمي و هاشمي تن در نمي دهند تا دوستان اصلاح طلب كه كارنامه سياه آنان در 30 سال حكومت سياهي بر ايران ما روشن است از مزاياي قدرت متنعم گردند.اين رويه اي است كه اصلاح طلبان در جهان و ايران مي خواستند در ربودن جنبش سبز انجام دهند ولي مردم با شعارهاي راديكال نشان دادند از اصلاح طلبي و چارچوب قانون اساسي خارج شده و اين فرصت را به اصلاح طلبان دادند كه به موج ملت بپيوندند.

البته برخي مثل كروبي,بابك داد وزيد آبادي كه در گذشته اصلاح طلب بوده اند امروز خواست اصل جنبش را دريافته و به سقوط كليت نظام معتقدند ووحتي مي توان گفت از مردم هم جلوتر رفته اند.جنبش سبز به دنبال كودتاي جناح تندروي حاكم بر عليه اصلاح طلبان معتقد به نظام و سرخوردگي ملتي آزاديخواه در خيابانهاي سياسي ايران جاري شد.اين جنبش نه در حمايت از اصلاح طلبان معتقد به قانون اساسي كه بر علي نظام ديني واپسگرا و توتاليتر و پيدا كردن روزنه اي براي اعتراض كردن حتي با متوسل شدن به گروهي از بدنه همين نظام استبدادي شكل گرفت.در آن روزهها,زمزمه ها در كوچه هاي سياسي ايران بر اين بود كه بين بد و بدتر به بد راي مي دهيم.در اصل مي گفتند ما راي مي دهيم تايكي اتخاب نشود نه اينكه كسي را انتخاب كنيم.پس مي دانيم مردم ايران از كليت اين نظام بيزار بوده و به موسوي و كروبي ويا خاتمي كه معتقد به نظام و قانون اساسي آن‌هستند اعتقادي ندارند.و گروهي از مردم به اين خاطر از جنبش دوري مي كنند كه آن را مايه به قدرت رسيدن اصلاح طلبان معتقد به نظام و تداوم و استحكام حكومت دانسته و از اينكه مانند 57 فريب بخورند بيمناكند.

پس اصلاح طلبان سعي در مصادره اين جنبش به نام خود نكنند كه اين موجب دوري مردم از آن و كمرنگي آن در مرور زمان مي شود. اصلاح طلبان دلخوش نباشند كه نيروهاي تحول خواه را كنار زده و كنترل صحنه و جنبش سبز را دست گرفته اند.

اين جنبش از آن همه نيروها ازراست,چپ,طرفداران پادشاهي,جمهوري,اصلاح طلب و همه نيروهاي مبارز مي باشد كه هر كدام به اندازه خود و سابقه شان جنبش را حمايت و همراهي كرده و هيچ يك سعي نكند جنبش را يكجا ببلعد.اين تنوع طيف باعث استقبال بيشتر مردم از جنبش و شركت همه گروهها در آن و قدرتمندي آن مي گردد. پس توهين و حمله به ديگر گروهها رابه بهانه هاي مختلف مثل پرچم شير و خورشيد كه نشان ايرانيت و هويت ملي ماست و يا تفكر خاص سياسي تمام كنيم(به جز عمال و وابستگان ديكتاتوري سياه ديني حاكم كه ما را با آنان سر سازش نخواهد بود).تبليغ عليه نوعي نظام حكومتي خاص و حمله به افكار سياسي ديگر و تهمت زني به همديگر را كنار بگذاريم كه امروز محلي براي اين نوع مجادله نيست.موسوي,خاتمي و گنجي هم ميتوانند با تشكيل گروه و يا حزب خود در فرداي آزاد ايران در كنار ديگر گروههاي سياسي اعم از چپ,راست,طرفداران پادشاهي و جمهوري خواهان ملي در يك دموكراسي به تبليغ براي نظام حكومتي مطلوب خود پرداخته و انتخاب را به عموم ملت ايران در رفراندوم آزاد تعيين نوع حكومتشان واگذار كنند و مه به آن گردن نهند.آن روز نزديك است...


كوشان

Saturday, September 19, 2009

ايرانيان خارج كشورهدف رژيم اسلامي


امروز وقتي كه لايه هاي مختلف جنگ رواني و تاكتيك هاي اطلاعاتي رژيم اسلامي را بررسي كنيم به اوج دقت در اكسيونهاي رژيم اسلامي پي مي بريم كه نمي تواند حاصل تفكر عده اي ملا و مكلا با تفكر محدودشان باشد.

بلكه يك برنامه گسترده و مدبرانه مي باشد كه بايد از اتاقهاي فكر بسيار پيشرفته و مدرن حاصل آيد.

حال سررشته كجاست من نادانم.جمهوري اسلامي همانطور كه مسئله ايرانيان خارج و داخل را براي ايجاد تفرقه دامن زده ومطرح مي كند در عمل هم به آن پايبند است.صدور عده زيادي مامور به اسم اپوزيسيون و استخدام گروهي ايراني خارج كشور در لباس مبارز و مخالف آغاز كليد خوردن پروژه اي بودكه در اصل ايرانيان خارج كشور را هدف قرار مي دهد.چون نظام اسلامي به خوبي مي داند مردم داخل ايران تا كنه وجودي اين رژيم غاصب را شناخته و نمي توانند ديگر از هيچ طريقي ايرانيان داخل را فريب دهند.چون اين مردم آزموده و آشنا با اوج مكر و ستم اين رژيم هستندو جز نابودي و ساقط شدن كامل آن به كمتر رضايت نمي دهند.ديگر اسامي مانند اصلاح طلبان مردم را فريب نمي دهد از آنجا كه بعد از خرداد 76 و آن به اصطلاح جنبش بزرگ اصلاح طلبان چنان تجربه بدي به دست آوردند كه با اينكه از ترس بودن تفكري مانند هاشمي به خاتمي اقبال نشان دادند با گذشت 8 سال از آن واقعه باز هم از خاتمي به ابا و عمامه رفسنجاني پناه آوردند.(بگذريم كه با شعبده, احمدي انتخاب شد)كمي به اين مورد فكر كنيد كه اصلاحات و پروسه آن چه بلايي بر سر مردم ايران آوردكه مردم از هاشمي به هاشمي پناه بردند(همانطور كه امروز مومناني مردم درمانده و نوميد ايران امروز را به حيات طيبه دوران خميني بشارت داده و رهنمون مي سازند).

اين همه حاصل پروسه اصلاحات بود.اين است كه اين جنس اصلاح طلبي در داخل ايران خريداري ندارد.پس پروژه هدف قرار گرفتن خارج و بمباران تبليغاتي ايرانيان خارج كشور در حمايت و اميد به اصلاح طلبي توسط امثال بهنود,گنجي,نگهدار و كديورها كليد خورد.چون جوانان خارج كشور اصولا مفهوم اصلاح طلبي را در مورد اين رژيم و حقيقت اين حكومت را لمس نكرده اند واين متاع به ظاهر زيباي اصلاحات را مي توان به آنان فروخت و از آن به عنوان يك لابي خودساخته و نادانسته توسط ايرانيان پاك نيت خارج به سود رژيم بهره برد.حاصل حمايت جوانان پرشور و با اخلاص عمل در خارج كشور از اصلاحات و موسوي و حتي عمل به سخنان امثال گنجي در مورد كنار گذاشتن پرچم ملي شير و خورشيد و ايستادن در كنار اصلاح طلبان به خارج فرستاده شده درصف مقابله با اپوزيسيون حقيقي و تهمت و توهين به آنها حاصل همين عدم شناخت بود.

اين است كه آقايان به آمريكا و اروپا« موقت سفر كرده »همانجا ايرانيان را هدف تبليغات خود قرار داده و ديگر به ايران باز نمي گردند.خوب مي دانند حرف آنها در ايران خريدار نداشته و فقط دوستان خارج از كشور كه به عمق فاجعه آگاهي ندارند به اين حرفها دل مي بندند.چون تصور مي كنند اصلاح طلبي در ايران هم از نوع تغيير اوباما و ساركوزي مي باشد.در آنجا اين شعار ها زيباست و سيستم اطلاعاتي نظام اسلامي اين مورد را به خوبي دريافته و در مصادره نيروهاي كثير خارج كشور به سود خود توفيقاتي يافته است كه اپوزيسيون از انجام اين مهم عاجز مانده و قافله به رژيم اسلامي تا حدي باخته است.اگر هم برخي مانند همايون(با اينكه با روشهاي او گاهي موافق نيستم)درخارج افرادي را به سوي خود جلب كند مورد حملات برنامه ريزي شده و تخريب همه جانبه قرار مي گيرد و حتي مهر وافر وي به پرچم به صفت پرچم فروش به سخره كشيده مي شودحال آنكه در همه كشور ها پرچم فروخته مي شود.

ويا شاهزاده رضا پهلوي به صورت عجيبي مورد بايكوت خبري قرار مي گيرد مبادا طرفداران فراوانش با جمع شدن گرد او هسته مقاومت عظيمي را شكل دهند.و جالب اينكه رسانه هاي آمريكا و انگليس هم در پيشبرد اين پروژه ها پيش آهنگ هستند!ايجاد گروههايي مثلا غير سياسي مثل پايا با اعضاي معروفي چون فيروز نادري,رودي بختيار,نازنين افشين جم و انصاري و ...حاصل همين سياستي مي باشد كه بودجه زيادي براي تحقق آن هزينه شده وگاهي عصبانيت ايانيان داخل را بر مي انگيزد ولي كاري از دست آنها بر نمي آيد چون صدايشان به جايي نمي رسد.دقيقا به فيلمهاي مخملباف و دختر وي دقت كنيد و خودبه قضاوت بنشينيد.

جو ايران در اين فيلم ها چنان نشان داده مي شود كه گويي جوانان ايراني به هيچ چيز جز اصلاح طلبان و اصلاحات و خاتمي و موسوي نمي انديشندواين مورد را به خارج نشينان نشان مي دهند كه شما هم بايد دنباله رو داخل باشيد در حاليكه كه مردم داخل حرف ديگر ميزنند و به دنبال براندازي اين رژيم هستند ولي نمي توانند حرف خود را به خارج بفهمانند چون تمام دستگاههاي تبليغي در دست گروه اصلاح طلب است.مردم ايران نمي خواهند در خارج دقيقا شعار آنها تكرار شود بلكه انتظار دارند ايرانيان در كشورهاي آزاد بغض فرو خورده آنها و حرفهاي كه در داخل توان گفتن آن را ندارنددر خارج فرياد زنند.حال آنكه در جريان جنبش سبز لابي كاران رژيم اينگونه جا انداختند كه ايرانيان خارج بايد شعار داخل را بگويندو اين فريبي بزرگ بود و آنها انتظار شعار سقوط حكومت اسلامي و بر افراشتن پرچم ملي و تاريخي ايران را از خارج داشتند.باز هم جوايز بين المللي براي انديشه اصلاح طلبي و البته هجوم به پادشاهي آغاز شد چون هيچ علاقه و خواستي از سوي ابر قدرتها براي رفتن اين سفاكان و استقرار يك حكومت ايراني و ملي وجود ندارد كه در اين صورت بايد از منافع خود چشم پوشي كنند.

جايزه شير نقره اي به خانم نشاط باز هم در مورد 28 مرداد و حمله به شاه همراه بود تا هم اذهان از فجايع امروز ايران دور شود و هم هوس نوعي ديگر از حكومت در سر مردم زنده نشود.البته من هم به خانم نشاط تبريك گفته ولي بدبين شده ام.اضافه كنم افرادي در جمع اصلاح طلبان هست مثل بابك داد واستاد احمد زيد آبادي يا شيخ شجاع كروبي كه از اصلاحات عبور كرده و خواهان تغيير قانون اساسي و تحول بنيادي اين نظام هستند.پس اصلاح طلبان خوب و با شرف جزء اين گروه حساب شده ولي در اصل از آن عبور كرده اند قابل احترام و كفه سنگين سياسي در اين مبارزه محسوب مي گردند.نقد و مقصود من آن گروهي است كه بيشتر در خارج متمركز شده و قصد ربودن جنبش به منظور حفظ نظام را دارند.وگرنه جوانان باشرف و عاشق ايران چه در داخل و چه خارج هستند كه پروسه اصلاحات را وسيله اي براي عقب راندن تندروهاي اسلامي و اصولگرايان واپس گرا و پلي براي رسيد به هدف و آرمان خود قرار داده اندكه البته در نوشته اي ديگر در اين مورد نظرم را ابراز مي دارم.

اكبر گنجي در قسمت 13مقاله«با اين رژيم چه بايد كرد» ياوه گويي هاي خود را از زبان چند روشنفكر ديني مثل سروش,حجاريان و نراقي مطرح كرده كه در نهايت به اين برسد كه ديكتاتوري سكولار پهلوي همانند ديكتاتوري ديني خميني يكنوعند و رضا شاه و خميني هر دو در مورد حجاب يك نوع عمل كرده و مردم اين هر دو را نمي خواهندوآيا به واقع رضا شاه و خميني جز در تفكر گنجي قابل قياسند؟در اصل گنجي مي گويد با رژيم شاه چه بايد كرد! مبادا بازگشتي در كار باشدوگرنه با اصل رژيم اسلامي مشكلي ندارد.نبوي هم درجايي ديگر مقاله اش را در دفاع از محمد رضا شاه و تعصب وي به خليج فارس آغاز مي كندولي بعد از دو خط مي گويد رضا پهلوي هم به سلطنت اعتقادي ندارد ومحمد رضا شاه هم اگر زنده بودنمي خواست كه در ايران نظام پادشاهي باشد.

در حقيقت اين دوستان مبارزه اصلي را نه با جمهوري اسلامي بلكه با پادشاهي و هر آنچه كه ممكن است اين نظام مقدس اسلامي!را به خطر و كيان آن را متزلزل كندانجام ميدهند.در اعلاميه منتظري هم اين حكومت ولايت نظامي معرفي شد يعني مردم تازه منتظر ولايت فقيه حقيقي باشيد و طعم نظام اسلامي واقعي را بچشيد!اين پروژه اي جديد است كه در اصل دفاع از جمهوري اسلامي و ولي فقيه است و اين حكومت فعلي را ديكتاتوري مشابه حكومت شاه به مردم معرفي مي كنند مبادا هوس شكوه گذشته تداعي گردد.مقاله نويسي اين نيست كه در خانه كتابهاي مختلف فلسفي و سياسي را باز كرده و از هر كدام يك خط بنويسي و ملغمه اي درآيدكه نه خودت بفهمي و نه هيچ كس ديگري از آن برداشت لازم را داشته باشد.اين نوع نگارش در اصل مغلطه كاري و عوام فريبي است كه در كارنامه اين دوستان به وفور پيدا مي شود.

اينكه جمله هاي غير كاربردي درباره يك موضوع را پشت سر هم چيده و دريك خط آخر يك نتيجه گيري بي ربط بگيري كه مبارزين و آزاديخواهان نمي خواهند ديكتاتوري سكولار شاهنشاهي را جايگزين ديكتاتوري ديني امروز بكنند در اصل نوعي مغالطه و كلاهبرداري سياسي مي باشد كه فقط از عمال خبيث اين رژيم برمي آيد و بس.6-5 ميليون ايراني خارج كشور اگر تمام تمركز ذهني خود را بر واقعيت وجودي اين رژيم و شناخت پروژه هاي پرهزينه برون مرزي آنها قرار دهندكمك بزرگي را مي توانند به جنبش آزادي خواهي مردم ايران كنند.آنچه اهميت دارد يكسري پروژه هاي نخ نما شده رژيم اسلامي كه از آستين عمال و ماموران خارج كشورآنها بيرون آمده و اجرا مي شود.اينكه نيروي عظيم از لابي گران رژيم در خارج بار ديگر حملات گسترده و هماهنگي را يكصدا و با يك تاكتيك مشخص بر عليه نظام پادشاهي بعنوان استراتژي مشترك خويش قرار داده اندنشان از نگراني عمق اطلاعات رژيم از افكار عمومي ايرانيان مي باشد.

اينكه نظام حكومتي آينده ايران چه باشد هيچ تفرقه و تيرگي روابط بين گروههاي آزاديخواه و مبارز ايجاد نخواهد كرد كه اين مهم در فرداي آزاد ايران بوسيله يك رفراندوم سراسري توسط عموم مردم ايران تعيين مي گردد.اگر برخي افراد در دفاع از پادشاهي سخن مي رانند براي دفع يكسري توطئه ها و پاسخ به خباثت نيرنگ بازاني است كه هنوز در سفاهت و كينه گذشته خود غرق و به دنبال قدرت طلبي و انحصار خواهي براي گروه خويش است و هيچ حقي را براي افكارسياسي ديگر قائل نيستند.اينان همه را اقليت و خود را اكثريت دانسته و حتي با وقاحت مي گويند شما گروههاي كوچك و بدنام كه فقط معدود طرفداراني در خارج كشور داريد وارد جنبش ملي سبز ايرانيان نشويد و اين ما اصلاح طلبان هستيم كه اين ملت را نمايندگي و جنبش آنها را هدايت مي كنيم.اين را همان اشخاص مدعي و هميشه در اعتصاب غذا مي گويند كه مورد تنفر همان مردمي هستند كه به زور خود را نماينده آنها معرفي مي كند.شايد به خاطرهمين نيرنگ كاري است كه اشخاص صادقي مثل موسوي( كه من با ايشان اختلاف عقيده دارم) و كروبي هرگز اين افراد را منتسب به خود و نماينده خارج كشور جنبش معرفي نمي كنند.

در خارج كشور هم ايرانيان راستين از هر گروه و با هر ايدئولوژي سياسي بايد سره را از ناسره تشخيص داده و تا روز آزادي ايران و حضور پاي صندوق هاي راي براي تعيين نوع حكومت سكولار و دموكرات به حمايت از جنبش ملي ايرانيان بپردازند.يادمان باشد كه شكل ظرف حكومت آينده ايران دموكراسي و سكولار يزم است و نوع حكومت هر چه باشد محتوي ظرف است كه شكل آن را به خود مي گيرد و در رفراندوم آزاد تعيين مي گردد, پس دليلي براي نزاع نيست.به اميد آنروز...

كوشان.م