Sunday, July 14, 2013

سنتها ، رسوم ملی و میهن پرستی ، از اسپانیا تا ایران






مدتی پیش نوشته شد که صندوق رای و حضور مردم پای این صندوق جعلی به نام درایت یا شجاعت، انسان را یاد گاوبازی سالیانه در پامپولونای اسپانیا میاندازد .
مردمی که پشت درب بسته ای منتظر باز شدن درب میمانندتا گاوهای رها شده شاخشان بزنند.یعنی گاو وحشی را با دست خود رها می کنند تا بیاید شاخشان بزند.زخمی شان کند.البته جسم اینها زخمی میشود ولی روحشان شاداب...

مثل انچه ما از دل صندوق رای در میاوریم و بعد فرار میکنیم تا شاخ نخوریم و غصه میخوریم بر جراحت های جسم و روحمان و دوباره فصل بعد تکرار این بلاهت.
ولی یک چیز در مراسم امسال دیدم که فهمیدم ما حتی آن هم نیستیم .و شرمنده لاتین تبارها شدم بخاطر قضاوت و قیاس غلطم.البته در میهن پرستی.چطور؟

دیدم پرتقالی ها و اسپانیایی ها پشت این در بودند سینه ریز پرچم کشورشان را بر سینه داشتند با حسی توام با میهن پرستی می بوسیدند تا دربها باز شود و گاوها به انها حمله کنند.در شبکه ای ورزشی گوش کردم مصاحبه با چهار جوان اسپانولی ساکن ایالات متحده.ناراحت بودند امسال برای ادای این جشن ملی نتوانسته اند به اسپانیا بروند.میگفتند آداب و رسوم ملی و تاریخی را باید پاس داشت و بزرگ انگاشت.

دانستم آن حماقت از فرط میهن پرستی و احترام به رسوم و سنن ملی است ولی حماقت ما ملت پای صندوق رای نظام اسلامی از فرط بی وطنی و نادانی و عافیت طلبی محض در لوای فریبی به نام اصلاح پله پله تا دموکراسی  و لاغیر.

راستی این قوم با مرتضی مطهری وطنی خود چه میکردند اگر میگفت پدران ما احمق بودند که در برابر گاوها ایستادند ما چرا این رسم را ادامه دهیم؟؟من فکر میکنم اگر مطهری داشتند شاخهای همان گاوها را به ماتحتش فرو میکردند تا آویزان بماند بر شاخ گاوها نه اینکه انقلاب او را پیروز کنند و ایدئولوژیش را غالب سازند.تازه طرفه اینکه پسر خلف این پدر همچنان بر طبل توهین به تاریخ و ملت میکوبد و میخواهد رئیس وزارت بی فرهنگی رئیس جمهور منتخب این ملت باشد!! حیرت آور است.

وقتی ما این ایدئولوژی ضد ملی را بر ارکان میهن خود غالب کردیم باید گفت این انقلاب ایدئولوژیک ضد ایرانی، حماقت ملت هست نه اشکالات شاه!! 

چه ساده است بخواهیم برای پنهان کردن پس ماندهای واپس گرایانه ذهن خود در نشاندن حکومتی ضد ایرانی بر صدر مقدرات یک میهن و ملت ، یک شخص یا حکومت مورد نقد و منقلب شدن را باز هدف قرار دهیم ولی پرواضح است میان همه نیرویهای موجود در صحنه ملت بودند که ضد ایرانی ترین را برگزید و به ندای ضد ایرانیها پاسخ مثبت داد و این ربطی به بسته بودن فضا ندارد که در این کشورها بختیارها هل من ناصر طلبیدند و مردم به خمینیسم لبیک گفتند.این حقیقت است وگرنه اشکال حکومت شاه بر جای خود محل نقد است مهم اینست ما چه را آوردیم بجای آن و چرا آوردیم؟

راستی ما مفهوم میهن پرستی را بلدیم؟ نه هرگز بلد نیستیم.ما از میهن پرستی و احترام تاریخ تنها سر و صدا کردن آموخته ایم و دیگران برای حفظ سنن ملی خود ایستادن در برابر شاخ های گاها کشنده گاوی وحشی.

ما باید دوباره سر کلاس میهن پرستی بنشینیم و دقیق تر درسهایمان را بخوانیم و از بر کنیم و به نسلهای بعد منتقل کنیم.
ما ملتی هستیم که دوست داریم کشورمان را پاس بداریم تاریخمان و آداب و سنن ملی را بزرگ بداریم ولی نمی دانیم چگونه؟نمی دانیم در برابر آنها که هویت و موجودیتشان منافی آداب و رسوم ملی ماست چگونه باید برخورد کنیم

ما ملت بزرگی هستیم با تاریخی دور و دراز و با فراز و نشیب و شکوه و حضیض.ولی یاد نگرفته ایم چگونه باید بزرگی کنیم.و بخاطر همین اهریمن بر ما چیره گشته و از غلبه بر آن عاجزیم.
ما باید بیاموزیم ... ما یعنی تو و من.


کوشان م

Saturday, July 6, 2013

شورای شاهزاده یا کنگره آقای نوری علا ،مسئله این نیست


چندی پیش دوستی از من پرسید راستی چه خبر از شورای نوری علا.گویا از ساختن این شورا منصرف شده.گفتم دسامبر گذشته منتظر بودم قرار بود تا آنروز اعلام ماهیت کند حال نمی دانم.

هفته گذشته بانویی مبارز برایم پیام گذاشت که کنگره نوری علا هم برای تشکیل از اعضای سکولارهای سبز گویا دعوتی انجام داده برای حضور.گفتم چه خوب پس " شورای مد نظر اقای نوری علا " هم در شرف تشکیل است.خبری مسرت بخش است هر نوع پویایی در اپوزیسیون سکولار دموکرات.

و بالاخره دیروز به دوست عزیزی گفتم کنگره سکولاردموکرات ها که دارد در شهر شما ماه آینده تشکیل میشود.پرسید کنگره سکولاردموکرات؟ چی هست.گفتم ای بابا همان شورای نوری علا دیگر (چون با هم بحث کرده بودیم قبلا در این موارد).گفت : آهان آره از کنگره نوری علا مطلعم.!
جناب نوری علا نوشتاری در مورد مقوله موازی سازی بعنوان جمعه گردی های خود نگاشته.چندی پیش باز همراهی پرسید دلیل علاقه زیاد من به مانوک خدابخشیان چیه؟گفتم وقتی کسی چیزهایی میگوید که دقیقا همان مسائل در سالیان متمادی از ذهنت میگذرد و همان جور فکر میکنی،نقد میکنی یا تحلیل میکنی خودبخود این سمپاتی به علاقه هم بدل میشود.در مورد جناب نوری علا شاید یک ناظر بگوید بین من و نوری علای گرامی فاصله زیاد ایدئولوژیک وجود دارد.ولی من همیشه با همه نقد ها مهری به ایشان داشته ام چون بعد از مدتی که شده چیزی می نویسد که منطبق بر باور بنده و تحلیل من است.

در این نوشتار جناب نوری علا پس از مقدمه چینی ها لغوی و ادبی منطبق بر رسم نوشتاری ایشان، دو پنل به روی خواننده گشوده میشود.اول معرفی کنگره سکولار دموکرات ها که ماه اینده در واشینگتون نشست خود را برگزار میکند و دوم نگاهی هم در مقام قیاس و هم نقد به شورای ملی ایران.
در این نوشتار مواردی که به عنوان استراتژی و تاکتیک کنگره سکولاردموکرات ها مطرح میشود به میزان زیاد ،همان چیزی است که بنا به باور و تحلیل و تعقل حقیر باید پیش روی هر نوع نهاد سیاسی مدعی  " اتحاد و اتفاق نیروهای سیاسی متنوع و متکثر "  به عنوان پیش فرض انگاشته شود.یعنی ادعای آلترناتیوسازی در برابر تمامیت این نظام حاکم.جز این وجود یک نهاد جامع اپوزیسیون چه سودی دارد و مردم چه طرفی از آن میبندند؟ به فرض شورای ملی ایران آمده و استراتژی تعریف کرده مبنی بر انتخابات آزاد و اصرار هم دارد که آلترناتیو سازی نمی خواهد صورت دهد ( حال چرا نباید شورای ملی ایران که نامش ،ماهیتش را مشخص میکند آنهم به نام نامی اپوزیسیون،آلترناتیو بسازد در برابر این رژیم ، من نمی دانم !!) .

سوال اینجاست این شورای ملی چه موقع و چگونه و تحت لوای کدام حکومت و با چه ضمانت اجرایی میخواهد استراتژی انتخابات ازاد را محقق سازد و پیاده کند؟در چاچوب نظام اسلامی؟ مضحک است کلا چون آنگاه نتایج برامده از این انتخابات آزاد چطور میتواند رسمیت و مشروعیت قانونی و وجاهت مردمی داشته باشد؟ و اگر بگویند انتخابات ازاد بعد از نظام اسلامی.
مثل اینست ما در بیرون یک زمین حاصلخیز ، که صاحبش نیستیم و دیواری بلند و عریض احاطه اش کرده است که هیچ کس را یارا و توان نفوذ و ورود به این زمین نیست ، بایستیم و بگوییم استراتژی ما ایجاد باغی حاصلخیز و پرمیوه در این زمین است.خب نه زمین را صاحب هستی ( لااقل اشغالش کرده اند) نه حتی میتوانی از این حصار بلند عبور کنی داخلکدام باغ بروید؟؟؟ ما که بیرون این باغ هستیم اول باید زمین را از اشغال خارج و حصارها را بر چینیم این استراتژی اصلی ما باید باشد رویاها و خواستها بماند برای گامهای ما در داخل زمین ایرانشهرمان.

آقای نوری علا بدرستی این نقد را بر ساختار شورای ملی وارد می اورد و کنگره را دارای استراتژی آلترناتیو سازی معرفی میکند.و باز به درستی نقدی میزند بر نوشتن نامه توسط کمیته سیاسی شورا به اقای خامنه ای که این نقد هم بنده موافق و قبلا هم درمورد این خطای تاکتیکی نوشته بودم هرچند خود شاهزاده با نوشتن نامه ای خطاب به ملت اندکی راه خود را از کمیته سیاسی یا بعبارتی تاکتیک خود را متفاوت نشان داد که حرکتی مثبت بود.ولی...
وارد جزئیات نقاط ضعف و قوت این دو شورا یا کنگره نمی شوم.مقدمه ای که در آغاز این نوشته به عنوان مطلع استفاده کردم بی دلیل نبود.
اولا حقیقت بود نه کنایه های فرضی.دوما دلیل داشت این شروع در نوشتن.اقای نوری علا اصرار داشته و دارد که وانمود کند شورای ملی بر گرده شاهزاده نشسته،شخص محور است،به نام شاهزاده است،قبلا شاهزاده گفته است میخواهم شورایی ملی تشکیل شود و هدف اصلی ام این است.شهبانو و همسر شاهزاده امضا کرده اند،و کلا این را بگوید که این تنها و تنها به جرم اینکه " من نوری علا آن را شورای شاهزاده میدانم " و نه " شورای ملی ایران " مشکل دار است.من از اقای نوری علا میپرسم شما هم مدتی است میگویید میخواهید کنگره ای فراگیر تشکیل دهید.شما هم وقتی اساسنامه اولیه شورای ملی بیرون آمد گفتید تا دو ماه دیگر اساسنامه کنگره سکولارهای سبز را بیرون میدهید و گفتید از شاهزاده هم دعوت کرده اید.شما هم چه بخواهید یا نخواهید معرف و برچسب این کنگره هستید.با این تناقض چه میکنید؟

آقای نوری علای عزیز، اگر در ترازوی ذهن خود و در خلوت تحلیل خود شاهزاده را دارای وزنی بسیار بیشتر از بسیارانی دگر میدانید و از این جهت برچسب بودن نام او را کنار شورای ملی ،دارای خطر بالقوه فردگرایی میدانید باید همینجور مطلب را منتقل کنید تا خواننده متوجه شود کنه هدف شما چیست.اگر فکر میکنید نام نوری علا در کنار کنگره سکولارها به اندازه نام شاهزاده در کنار شورای ملی باعث یکسویه شدن و فردیت بخشیدن به ماهیت مزبور نمی شود خب باز باید مطلب را مبسوط بیان کنید.وگرنه شباهت های بین انچه شورای ملی شاهزاده می نامید و انچه کنگره نوری علا می نامند بسیار بیشتر از چیزی است که بتوانید یکی را نادیده بگیرید و دیگری را پررنگ کنید.شما میتوانید تا همیشه بگویید نه این کنگره نوری علا نیست.
بیخود کرده که گفته فلان و بهمان.بسیار خوب.کمیته موقت شورای ملی هم چنین میکند.شاهزاده هم چنین میگوید همانطور که نوشته اید .خیر این شورای شاهزاده نیست اتفاقا همان فلان و بهمان را هم ارائه میدهد.میدانید مشکل کجاست؟ اینکه ما اینقدر که به دیگران خیره میشویم همانقدر آینه به دست نمیگیریم تمام رخ خود را بررسی و موشکافی کنیم.

عرض بنده این است که برخی واقعیات در عرصه سیاسی وجود دارد که برآمده از فرهنگ سیاسی این جامعه است و بسادگی با نطق و نوشته عوض نمی شود.هرچه کنیم در محاورات این شورای ملی را گاهی شورای شاهزاده می نامند همانطور که برای آدرس دادن به کنگره سکولارها میگویند کنگره نوری علا.هر چه کنیم نام شاهزاده بر دوش شورا و نام شورا بر دوش شاهزاده یک بار سنگینی ایجاد میکند که در مورد اقای نوری علا و کنگره ایشان هم به همان ترتیب با تفاوت ماهوی که در وزن سیاسی اجتماعی اشخاص وجود دارد که شما هم باور مندید چند باور نوشته اید.ولی اینکه الیت سیاسی بخواهد بجای رفع این نگاه و حاشیه های پیرامون آن مدام به پررنگ کردن و هیت کردن این نقطه ضعف فرهنگ اجتماعی- سیاسی  مبادرت ورزد این شائبه را پیش می آورد که الیت مذکور به دنبال سوء استفاده از این بد فرهنگی سیاسی و به نوعی گروکشی و خدشه دار کردن واقعیات میگردد .

و از این جهت حیف است که شما نگاهی صحیح و نقدی عقلی به ماهیت های مزبور دارید چه لزومی دارد مدام بر چینی بدفهمی و البته بدیهیات موجود ضربه بزنید تا شاید ترک بردارد و بشکند حال آنکه جنس چینی شما هم دقیقا همان است و با ضرباتی چه بسا کمتر شکسته شود.اگر میگویند این شورای شاهزاده است این قصور و کمبودی بر شورا نیست و بر شاهزاده هم نیست بلکه نامی که شما هم سرمایه ملی کمیاب می نامیدش این حاشیه ها را هم دارد و نمی توان کاری کرد .جاییکه شما هم به عنوان نویسنده سیاسی شناخته شده با این حواشی مواجه هستید و درمورد شما هم میگویند کنگره نوری علا یا سکولارهای سبز نوری علا! دقت بفرمایید جناب نوری علا نقاط ضعف فرهنگ سیاسی را باید از بین ببریم و محو کنیم نه محلی برای سواستفاده های سیاسی خود برای نفی دیگر ماهیت ها بهره ببریم.
شما هم چنان منظوری ندارید ولی عملا چنین کاری میکنید حال انکه نقدها بسیار بیشتر از این است که نیاز به این نوع نگاهها و روشها باشد.کنگره یا شورای ملی مسئله نیست.مسئله تعامل است که از دل این تشکلها به نقطه اشتراک مورد نظر برسیم و نه با تقابل ها دنبال یارکشی سیاسی باشیم.


کوشان م

کودکی به نام جامعه ایران





در این مدت از فعالیتهای محدود میان اقشار و طیف های مختلف جامعه ایران، پی بردم جامعه ایران ، توان و ارزش بالقوه این را ندارد که با آن همکاری و کار مشترک ، برای گذار به " جامعه ای فردایی و نو شده انجام بدهی ولی ارزشش را دارد برای آن جان بدهی.

چون این جامعه چون طفلی می ماند که گاهی دوستت دارد ولی نادانسته انگشت به چشمت فرو میبرد.این جامعه راه رفتن را نیاموخته،وقتی دستش را بگیری و همراهش راه بروی مجبوری سرعت گامهایت را به کوچکی او تنظیم کنی.این جامعه حسود است.حسادت از ویژگیهای هر کودکی است.او از حسادت گاهی تو را زمین گیر میکند یا به زیر میکشد هرچند بطور موقت.
جامعه کودک ، زورمندی تو را از ته دل دوست دارد و دانش و فهم تو را می ستاید و آن را شاید برای فردای خود آرزو و رویا بداند ولی همه کاری میکند تا اثبات کند او از تو درایت بیشتری دارد.صحنه مضحکی پیش می آید ولی این به تو لطمه میزند.جامعه کودک احساس میکند بزرگ شده.ولی کوچک است.میخواهد در هر زمینه ای نظر بدهد.نه میتوانی به او بگویی خیلی بیراه حرف میزنی چون به او برمیخورد نه میتوانی حتی به حرفهایش بخندی چون غرورش جریحه دار میشود و نه میتوانی تحمل کنی بودن با او را بسوی هدفی مشترک.

کودکی که گاهی حتی به همکلاسی اش چنان حسادت می ورزد که دفتر مشقش را پاره میکند چون دفترش زیباتر است.دفتر مشق دوستش را خط خطی می کند چون دست خطش قشنگ تر است.کودک گاهی به خانم معلم میگوید : " این بغل دستی ، بچه خوبی نیست دیدم به مامانش فحش داد ". میخواهد  معلم دیگر ، همکلاسی اش را دوست نداشته باشد.و گاهی حتی نمره 20 در ورق امتحان کودک باهوش تر را بر نمی تابد و در گوش  معلم میگوید: " نمره خودش نیست من دیدم تقلب کرد از روی کتاب " !

این کودک نیاز به خودنمایی دارد.این ذات کودکانه است که میخواهد همه او را ببینند.حسادت میکند چرا آن دیگری دیده شده،تحسین شده ولی به او نگاه نکرده اند.این جزئی از سیر بلوغ کودک است.در طول تاریخ به این کودک اجازه خودنمایی نداده اند.در طول تاریخ این کودک را نادیده انگاشته اند.از این جهت رشد فکری نکرده.از این جهت در دوره ای که اجازه یافت تجمع کند، اعتراض کند،اجازه یافت حس کند میتواند مدرسه برود ، میتواند حقش را مطالبه کند و حتی جایی است حق او را به وی بدهند ،وقتی که میخواست حق بیشتری بگیرد ، سردرگم بود و با احساسات حضور می یافت صبح با جهت باد چپ می رفت و شب با نسیمی به راست سوق می یافت.ندانست که چگونه باید سیر طریق کند و سلسله مراتب را پشت سر بگذارد پس کودک جامعه ایران خطا کرد و افتاد ، پایش شکست و استخوانش خرد شد.

بخشی از تقصیر آن متولیانی بودند که کودک را از دهاتی دور افتاده به شهری مدرن آوردند ولی پیچ و خم زندگی در شهر را به او نیاموخته بودند.به او یاد ندادند شهر پراز گرگهای انسان نماست. و این گرگهای انسان نما ، کودک را بر بام شهر بردند به این اسم که میخواهیم شکوه شهر را از بلندای حقیقت ببینی ولی صرفا از او سواستفاده کردند ،خود بر بام ماندند کودک کم زور و ناتوان را به پایین هل دادند.تازه این تنها مربوط به بخش کوچکی از شخصیت کودک جامعه ایران است.در بخش های متناقض و حادتر که تقابل کودکان دو طیف فرهنگی و فکری مختلف را نمایندگی میکنند موضوع ازاین هم بغرنج تر است.
آری جامعه ایران کودک نابالغی است که دوستش داری.اشتباهاتش به تو میگوید نمی توانی او را رها کنی.گاهی دلت بحالش میسوزد.تو با این کودک پیوند خونی داری.وظیفه خود میدانی مراقبش باشی.این کودک البته میخواهد نشان دهد به مراقبت تو نیازی ندارد بلکه خودش را همراه و همپای تو میداند. گاهی کنارت می نشیند و در کارهای سخت میخواهد تو را کمک کند هر چند ته دل میداند که نمی تواند ولی نهایت زور و سعی خود را میکند.

ولی حقیقت امر چیز دیگری است.جامعه ایران نابالغ است از این جهت ارزش همکاری و همیاری اجتماعی ندارد بهتر است بگوییم پتانسیل یا توان همه با هم بودن را در فقدان یک گروه راهبری ندارد.یک گروه که خودشان بزرگ شده باشند و جزئی از  جامعه کودک نباشند. باید او را تازه به نقطه ای رساند که جامعه ای بالغ نامیده میشود.این تناقض ها سخت ترین بخش کار است که تجربه نشان می دهدو اینکه این کودک را نباید تنها گذاشت ولی نمی توان با او به هدف رسید بلکه باید او را به هدف رساند.و بزرگترین مشکل دراین راه این بود که این کودک سخت باور کرده بزرگ شده و این باور برایش بدل به ایمان و یقین شده است .حال اولین مشکل اینجاست که چگونه کودک را متوجه و قانع کنی که باید دنبال اقلیت جامعه بالغ حرکت کند تا بیاموزد؟چطور به این جامعه کودک که زخم خورده اعتماد است و گرگان انسان نما یکبار مزورانه و فریبکارانه خود را به او به عنوان بزرگتر و راهبر نشان دادند و همه باور او را به یرانه ای بدل ساخته اند ، میتوان قبولاند و اطمینان داد که امروز نه دیروز است و ما نه آن گرگان درنده دیروز و گاها دریده شده امروز. و مهمتر این جامعه الیت اقلیت بالغ چطور باید به یک گروه راهبر بدل شود و در راهروهای خانه های جامعه کودک گام بردارد.؟معیارها و شاخص ها و نماد ها  و نمودها برای برساختن چنین شاکله ای چه میتواند باشد و چگونه باید تعیین شود؟

مهم است بدانیم هدف از عبارت " جامعه " همانا بطن و متن است و نه طیفی که هر گونه تغییر در جامعه را له یا علیه خود ارزیابی میکند یعنی طیف رهبری سیاسی جامعه بعبارتی حکومتمداران جامعه . جامعه یعنی مردم ، متن مردم.این دوره گذار از جامعه متکی بر الیت به جامعه متکی بر خرد جمعی بعبارتی دوره ای که اکثریت عامه جامعه دست خود را به الیت روشنفکر (به مفهوم واقعی کلمه نه شبه روشنفکر یا کاریکاتورهای روشنفکری) بدهد در همه کشورهای دنیا با جامعه مدرن ،تجربه و پشت سر نهاده شده است.
بعبارتی جامعه نباید این را برای خود حقارت یا لکنت بشمارد .حلقه مفقوده گذار در جامعه ایران در قرن اخیر روشنفکرانی بوده اند که نقش ارائه اندیشه فردایی به جامعه را بخوبی ایفا کرده باشند که این باید در دو سه نسل متوالی تکرار شود.حتی روشنفکران عصر مشروطه که پرمحتواترین بار روشنفکری را بردوش کشیده اند اندیشه های فردایی مطلق ارائه نداده اند مشابه انچه در اروپا دیده ایم.بعبارتی دیگر روشنفکر عصر مشروطه بیشتر روشنفکرانی انقلابی – سیاسی بودند با کنشگری های سیاسی و باعث تحول در ساختار سیاسی جامعه شدند و نه روشنفکرانی که با تولید اندیشه باعث یک رنسانس ملی در ساختار اجتماعی گردند تا به فرداها نیز منتقل شود.



این بزرگترین رسالت جامعه نوساخته روشنفکران ایران است که اگر این جامعه روشنفکری ساخته نشود و خودش را از کودک جامعه جدا نکند تا به یاری او بشتابد همه هویت این کودک برای همیشه ، کودک ضربه پذیری خواهد  ماند که از او انسان وحشی سوءاستفاده ها خواهد کرد.این جامعه ، این ملت، قیم نمی خواهد راهنما میخواهد برای گذار به ایران فردایی با جامعه ای رو به سوی فردا.نیازمند یک رنسانس ایرانی و ملی.


درباره یک کتاب

]  توضیح درباره نوشتار فوق و منشا الهام گیری آن: دوستی لاتین تبار کتابی به من داد 113 صفحه به نام" کودکی که باید بزرگ شود." که گویا در  تیراژ 500 عدد منتشر شده با حالت جزوه مانند و میان اساتید جامعه شناسی در چهار کشور برزیل،آرژانتین و شیلی و کوبا پخش گردیده است.و به سفارش نویسنده به منظور  گرفتن رسپونسی از جامعه آکادمیک و روشنفکری در مورد این کتاب و محتویات آن.نویسنده این کتاب مشخص نیست آنچه در بطن جامعه لاتین تبار شایع شده قلم در مایه های گابریل گارسیا ماکز است واو تایید یا تکذیب نکرده ولی اینکه نوشته باید از یک روشنفکر یا جامعه شناس سرشناس( که به زبان انگلیسی تسلط کافی داشته که ترجیح دهد نوشته را لاتین ننویسد) باشد شکی نیست چون اگر گمنام بود نامش را عیان منتشر میکرد تا اعتباری کسب کند نه اینکه با مخفی کردن نامش از خوشنامی و محبوبیتش ، احتمالا ، بخواهد صیانت و حفاظت کند. خوشبختی بزرگی بود که یکی از این 500 جلد به من برسد و وقتی خواندم حس کردم چقدر این جامعه،به جامعه ایرانی شباهت دارد  یا بعبارتی نقاط مشترک تمام جوامعی که دوره گذار را طی میکنند.تصمیم گرفتم ترجمه کنم.ولی دو موضوع باعث شد که نگاهی عمیق تر به این کار داشته باشم.اولا تا جایی که پرسیدم طبق قانون ترجمه ای از این کتاب هرگز نمی تواند منتشر شود و حتی پیگرد دارد چون خود این کتاب هنوز توسط نویسنده اش اجازه چاپ گسترده نیافته و نویسنده هم در قید حیات است.طبق نوشته ای که با توافق نویسنده و انتشاراتی انجام شده و در مقدمه کتاب یا جزوه فوق درج گردیده این کتاب تنها در 500 مجلد خواهد بود!و دوم اینکه بسیاری مفاد کتاب را باید طبق نگاه به جامعه ایران تغییر داد.در این صورت میتوان ترجمه را منتشر کرد.اساتیدی گفتند سرزنش ، برچسب و دشنام وبرای خودت میخری  بویژه از هم میهنان نهله فکری چپ که اصلا این نگاه به جامعه را بر نمی تابند و من گفتم فحش خوردنم ملس است.! البته اگر هرگروه فکری بتواند این موارد را رد یا بحث کند خب دستاورد بزرگی برای همگان میتواند باشد ولی اگر ظرف خوراکی را دست یک گروه بدهیم بگوید عجب بوی بدی میدهد و گروهی دیگر بگوید چه مطبوع، آنگاه بحثها وارد دو دالان گفتاری متفاوت میشود که به هم درب ارتباطی ندارند و لازم نیست داشته باشند.
البته بسیار مشتاق بودم با شخصیتهای آگاه به جامعه شناسی ایران و سیر تحول تاریخی جامعه ایران بویژه در دو قرن اخیر، مثل ماشاالله آجودانی یا آرامش دوستدار و البته آقای صدر الدین الهی به ویژه که این نگاه خاص را به جامعه ایران داشته اند مشورت کنم ولی تا کنون راه ارتباطی نیافته ام ولی قطعا پیگیر خواهم بود برای دانستن دیدگاهشان درباره کلیات و جزئیات نوشتار و نحوه و چارچوب های اقتباس.البته اگر بزرگان و اساتید دیگری هستند که بنده به علت اگاهی کم ، این بزرگان را نمی شناسم ، دانستن نام اینان سعادتی بزرگ است و کمکی بزرگتر.
نوشته فوق برگرفته از متن کتاب فوق است در فصل اول و بسیار مشتاقم نظر دوستان را بدانم .چه دوستانی که در جایگاه راهبری جامعه خود را حس میکنند چه همکلاسی های من در کلاس درس کودک جامعه.
حتما در زمان مقرر، اگر توفیق داشتم هم بدیل فارسی را در کنار متن انگلیسی در یک کتاب منتشر خواهم کرد اگر خدا بخواهد و اگر همکلاسی ها آرزوی توفیق برای من داشته باشند و از نظراتشان بهره ببرم   .[  

کوشان م
10 تیر ماه 1392 خورشیدی
2 جولای 2013 میلادی
kooshanmad@gmail.com

Friday, July 5, 2013

ایران و مصر در آینه تاریخ


امروز مصریها نشان دادند اجازه نمی دهند مشمول کهنگی و پوسیدگی گذر زمان باشند.نمی گذارند حکومتی دینی روح این ملت را به انزوا بکشد و اراده شان را به بی ارادگی بدل سازد و فکرشان را به حضیض استیصال بکشاند.روشنفکران سکولار مصر هم به ملت خود سفارش نکردند در پشت بام الله اکبر شبانه سر دهند.این یعنی جامعه ای زنده و پویا.مصریها امروز یکی از بزرگترین همایش های اعتراض خود برضد یک سیستم اسلامی را نمایش دادند.مصریها به ندای اصلاحات در چارچوب نظامی اسلامی هورا نکشیدند.مصریها تصویر هیچ جانوس دوچهره اسلامی را با کت و شلوار شکلاتی ، بر دیوار ذهن خود برافراشته نکردند.





 همان شبی بود که مبارک آخرین سخنرانی اش را میکرد.گفت  کنار نمی رود تا با انتخابات سپتامبر پرچم را دست منتخب مردم بسپرد.همان لحظه خانه فرهیخته ای بودیم که گفت:
 من هرجا جمع بزرگی مردم کف کرده میبینم که گوش نمی کنند و چشم می بندند و فقط فریاد میزنند تنم می لرزد.حال در فرانسه و روسیه باشد یا ایران و پاکستان.نتیجه اش ترسناک است.

همان وقت مقاله های انقلاب ۵۷ را به علت تقارن زمانی میخواندم که شروع کردم تایپ کردن نوشتاری تحت عنوان ایران و مصر در آینه تاریخ. دو پنل داشت یکی ایران ۵۷ دیگری مصر ۹۰ . ادمین گرامی یک سایت در جواب ایمیل ارسالی به من نوشت : الان نوشته بوی حمایت از ” دیکتاتور ” میدهد.نگران نیستی؟ گفتم نوشتن اینکه باید عقلانیت را برای انتقال قدرت به کار بست ، اینکه عمر سلیمان میتواند نقش بختیار به نوعی دیگر را ایفا کند،این حمایت یا ترحم بر دیکتاتور است؟

گذشت.مبارک رفت.انقلاب مصر پیروز شد.عمر سلیمان در آمریکا در خانه اش چند روز بعد از رد صلاحیتش در انتخابات ریاست جمهوری مصر،جایی که با استقبال عجیب مردم مواجه شده بود ، درگذشت.اخوان المسلمین بر سر کار آمدند.تا اینجا همه گفتیم که مصر هم ایران ۵۷ شد.تا اینجا میشد نگران بود که مصر هم چندین سال بعد باید به استقبال یک سید خندان آخوند برود شاید اسلام رحمانی را بر قدرت سیاسی بنشاند.تا اینجا میشد دید سه دهه بعد یک دوچهره اسلامی به نام روحانی را انتخاب کند و بعد فریاد بزند رای مان را پس گرفتیم جای ندا خالی.!!

ولی وقتی استقبال از عمر سلیمان دیده شد.وقتی رقابت تنگاتنگ احمدشفیق و مرسی دیده شد میشد این پالس مثبت را دریافت کنیم جامعه مصر هشیار ایستاده و در کمین.مصریها اعدامهای انقلابی راه نینداخته بودند.مصریها کلفت یک فاحشه خانه را که پیرزنی فرتوت باشد در خیابانها ندوانیده بودند و به آتشش نکشیده بودند.مصریها وزیر فرهنگ خود را اگر بانویی فرهیخته میبود اعدام نمی کردند.مصریها دور پشت بام علوی صدای شلیک گلوله ها را شمارشی مبنی بر رضایت خونین نمی کردند.مصریها عکس کسی را در ماه نمی دیدند.مصریها خانه های طاغوتیان مبارکی ! را مصادره نکردند.مصریها ژنرالهای مبارک ،حتی شخصی مثل عمرسلیمان از بلندپایگان امنیتی را آنگونه که همگان دیدند از درب قدرت بدرقه کردند.امسال مصر را بگذارید کنار سال ۵۸ ایران.یادمان بیاید آن تظاهرات زنان بر علیه حجاب اجباری.” ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم ” .آنروز این جماعت چقدر تنها بود. نا ” مردان ” ما کجا بودند آنروز؟
مصریها ، ملت مصر ماندند امت بی هویت نشدند.
فرهیخته ای چه خوب گفت :
ام کلثوم خواننده دربار ملک فاروق بود.وقتی ناصر که با کودتا جمهوری آورد حتی با اینکه کودتا بود و جمهوری ضد سلطنتی اش را آورده بود
  ولی ام کلثوم خواننده درباری سلطنتی را همین ناصر با احترام اجازه داد خواننده قلبهای ملت مصر باشد.ما با ام کلثوم های خود چه کردیم؟ما که انقلاب کردیم با زنان خواننده مان چه کردیم؟معلوم است ام کلثوم نخواهیم داشت چون لیاقت نداشتیم.

و ادامه میداد:
شاه از دست ما ملت فرار کرد رفت نزد مصری ها شاید کمی آرامش و التیام روحی یابد.و سمبل یا نماینده مصری ها سنگ تمام گذاشت.در واقع قلب بزرگ یک ملت را به نمایش گذاشت حتی بخشی از آن خاک را تقدیم خاندان پادشاهی پهلوی کرد تا شاه را آنجا با شکوه و آبرومند دفن کنند.ما چه کردیم با شاه خودمان؟! شاید میزان خدماتی که مبارک به مصر کرده در برابر آنچه شاه برای ایران کرد قابل قیاس نباشد به عبارتی قیاس مصری که مبارک از سادات گرفت و آنچه تحویل مرسی داد با ایران ۱۳۲۰ و ایرانی که شاه به این انقلابیون داد از نوع قیاس مع الفارغ باشد.شاید قیاس سطح کشتاری که مبارک علیه مخالفان خود در دوره ریاست جمهوری اش کرد با آنچه میتوان از دوره پهلوی روی کاغذ آورد قیاس فیل و فنجان باشد! از آنسو رفتار اینان با شاهان و رهبران خود که با انقلاب و کودتا رفته اند یا حتی آمده اند!
ولی رفتار مردم مصر وقتی حکم قاضی دادگاه تجدید نظر برای مبارک اعلام شد و شادی مردم نشان میداد که آن ملت،ملت مصر هستند.مصر تاریخی ملتی درخور تاریخش داشت و ایرانی که صدای ادعاهایش گوش فلک را کر میکند با تاریخ دراز و فرهنگ و ادبش،ملتی ، امت شده به خود دید و میبیند.

 وقتی ناصر،ملک فاروق را آنچنان با حشمت و عزت،با کشتی تشریفاتی سلطنتی با شلیک توپ ، به بیرون مصر هدایت کرد تا کودتایش تکمیل و تحکیم شود، در اصل ملتی تاریخی با این کنش،تاریخ بزرگ یک ملت قابل احترام را نمایش گزارد و کرامت آن خاک را نمایش داد.




امروز مصریها نشان دادند اجازه نمی دهند مشمول کهنگی و پوسیدگی گذر زمان باشند.نمی گذارند حکومتی دینی روح این ملت را به انزوا بکشد و اراده شان را به بی ارادگی بدل سازد و فکرشان را به حضیض استیصال بکشاند.روشنفکران سکولار مصر هم در این یکسال بیکار نبوده اند.آنها هم به ملت خود سفارش نکردند در پشت بام الله اکبر شبانه سر دهند.سازماندهی کرده اند و ملت که ندای این روشنفکران سکولار را دریافته اند.این یعنی جامعه ای زنده و پویا.مصریها امروز یکی از بزرگترین همایش های اعتراض خود برضد یک سیستم اسلامی را نمایش دادند.مصریها به ندای اصلاحات در چارچوب نظامی اسلامی هورا نکشیدند.

مصریها تصویر هیچ جانوس دوچهره اسلامی را با کت و شلوار شکلاتی ، بر دیوار ذهن خود برافراشته نکردند.مصریها آسانترین و کم هزینه ترین راه را با فریب دلخوش کننده اصلاحات پله پله و یا با مضحکه منفذ امید در چارچوب صندوق رای به بهای راحتی خود نخریدند.مصریها امروز برخواسته اند.نه رنگ میشوند نه اجازه میدهندروشنفکرانی سودجو و مردم فریب، هر دم به یک رنگ، هر روز برای آنان بر ضریحی ، دخیلی رنگی ببندد و آنها را هم دعوت کند که بیایید به پای این ضریح ، دخیل ببندیم.اینکه فردا مصر چه شود،اینکه به کدامین سو برود.

اینکه چه گروهی برنده از این چالش و چلنج خیابانی بیرون بیاید و اینکه آیا سودجویان خارج میتوانند با بندی مصنوعی و فریبی ابلهانه مسیر این حرکت سکولار مردم مصر را منحرف کنند قطعا باید منتظر ماند و شاهد بود ولی مصر به یاد خواهد داشت ” ملتش ” آنگاه که باید بر پرنسیبهای یک ملت مدرن شده پافشاری کرد، و آنچنان که شاید برای حق ملت فردایی ایستادگی کرد.

بله هرگز ما نمی توانیم مثل آن ملت باشیم و جنبش ما هم مانند آن ملت نخواهد بود.چون ما اخلاق و رفتار و کنش و منش مان در خور یک ملت با فرهنگ و تاریخی نبوده که این ارزشها به امروز مردم ما برسد.ما ملتی بی روح شده ایم.ما مانند زامبی های بی روح میخوریم،میشنویم،می بینیم،می خوابیم ولی نمیدانیم چه باید بکنیم و نمی دانیم چه مسئولیتهایی به عنوان یک ملت برای فردای میهنمان داریم.ما بی اخلاق شده ایم.ما بینشی بیمار داریم .ما درمانده و وامانده در چهارراه تاریخ ایستاده ایم و هر بار یک گاری از این چهارراه ، از روی ما رد میشود و ما هر روز لهیده تر از دیروز 

آنچه در کشورهایی مثل ترکیه و مصر میگذرد شاید برای آنها که سنشان از مرز تغییر ذهنیات و باور هایشان گذر کرده صرفا نمایشی بر پرده گذرای تاریخ باشد ولی برای نسلی که اکثریت مردم ایران را تشکیل داده ، با اینکه ضعف ها و لکنتهای فراوانی در ماهیت و هویت و شخصیت اجتماعی  سیاسی ما وجود دارد ولی باید بیاموزیم ،باید غبطه انگیز،ببینیم و تحلیل کنیم نه برای تغییر خودمان که شاید اندکی دیر باشد برای منتقل کردن به نسل آیندگانی.
ما باید تغییر کنیم.


 کوشان م


Thursday, July 4, 2013

انتخابات ایران،اپوزسیون جاانداز و بی بی سی فارسی




وقتی انتخابات در جریان بود در یک خبر بی بی سی فارسی که به مرور کاندیداهای انتخابات اختصاص داشت جمله ای گوشم را تیز کرد. " و اقای قالیباف از شیفتگان رهبر انقلاب که میان سپاه طرفداران زیادی دارد ".
 به شخصه علاقه ای به هیچکدام از این کاندیداها نداشته و ندارم ولی این نوع خبررسانی مرا به یاد یکی از رسانه های به اصطلاح تفریح مدار لوس انجلس انداخت که البته امروز دیگر کرکره اش را پایین کشیده.در وسط یک برنامه هفتگی ، با دو زن و دو مرد مجری! ، ناگهان مجری گفت از این هفته تصمیم گرفته ایم در برنامه خود به مشکلات مردم ایران هم برسیم و آنها را منعکس کنیم.سپس ویدیویی از مثلا جنوب تهران نمایش دادند که یک شخص جلوی یک مغازه مخروبه و شاید متروکه ایستاده و فحش و نفرین بود که نثار این قالیباف میکرد.چرا؟ مدعی بود که قالیباف شخصا دستور داده به مغازه او حمله کنند و آن را ویران کنند تا مجبور شود مغازه اش را به شهرداری بفروشد!!( نخندید جدی هست این ماجرا و در حوالی انتخابات 84)

حال برگردم به این خبر رسانه معظم بی بی سی فارسی یعنی بنگاه خبرپراکنی بریتانیا.وقتی ریتم خبررا از آرشیو مرور کنید متوجه عمق فاجعه خبررسانی بی طرف در این رسانه کاملا مستقل از سیاستهای وزارت خارجه بریتانیا خواهید شد!!.گفت که حسن روحانی اعتدال گرا است.قسمتی از برنامه هم نشینی اینها را در رسانه جمهوری اسلامی گذاشت که روحانی میگوید شما گفتید باید گازانبری به دانشجویان حمله کنیم ولی پاسخ قالیباف را نگذاشت.در مورد سخنان معروف روحانی هم که خواهان اعدام دانشجویان شده بود کلا چیزی نگفت! بعد در ادامه باز به اعتدال و انصاف وی اشاره کرد و اینکه آقای خاتمی همراه اقای هاشمی از ایشان حمایت کرده اند و مثل همیشه تحلیلگران بی بی سی فارسی که باور دارند 99.9 درصد مردم ایران دوستدار اسلامی رحمانی هستند و دوستدار اصلاحات تدریجی و پله پله! 

بعد در آخر نوبت قالیباف شد و جمله استثنایی فوق را در شروع توصیف ایشان بیان کرد و البته در ادامه باز هم آن بخش سخن روحانی که " گازانبر " داشت را پخش کرد و عجیب باز هم پاسخ قالیباف را پخش نکرد !
در شب منتج به اعلام نتایج بی بی سی شاهکار یک رسانه بی طرف را به نمایش گذاشت و در جوی ملتهب تر و هیجان زده تر از کمپین های انتخاباتی اقای روحانی به انعکاس خبرهای تدریجی اعلان نتایج میپرداخت.در این ویژه برنامه بود که تقریبا بنده پی بردم بزودی جک استراو وزیر خارجه سابق بریتانیا خواهد گفت که روحانی مردی مدبر و سیاست مداری میهن پرست است و به این ترتیب فصل جدیدی در اظهار نظر سیاسیون بریتانیا درباره ایران گشوده شد تا گروهی از ایرانیان دایجان ناپلئون بی سواد به خوبی شیر فهم شوند که بریتانیا نه تنها در تاریخ معاصر ایران نقش منفی بازی نکرده بلکه ورای آن شرط اول برای پذیرش یک رجل سیاسی در داخل ایران،برای مقامات سیاسی بریتانیا ، نیست مگر شرط میهن پرست بودن!

ولی این فاز را که گذر کنیم انعکاس اخبار مربوط به انتخابات ایران و انتخاب روحانی محل تامل و تمرکز بود.لابی جمهوری اسلامی و اپوزیسیون جاانداز چهره حقیقی خود را در این مرحله نشان داد.از زمانی که احمد سلامتیان در همان ویژه برنامه اعلام نتایج با خنده ای که کمتر بر لبان او دیده ایم شروع سخنش را با تبریک به مردم ایران آغاز کرد ( شخصی که از یاران بنی صدر،به اصطلاح ملی مذهبی! و البته همان که هاشمی رفسنجانی در خاطراتش وقتی به نام او میخواست اشاره کند نوشته : همین آقای سلامتیان...) تا جایی که فرج سرکوهی گرامی به خاطر نقدی بر یکی از گفته های روحانی در مورد اداره امور فرهنگی کشور ،بی درنگ با موضع گیری و اصلاحیه مهمان - کارشناس دیگر برنامه و البته مجری این رسانه بی طرف مواجه شد نشان داد که " فردا روز دیگریست... ".
سعی اپوزیسیون جاانداز ( حال شما اصلاح طلب میخواهید بخوانید یا به سبک بی بی سی فارسی ملی مذهبی یا هرچه دوست دارید) از روز " پس از اعلام نتایج "  این بود که نشان دهد این انتخابات موفقیت آمیز ( در راه حرکت آزادیخواهانه ملت ایران !) بوده و هیچ اشکال و ایراد و تقلبی هم نداشته و امید به اصلاح این نظام از طریق صندوق رای زنده شده است.تمام این اصلاح طلبان به خارج اعزام شده پس از جنبش سبز، جلوی دوربین ها نشستند، به ملت تبریک گفتند! ، به بازگشت امید و تدبیر به کشور تحت لوای نظام اسلامی اعلام امیدواری کردند! خامنه ای را متحول شده و عقب نشینی کرده تحلیل کردند،سیاهی احمدی نژاد را پایان یافته نمایش دادند و به عبارتی در یک حرکت کاملا مشهود،مرزها به دوره پیش از جنبش سبز میان فعالین و گروههای سیاسی بازگشت جایی که اردشیر امیرارجمند در بی بی سی فارسی حاضر شد و گفت : " پیروزی آقای روحانی در اصل یک پیروزی برای جنبش سبز بود " و به مردم تبریک گفت تنها باید یک فاتحه به روح ندا و سهراب و اشکان و مختاری و ترانه و صانع همه اینها ادا میکرد تا پرونده را پلمپ هم بکند!
تا اینجا هم البته خیلی بد نشد چون به باور من جنبش سبز،فرشی سبز رنگ بود که اصلاح طلبان و اپوزیسیون جاانداز پهن کرد،روی آن میوه و شیرینی و کباب چید،و همه اپوزیسیون را دعوت کرد به روی این " گرین کارپت " پای بگذارند و دست در دست همدیگر،برای دوربینها دست تکان دهند.آنروز اصلاح طلبان نیک دریافته بودند که به سادگی نمی توانند قدرت را پس بگیرند.خوب فهمیده بودند که برای بازپس گیری قدرت نیاز به کمک دارند.پس باید به خارج می آمدند.دست بسوی اپوزیسیون برانداز و البته بی تکلیف دراز میکردند و هدف قرار دادن احمدی نژاد و البته خامنه ای را به آنها هم منتقل میکردند.این تاکتیک بسیار خوبی بود و انصافا هم موفق عمل کرد و البته همانگونه که مهاجرانی در جریان جنبش سبز بیان کرده بود جنبش سبز را مال خودشان میدانستند و از دیگر اندیشه های سیاسی خواست که جنبش زرد و قرمز و آبی خودشان را راه بیندازند! مشخص بود وقتی کدیور گفت شعار مردم " هم غزه هم لبنان جانم فدای ایران " بوده نه آنچه همه شنیده اند به همین سادگی هم تکثر و تنوع جنبش سبز مانند همین یک شعار ملاخور میشود.
زندانی شدن موسوی و کروبی هم که به تکثر در رنگین کمان این جنبش باورمند بودند بسیار به اینها کمک کرد تا مزاحمی در این راه نداشته باشند.پس با رسیدن به هدف که همانا فشار به جناح خامنه ای،تخریب و له کردن احمدی نژاد( تنها مقامی که در این نظام در برابر خامنه ای ایستاد!) و مجبور شدن جناح قدرت به عقب نشینی و تمکین به خواست مصالحه با این گروه و رهبران آنها که در صدرش هاشمی است ،اینها فرش سبزرا از زیر پای دیگر مدعوین کشیدند ، تاکردند و ... . از این پس اپوزیسیون برانداز با اپوزیسیون اصلاح طلب یا ملی مذهبی یا هرچه که نامش را بگذارید دارای مرزهای مشخص قبل شد و بعبارتی تکلیف فعالین سیاسی در انتخاب جهت در این آشفته بازار کمی بیشتر معلوم میشود.
در ادامه این مسیر ، نمایش جهانی این موفقیت در سرلوحه کار اینان قرار گرفت.همه اینها با نامه و مصاحبه و پیام و نامه سرگشاده و سربسته هدف اصلی را دنبال میکنند.تلقین به جامعه جهانی که مردم ایران در پی انتخاباتی آزاد ،رفتند پای صندوق رای و راضی بازگشتند و حال هم شاد هستند.جشن نمایشی هم میگذاشتند تا نمایش باشور و پرشکوه تری را روی پرده ببرند.در واشینگتون نامه ها در جریان است که فرصت را مغتنم بشمرید ای امریکا و اوباما و بروید پای میز مذاکره با روحانی و البته روحانیون.میگویند تیم جمارانی برگشته و جمکرانی ها دیگر نیستند.میگویند بوی دوران طلایی امام راحل می آید و " امام " ساز ،رئیس جمهور شده.میگویند به همه مردم هم فراخوان داده اند که بیایید نامه بنویسید که ای جهانیان به پیشواز روحانی بروید و با او مذاکره کنید که هاشمی و خاتمی دیگر فتنه گر نیستند بلکه پدرخوانده معنوی کابینه دولت روحانی هستند.نام وزرا کافیست تا عیان شود چه رخ داده است.البته انتهای نامه نوشته اند مردم لطفا از امریکا و اروپا بخواهید حقوق بشر را هم لحاظ کنند مثل قبل!
البته در امریکا آرایش نیروهای سیاسی اصلا همگن نیست و دودستگی بین جناح های قدرت در برخورد با این پدیده واضح است.ولی در اروپا تقریبا همگن تر به استقبال شیخ گلاسکونشان رفته اند.و اما در کانادا...
کانادا درماههای منتهی به انتخابات ایران،که فشارهای همه جانبه به روی نظام اسلامی در حال پیشرفت بود ، بدل شد به مرکز مخالفت با تمامیت نظام اسلامی.اظهارنظرهای علنی مقامها بر علیه نظام اسلامی و تمامیتش صدایی واضح بود برای اپوزیسیون برانداز که اینبار نه اروپا یا امریکا،کانادا است که میتوانید امیدوار به یاری انها باشید برای گذار از این نظام حاکم.از لحظه ای که سفارت تعطیل شد نشانه هایی آغاز شد.اظهار نظر تند وزیر خارجه کانادا مهر تاییدی بود و البته نشانه های دیگرکه سیگنال مشخصی بود. وقتی نشستی در کانادا برگزار شد و مقامات ارشد سیاسی امریکا و وزیر خارجه خطاب به مردم ایران گفت کانادا برای دستیبابی شما به حکومتی دلخواه و دموکرات کنار شماست معنادار بود.
وقتی خبر بی بی سی فارسی را درباره اعتراض به موضع وزیر خارجه کانادا به انتخابات ایران دیدم،وقتی دیدم که تیتر زده تغییر موضع دولت کانادا ( یا وزیر خارجه) نسبت به انتخابات ایران چیست فهمیدم داستان جدی در جریان است.آنچه رخ داده یک مقام سیاسی از اپوزیسیون دولت فعلی کانادا به سیاستها و دیدگاه اعلام شده وزیر خارجه و دولت فعلی کانادا در قبال انتخابات ایران اعتراض کرده.بسیارانی باور دارند که این اعتراض بصورت حزبی نبوده بلکه ابراز نظر شخصی بوده.برخی میگویند که این وسط پول و صله ای جابجا شده که این شخص را در مقام عضو سیاسی یک حزب کانادایی به چنین گفتاری واداشته.( البته مدرکی دردست نیست).بعد ازانتخابات پیامی که از سوی وزیر خارجه کانادا منتشر شد ضمن تبریک به مردم ایران برای گام برداشتن و تلاش برای رسیدن به حکومت دموکرات و دلخواه خود " بر موضع پیشین دولت کانادا مبنی بر غیردموکرات بودن هر نوع انتخابات در چارچوب این نظام " تاکید شده است.
ولی بی بی سی فارسی در خبری که سایتهای خبری مثل گویا نیوز هم عینا بازتاب داده اند تیتر زدند : تغییر موضع دولت کانادا نسبت به دیدگاه قبلی خود درمورد انتخابات نظام اسلامی.و در این نوشته غیرصادقانه فقط تیتر نبود که تحریف واقعیت بود بلکه اصرار داشت نشان داده شود گروهی از ایرانیان کانادا به دولت این کشور بخاطر لابد توهین به انتخابات سالم و آزادانه در داخل ایران شکایت کرده و تجمع و طومار تهیه کرده اند.جالب است نه؟و در سطر اخر به عنوان شاهد این جمع بزرگ ایرانیان معترض مقیم کانادا که شیفته انتخابات آزاد در داخل کشور اسلامی و عزیزشان شده اند و هیچ نوع تحریف و دروغ پیرامون این انتخابات سالم را بر نمی تابند و روحانی را منتخب بر حق انتخابات سالم میدانند ، وبلاگ یک وبلاگ نویس در کانادا را مثال زده که اعتراض کرده به وزیر خارجه کانادا( کمی مضحک است ولی این خبر بی بی سی فارسی است که از تیتر تا توضیحات عجیب و غیرعقلانی بود).حال این ایرانیانی که غضبناک از دولت کانادا هستند که چرا به انتخابات الترا آزاد داخل ایران،بجای "شما" گفته اند "تو" ، کی قرار است به این کشور دارای انتخابات ازاد بازگردند و کی قرار است از آن کشور با وزیر خارجه ای دروغگو و دشمن آزادیهای موجود  در ایران بیرون بیایند در خبر بی بی سی فارسی مشخص نشده است.و شاید برای اتمام نوشته اشاره به این خبر جالب باشد که تاج زاده ،زندانی سیاسی که بخاطر آنچه تقلب یا کودتای انتخاباتی در سال 88 مینامندش، به این عنوان شناخته میشود از در نامه ای که از زندان اوین ارسال کرده بخاطر  کارزار طومار نویسی که توسط داماد وی، علی طباطبائی در کانادا علیه وزیر خارجه براه افتاد تشکر کرده است.( به عبارتی از اینکه وزیر خارجه کانادا،انتخابات ایران را ناسالم میشناسد بسیار ناراحت بوده).ظاهرا پس زندگی شیرین میشود!

کوشان م


از ملت تا ارتش ،ایران و مصر در چهار تویت خودمونی! - GAME OVER






1 - بیش از سی میلیون مصری در خیابانهای سیاسی مصر پیاده روی سیاسی کردند تا بگویند ملت مصر زنده است.
یک ملت تاریخی الزاما لازم نیست در تندباد حوادث زبانش را حفظ کند که البته ارزشمند و مهم است ولی مهمتر اینکه.یک ملت تاریخی میتواند حتی عربی حرف بزند ولی مصری بماند و بماند برای مصر.
این پیروزی سکولارهای مصر بود که بازی را تمام کرد تا به اینجا.ادامه راه معلوم نیست ولی یک چیز معلوم هست ملتی ایستاد تا بودن خود را به شدن بدل سازد.تا نشان دهد یک " ملت " است و هیچ چیز نمی تواند بدل به امتش کند حتی زبان عربی!


2 - تمام کشورهایی که بر استعمار غلبه کرده اند و کشورهای ابرقدرت را مجاب کرده اند که باید همراه انها قدم بزنند در این دهکده جهانی و نه بر روی شانه های آنها، علت و مایه اصلی همانا مردم حضور داشته اند.مردم با حضور خود نشان داده اند که خواست مشخص دارند.مردم مصر در انقلاب اول خود همصدا با اوباما گفتند مبارک باید برود.ولی در حرکت دوم بر خلاف خواست و علاقه اوباما ، گفتند اسلام اخوانی هم باید برود.این میشود که بجای اینکه امریکا از مصر کولی سیاسی بگیرد مصریها سوار شانه های اوباما شدند یعنی همان مردم مصر.تاریخ ژاپن را بعد از جنگ جهانی بخوانید.باز این تکرار شده است.حتی به نوعی کره جنوبی هم با حضور مردم این قوام و ثبات را یافت و مثالهای بیشتر.مردم ما در انقلاب به ابرقدرتها کولی داد.بعداز انقلاب به ابرقدرتها کولی داد.باز کولی داد.باز در خدمت سیاست اینها خاتمی اور تا سر و سامانی به بحران سیاسی نظام بخشیدامروز روحانی میاورد که جک استراو به او میهن پرست بگوید!!! بعد میگوییم ما ارتش مصر را نداریم؟؟!! زپلشک!


3 - مد شده هر کس راه میفته میگه ما ارتش مثل مصر نداریم.درک میکنم به نوعی تسلی آلام ما ملت هست که چرا مستاصل و بی روح و ناتوان هستیم.وقتی کسی بیمار است خودش هم غمگین است ولی پزشک حاذق میخواهد برای درمانش.ملت ما کجا حضوری مثل مصریها از خود نشان داد که حالا به فاز ارتش نداشته خود مینالیم! حالا درسته این منطق که ما ارتش اینچنانی نداریم ولی افراد بزرگ در دل شرایط خاص متولد میشوند.شرایط خاص یعنی حضور میلیونی مردم به این صورت.در ایران چنین شد که ببینیم چنان ارتشی باشرفی وجود دارد یا نه؟ ما یک 25 خرداد داریم آنهم با یا حسین میرحسین و الله اکبر.خود را گول نزنیم


ارتش وفادار را ارتشی وفادار میسازد در یک ساختار بزرگ که از اجزای کوچک تشکیل شده افراد هستند که به ان ماهیت معنا می بخشند.بسیارانی میگویند ارتش شاه خیانت کرد خائن بود.خیر. نبود.بلکه دو انسان خائن آن ارتش را خائن معرفی میکنند.اکثریت قریب به اتفاق ارتش ایران را میهن پرستان ساخته بودند.بله فرمانده اینان یکی خطا کرد دیگری خیانت.ولی برعکس این حالت هم هست.امروز هم مسلما در ارتش ایران میهن پرستان حضور دارند.درسته امروز ارتش ما از تربیت شدگان اخوندی تشکیل شده ولی در موقع لازم چه بسا انسان یا انسانهایی میهن پرست از دل این ارتش بیرون بیاید.ولی امروز این شخص میهن پرست فرضی بیاید ازچه صیانت کند؟از یا حسین میرحسین یا الله اکبر.خب خود حکومت بلده از اینها صیانت کنه.از کدام جمعیت خروشان اعتبار بگیرد؟.مردمی که برای روحانی هورا می کشند؟خب اینها را میگیرند اعدام میکنند هیچ کس هم نمیتونه هیچی کنه.اینجوریا که نیست ما نشستیم خونه میگیم خب نداریم.کی رفت یکی یکی شناسایی کرد دید نداریم و نومید برگشت خونه!!.من هم نمیگم حتما داریم من میگم ما نیستیم.ما وجود نداریم اینکه ارتش با ما میشود یا نه بعد از فاز حضور ما در خیابانها به شیوه مصریهاست

4 - تقریبا اکثر کشورهای غربی واکنش متمایل به منفی به این پیروزی مردم مصر نشان داده اند .اوباما ابراز نگرانی کرده و واشینگتون سفیران را فراخونده.لیبرال های چپ امریکا که عشق اسلام هر روز در دلشان مشتعل تر از دیروز است و دوستان و حامیان اوباما عبارت کودتا را مدام تکرار میکنند مثل فرید زکریا و امثالهم.بریتانیا که گویی فرزندش اخوان المسلمین سقط شده مثل همیشه در سطح دولتمردان سکوت موذیانه کرده تا جهت را بو بکشد و برای هایجکت حرکت مردمی دور خیز کند ولی سگهای مطبوعاتی اش را باز کرده.اینها نگران کننده برای مردم مصر باید باشد .ضمن اینکه میدانم در اروپا یحتمل حامیانی هم این حرکت داشته .ولی یک چیز مهم است بیاموزیم در برابر استعمار نوین و خواست ابرقدرتها ( اگر فرضا خلاف خواست ملتها از جمله ملت ایران باشد) اینگونه باید ایستاد.باید ایستاد ....ایستادن مردم

پاورقی :  راستی میگم مصریهای داخل مصر هم مدام برای مصری های خارج کشور مصر تویت میکردند و پیام میفرستادند که خفه شید شما خارج نشستید ما باید هزینه بدیم؟! ما مرسی رحمانی میخواهیم .شهیدان انقلاب مصر با مرسی رحمانی اخوانی ،رایتان را پس میگیریم!!!کاش تویت های مصریهای خارج را هم چک میکردند انها که برای حفظ این نظام مدام خارج و داخل را مانند سدی میان ایرانیان مطرح میکنند.

و اینکه انعکاس اخبار را از بی بی سی در هر سه زبان انگلیسی و فارسی و عربی را دنبال کنید.کثیف بودن این رسانه را ببینید.چگونه برای اخوان تبلیغات میکند و چون فرزندان سیاسی خود از انها صیانت و دلسوزی میکند.
سی میلیون مصری در مصر پیاده روی و اعتراض سیاسی کرده اند.بی بی سی مرتب کودتای نظامیان را تکرار میکند.اگر کودتای نظامیان در راه خواست سی میلیون ملت هست که گرفتار اسلام سیاسی میخواهد بشود درود بر شرف این نظامیان.ولی ارتش مصر هرگز قدرت را قبضه نخواهد کرد بلکه بر اساس خواست مردم چنان کرده اگر میخواست قدرت را هایجکت کند در زمان رقابت مرسی و شفیق بهترین زمان بود.




 کوشان م 

Monday, July 1, 2013

آقای تاجزاده،کاش نظر میرحسین موسوی را هم جویا میشدید!



آقای تاجزاده که معرف حضور شما هست.همان که در انتخابات 88 شروع به انتقادات نسبت رادیکال از کارنامه نظام اسلامی کرد و گفت که ما در پیش از انقلاب همه نوع آزادیهایی داشتیم جز ازادیهای سیاسی ، و انقلاب کردیم برای کسب این آزادیها و به کمتر از آن رضایت نمی دهیم.
گفتیم بابا انقلابی! تخته گاز پیش میرفت تا به صخره آنچه ایشان و افکار عمومی کودتای انتخاباتی یا انتخابات تقلبی مینامید ، برخورد کردند.اعتراض کرد و دستگیر شد و بدل شد به یک زندانی سیاسی.زندانی سیاسی معترض به نتایج انتخابات.زندانی سیاسی معتقد به تقلبی بودن انتخابات این نظام.
حالا خبری آمده که اول ببینیم چه بوده :
 تاجزاده در نامه ای که از زندان اوین منتشر کرده از اينکه «کارزار طومار نویسی علیه وزیر خارجه کانادا»، که توسط داماد اش علی طباطبائی در اين کشور براه افتاده، تشکر کرده و، به عبارتی، از اینکه وزیر خارجه کانادا انتخابات ایران را ناسالم می شناسد اظهار ناراحتی جدی کرده است.
بله زندانی سیاسی که بخاطر معترض بودن با تقلب در انتخابات ، به این عنوان نائل آمده و ظاهرا در زندان است ، حسابی از دست وزیرخارجه کانادا ناراحت است که گفته انتخابات این نظام نامعتبر و تقلبی است.حالا ناراحت بودن هیچ،ایشان که هنوز به جرم اعتراض به انتخابات تقلبی در زندان است از دامادش تشکر و تقدیر کرده که طومار علیه کسی جمع کرده است که گفته انتخابات ایران تقلبی است یعنی به عبارتی حرف اقای تاج زاده را البته باز به ظاهر،در سطح جهانی و در سطحی سیاسی مطرح کرده.
عجیب است؟نه،حیرت آور است.شاخ در آوردن از حیرت این موضوع است که عجیب نیست.لااقل اگر لقب زندانی سیاسی آزاد شده را یدک میکشید باز میگفتیم حرفی جدا است ولی نام تاج زاده که البته در مورد تمام مسائل در داخل زندان هم مطالعه کامل و جامع دارد و هم نظرات ایشان کاملتر و جامعتر از زندان به گوش مردم میرسد،عجین شده با نام اوین.یعنی اعجبنا و دیگر هیچ.
تا اینجا بدون شرح اضافات ، تقریبا صحنه مشخص است وقتی کنار این سخن اردشیر امیرارجمند در بی بی سی فارسی در روز اعلام نتایج بگذاریم:
" این پیروزی مردم در انتخابات! به نوعی پیروزی جنبش سبز محسوب میشود." و البته وقتی میگذاریم کنار اظهار نظر خاتمی که این پیروزی انتخاباتی حاصل تدابیر رهبری بوده است و از او سپاسگزار شده. ( در دیدار خود با اقای روحانی).
ولی یک پرسش میماند از اقای تاج زاده.اینکه جناب اقای تاج زاده ،آیا از میرحسین موسوی و مهدی کروبی هم پرسیده اید که نظر آنها درباره بی اعتبار بودن انتخابات در ایران و تقلبی بودن کلیت این نمایش چیست؟ایا میرحسین هم از اقای وزیر خارجه کانادا خشمگین و ناراحت است که چرا انتخابات ایران را تقلبی و بی اعتبار خوانده؟آیا میرحسین و کروبی هم از داماد شما تشکر میکنند که طوماری تهیه کرده است برای زدن در دهان این وزیر پررو که انتخابات تقلبی ایران را بی اعتبار نامیده ؟ آیا میرحسین موسوی محصور در خانه و کروبی ، عصبانی هستند از اینکه انتخاب کاملا ازاد و دموکرات روحانی توسط یک مقام سیاسی خارجی را محل تشکیک قرار داده اند؟آیا میرحسین موسوی و کروبی هم خوشحال از این انتخابات آزاد هستند؟
البته شاید که باید از خودشان بپرسیم.البته وقتی توانستند و اجازه یافتند مثل شما در روز از صد فعال سیاسی آزاد ، بیشتر پیام و نامه و پسغام! و بیانیه و نظر و دیدگاه به بیرون زندان ارائه دهند.
راستی احمد زید آبادی چه نظری دارد؟اصلا او کجاست؟در کدام تاریکی سلولهای زندان،صدایش به هیچ کجا نمیرسد تا از انتخابات آزاد ابراز خشنودی کرده و مشتی بردهان وزیر خارجه یاوه گوی کانادا بکوبد!
در نقدی از کتاب قلعه حیوانات نوشته جرج اورول خواندم در بخشی که از نارضایتی برخی خوکهای حلقه قدرت،و ناخشنودی آنها از وضع موجود و لابد شکایت از این بی عدالتی ها و فسادها سخن رانده میشود از منظر جامعه شناسی نمی توان خیلی منتظر کمک آنها برای رسیدن به آزادی و دموکراسی و حکومت " انسانی " باشیم.شاید این خوکهای انقلابی از کرده خویش پشیمان شده باشند ولی هرگز و هرگز صفت خوک بودن را از دست نخواهند داد.
ولی در جامعه انسانی من فکر میکنم و ظاهرا شواهد نشان میدهد تا اینجای کار امثال میرحسین موسوی و کروبی و امثال احمد زید ابادی نشان داده انسانها به حکم انسان بودن گاهی با انسانیت میتوانند مسیر صحیحی را که جامعه خواستار آن است ادامه دهند و این تفاوت قلعه حیوانات و قلعه برساخته حکومت اسلامی می باشد.

کوشان م