Monday, April 6, 2015

فریبی به نام احیای امپراتوری یا واقعیتی منجر به ویرانی ایران


سردار سلیمانی دیگر آن زوروی قهرمان دیروز نیست که همه جا با یک Z اسلامی ،اثری از وجود خادم و ضد ستم خود را بجا میگذاشت و چنان نوک شمشیرش تیز بود که آمریکائیها و اروپائی ها به او لقب قدرتمندترین مرد منطقه و یکی از قدرتمندترین مردان جهان را داده بودند . بلکه امروز این زورو بدل به رابین هود گشته  و بخصوص در عراق دارد یکتنه داعش را قلع و قمع میکند و پرچم سبز علوی را بجای پرچم سیاه داعش به احتزاز در می آورد آنهم در عراقی که توسط لشکر کشی بوش بر ضد صدام سکولار دیکتاتور، اشغال شد تا منطقه چهره جدیدی از سکولار دموکراسی را تجربه کند! یک حسین در کاخ سفید کافی بود تا تمام غنائم آمریکا بخصوص در دوره بوش را دو دستی تقدیم به جمهوری اسلامی کند لابد برای اینکه قرار است یک توافق نامه هسته ای هم تنگ این افتخارات بنشیند تا همه چیز جفت و جور باشد!البته این یک سوی ساده انگارانه قضیه است.

مهم نیست سردار سلیمانی کیست مهم این است که آنچه این سردار به ظاهر قهرمان انجام میدهد دقیقا چیست.امروز از سوریه تا یمن، از عراق تا لبنان در ید قدرت ولی فقیه نظام اسلامی درآمده تا نشان دهد انقلاب 57 بیخود به ثمر نرسیده! داعش ،آن ولایت عظمی را صفویون مینامد و زمزمه احیای امپراتوری صفوی
جمهوری اسلامی  بیشتر از یک زمزمه به ترنمی مضحک بدل شده.ولی چرا و چگونه؟
خانم شیرین هانتر که همسر ایشان رابرت هانتر از افراد با نفوذ در اتاقهای فکر سیاسی واشینگتون بوده ( و شاید هنوز باشد) حدود 10 سال پیش در یک مصاحبه با مانوک خدابخشیان به نکته ای اشاره میکند و اینکه هروقت سخن از امپراتوری پرشیا و احیای آن در گفتگوها یا مقاله های اهل سیاست در امریکا شنیده میشود ایشان نگران به این خوانش نگاه میکند چراکه ارتباطی تناتنگ میان این نگاه اهل سیاست غرب( یعنی تفسیر احیای پرشین امپایر از فعالیتهای حکومت مستقر در ایران) و تلاش برای تجزیه ایران از سوی این گروهها ارزیابی میکند.چندی پیش هم خانم هانتر در مقاله ای ( به زبان انگلیسی ) به شدت این ارزیابی را که جمهوری اسلامی در تلاش برای احیای هژمونی صفویه می باشد را رد کرد تا به نوعی نشان دهد هنوز ایشان نسبت به چنین تحلیلهایی از سوی اتاق های فکر امریکا، حساس و نگران می باشد.ولی خانم هانتر و امثال ایشان به یک ابهام اشاره نمیکنند که چطور ممکن است ترس از احیای امپراتوری ایران چنان لرزه بر اندام سیاسیون ابرقدرت بیندازد ولی همچنان مطابق خواست آمریکا ( لااقل در عمل) و موازی کوتاهی های آنها در منطقه، سرداران امام زمان مشغول فتح الفتوحات استراتژیکی در دل متصرفات غرب و بخصوص امریکا باشند؟!

مگر اینکه فکر کنیم آمریکا این حضور و هژمونی نظام اسلامی در منطقه را نه تنها جزو تعریف موضوعی احیای یک امپراتوری تقسیم نمی کنند که برعکس آن را گامی در جهت نابودی ته مانده های این رویای ایرانی و کابوس غربی ارزیابی کرده اند و خود را کنار کشیده اند وگرنه به قول احمد بهارلوی عزیز اگر این هواپیماهای ائتلاف ضد داعش بجای بمب ، چغندر بر روی داعشیان پرتاب کرده بود قاعدتا باید این حدود 15 هزار میلیشا رو به زوال میرفتند نه اینکه تازه خوش خوشانشان شود که 20 نفر 20 نفر بسوزانند و سر ببرند!تا اینکه سرداری سلیمانی نام بعد از فارغ شدن از رتق فتق امور سوریه ، جانب بغداد بگیرد تا یکتنه بر داعشیان بغرد!

اگر به گذشته هم برگردیم تقریبا از سال 1353هنری کیسینجر مرتب نسبت به خطر احیای امپراتوری ایران به طور مکرر هشدار میدهد به نحوی که چند ماه پیش ، کسینجر خطر احیای امپراتوری ایران ( حالا لابد از نوع صفوی و نه باستانی) را از خطر داعش بسیار جدی ترو قابل تمرکز تر ارزیابی کرده بود.! از سویی یکی از مهمترین مشکلات غرب با محمدرضاشاه پهلوی همان تلاش شاه فقید برای کسب یک هژمونی منطقه ای برای ایران بوده که این نگرانی حتی از موضوع سیاستهای نفتی شاه هم برای سیاستمداران غربی مهمتر و با اولویت بیشتری آنالیز میشد.با اینکه میدانیم سیاست شاه در منطقه برپایه بسط حضور فیزیکی یا دخالت سیاسی در منطقه استوار نبود بلکه بیشتر شاه در پی ایجاد یک شاکله قدرتمند از نظر نظامی و البته اقتصادی برای ایران بود و از ان طریق ایران را به عنوان یک قدرت منطقه ای مطرح کرد که در موضوعات مختلف از قرارداد مرزی با عراق تا حضور فعال در مناسبات منطقه ای ( مانند گفتگوی اعراب و اسرائیل) و رهبری سیاستهای نفتی این قدرت سیاسی ایران رخنمون کامل داشت و البته هشدار شاه در مورد عدم ورود ناوگان کشورهای غربی به خلیج فارس با این مدعا که ایران میتواند امنیت خلیج فارس را به تنهائی تامین کند.که شاید حداقل دستاورد انقلاب 57 را برای غرب و آمریکا ، تبدیل شدن خلیج فارس و منطقه مهم ژئواستراتژیک جنوب به جولانگاه ناوگان امریکا و برخی کشورهای اروپایی ، برشمرد.

حال این دست گشاده غرب و امریکا را در تقدیم کردن منطقه خاورمیانه به جمهوری اسلامی ،که با تمام مدعیات پیشین غرب که در بالا اشاره شد،منافات دارد چگونه میتوان ارزیابی سیاسی کرد؟ایران با توجه به پیشینه تاریخی و ژئوپلتیک مهم و حیاتی جغرافیایی خود، دارای پتانسیل های بالقوه و دستانی باز جهت تثبیت و تحمیل قدرت و حضور خود در کشورهای منطقه دارد.در حقیقت احیای تعریفی نوین از امپراتوری ایران ( که دغدغه سیاست بازان در غرب میباشد) مسلم بصورت بسط و گسترش مرزهایش امری غیرممکن و بایگانی شده در صفحات تاریخ است پس دو راه دیگر جهت این بسط و نفوذ منطقه ای میتوان متصور بود یکی از راه توسعه و تسلط فرهنگی بر حوزه تحت تاثیر و تسلط این فرهنگ ( در وجه تاریخی) که میتوان از نفوذ فرهنگی در کشورهایی مانند عراق،افغانستان،تاجیکستان ،ترکمنستان وآذربایجان نام برد که این گونه هژمونی فرهنگی مسلما به سود ایران و ملت ایران میتواند ارزیابی موضوعی شود و راه دوم بهره جستن از ابزار مذهب و هژمونی مذهبی به عنوان ابزاری جهت نفوذ و پیشبرد عمق استراتژیک در معنای عامه آن که این دومی هیچ سودی برای ایران و ایرانی نمیتواند به ارمغان بیاورد و بیشتر جهت تقسیم منطقه براساس مذهب استوار است که الزاما ارتباطی به منافع ملی و میهنی ندارد (که این بنیان در این منطقه لااقل از زمان صفویه که شیعه سپری جهت صیانت از ایران برابر دو قدرت متجاوز یعنی عثمانی و ازبکان بود برقرار بوده)   .

و حضور یک حکومت دینی در ایران نیز به ما میگوید که ایران ما امروز در یکی از مهمترین بزنگاهها و البته دوراهی های تاریخش ایستاده.یا باید با تکیه بر پیشینه فرهنگی و نفوذ معنوی در منطقه ، نقش یک ایران مقتدر را ایفا کند که از این بین هم ایران بهره می برد هم با توجه به فرهنگ دیرینه و غنی ایران شهری ، بسط و ثبت این فرهنگ در حوزه تحت تسلطش ( در مفهوم تاریخی) میتواند آرامش و ثبات را برای منطقه به ارمغان بیاورد و یا نوعی جنون آمیز از احیای امپراتوری صفوی ،ایران را به مسیر توسعه طلبی ایدئولوژیک وارد کند کاری که رهبران امروز ایران پیش گرفته اند و نکته قابل تامل اینکه این روش توسط کشورهای غربی که خواهان دستانی دراز در منطقه میباشند ظاهرا بسیار پذیرفتنی تر از راه اول ارزیابی شده که چنین اجازه تاخت وتاز به سپاه قدس میدهند و سردارش را تا حد قوی ترین مرد منطقه به مردم ایران و البته ملتهای جهان معرفی میکنند! ایا واقعا سردار سلیمانی دارای چنان توانایی و درایتی است که یک سایت اسرائیلی همصدا با رسانه های غربی وی را اعجوبه و متخصص در جنگهای نامتقارن معرفی میکند؟ایا اگر فرض کنیم حضور حداقل30 کشور قدرتمند در ائتلافی تحت عنوان ضد داعش به اندازه سردار سپاه قدس که هیچ، به اندازه یک صدم آن هم موثر نبوده ، به ما نمیگوید که واقعا اعجوبه هایی با حمایت دستان پنهان امام عصر به مبارزه با ظلم و جور در دنیا پرداخته اند که دارای حقانیت و مهمتر لیاقت و کفایت لازم جهت ایفای چنین نقشی هستند؟
ایران بر روی میز سیاست غرب و بخصوص امریکا،مبهم ترین و نامشخص ترین آینده را داراست.هنوز سیاستمداران غربی بخصوص آمریکا تصمیم مشخص و استراتژی مدونی را برای برخورد با جمهوری اسلامی اتخاذ نکرده اند که دلیلش تشتت و ناهماهنگی در دالانهای سیاست می باشد.همینکه جمهوری خواهان علنا هرنوع موافقت نامه ای میان دولت اوباما و جمهوری اسلامی را به مثابه توافقی سست و غیر لازم الاجرا اعلام کرده اند نشان میدهد نمیتوان به ضرس قاطع گفت جمهوری اسلامی از منظر سیاست بازان جهانی ، چه فردایی را در انتظار خود دارد.البته به این معضل میتوان افتضاح در تمام ارکان سیاسی اجتماعی اقتصادی را که جمهوری اسلامی چونان آواری بر سر ایران و ایرانیان خراب کرده اضافه کرد تا بیشتر به بغرنج بودن موضوع فردای ایران در دو منظر وضعیت سیاست داخلی و نگاه سیاسی خارجی ، پی ببریم.ولی پرسش اصلی اینجاست که بازیهای منطقه ای ، ایران را به کدام سو هدایت خواهند کرد؟آیا اگر ملت ایران به نقش صفر خودش ادامه دهد فردا روزی در تاریخ ، ما ایرانیان ، در حسرت فرصت مهم از کف رفته امروز و استیصال ایران در یک دوراهی مهم تاریخی اش ، که به سقوط و هبوطش منجر شد آه هرمان و فغان پشیمانی سرنخواهیم داد؟