Friday, August 28, 2009

پدیده گنجي:تقابل يا پذيرش









باید بپذیریم که در سالهای اخیر،حضور گروهی از کارکنان و اجزای عامل نظام اسلامی در سالهای دورتر از عمر ننگین این نظام،پدیده اپوزیسیون در تبعید را با شمایلی نو آراسته کرده اند.

گروهی که خود را اپوزیسیون این نظام معرفی می کنند و آن را بخاطر "خروج انقلاب و نظام از آرمانهای اولیه اش"تعریف و توجیه می کنند.اینکه این نظام از اول سنگ بنایش بر پایه فریب و خونریزی و انتقام و جنون دینی بوده جای بحثی مفصل دارد که از حوصله نوشتار خارج هست و اینکه اصولا آرمان انقلاب 57 چه بوده و این ارمانها بر چه اساسی تبلور تئوریک می یافته باز محل تشکیک و تردید عقلی هست اگر گمان کنیم منطقی یدک می کشیده ولی پرسش اصلی به عملکرد گروهی از این "توابین انقلابی" باز میگردد.

البته که براحتی می توان تشخیص داد تفاوتی ماهوی بین این گروه به اصطلاح "به خود آمده" وجود دارد .طیفی که هنوز حتی شعار و فریاد واضح مردم را بصورت "هم غزه هم لبنان جانم فدای ایران"ملاخور می کنند و طیفی که در برابر اینان فریاد می زنند "نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران".

تفاوت این دو گروه ظاهری هست یا ماهوی نادانم ولی به هر حال هیچ فعال و اگاه سیاسی به خود اجازه نمی دهد واحدی و بابک داد را هم اندیش و همراه با کدیور و مهاجرانی فرض کند.ولی بحث روی این هست که این دسته از مهاجرین امروز و انصار دیروز ،چه اندیشه ای را در کنه ضمیر باور خویش صیانت می کنند.

خیلی بر روی اینکه حتی زندان بودن گنجی با مثلا شرف اهل قلم تفاوتی از زمین تا اسمان دارد مانور ندهیم بهتر است.اصلا هم یادی از عکسهای سریالی بیرون امده از زندان گنجی نکنیم بهتر است که گرم به گرم کاهش وزن ایشان نمایش عمومی داشت و سانت به سانت رشد ریشش اکران جهانی.

خیلی هم منصفانه نیست که بپرسیم آیا همه زندانیان سیاسی ما به محض آزادی می توانند به مسکو رفته و از پوتین جایزه حقوق بشر بگیرند در حالیکه دیگری را که زندانی سیاسی هم نبود همزمان از فرودگاه تهران ممنوع الخروج کردند تا با پیامی بخاطر جایزه اش سخن بگوید.چون به هر حال این مرد شجاعت کلام داشته و بهتر هست بی انصاف و بدبین نباشیم!

این روزها اکبر گنجی و کلا آنها که "پدیده گنجیسم"را نمایندگی می کنند چهره ای تازه از خود نشان داده اند.ذات ضد اسرائیل اینان باز هم قلمبه!! بیرون زده و رگ گردنشان از این صهیونیست های ضد حقوق بشر باد کرده است.تا اینجا خب نظر انقلابیشان هست ولی نمی دانم چرا این مدعیان و حضرات حقوق بشری حرفی از بچه های اسرائیلی آن مدرسه نمی زنند که مورد هدف اسلامیون و متحدین امام راحل و دوران طلایی تلف شدند بی هیچ گناهی.

چطور شده که گنجی تازه مطمئن شده ترور "دانشمندان هسته ای"کار امریکا و اسرائیل بوده و مهمتر جمهوری اسلامی اصولا کسی را تهدید نمی کند بلکه همیشه مورد تهدید "دشمن " هست باز سوالی بی جواب هست که اگر بپرسیم تشبیه به بازجوها!! می شویم.ولی این را می توانیم با رجوع به عقل خود دریابیم که در دارد بر همان پاشنه می گردد.پاشنه "دشمن" و "مظلومیت ایران اسلامی " و نه "ملت ایران".

ولی این بین نیاز هست که مرور کنیم عکس العمل اپوزیسیون سکولار دموکرات را در برابر این نوع تفکر مدعی "اپوزیسیون نظام اسلامی بودن".فرض بر این می گذاریم و باید بگذاریم که به هر حال با ایجاد شکاف در نظام اسلامی و لایه های آن رنگ اپوزیسیون هم به رنگین کمان متمایل شده و یک طیف این رنگین کمان هم زرد شاید باشد مثل سرخ و سبز و آبی اش.ولی مدعیان سکولار دموکراسی که دیرپای ترین طیف هستند چرا منفعل می شوند در برابر این رنگ نو رسیده؟

نقدهاي بسياري عليه گنجي اخيرا نوشته شد.بسياراني بر او و مقاله هايش كه تبلور افكار او هستند نقد ها راندند و وي را به چالش كشيدند.سوال اينجاست كه انتظار ما در حال حاضر از گنجي ها و همفكران ايشان چه بايد و مي تواند كه باشد؟بايد در ابتدا موقعيت و جايگاه وي را بررسي كنيم.

پديده گنجي چه بوده و به كدامين جهت در حال رفتن هست؟اصولاما( به عنوان نيرو هاي سكولار)با يك به اصطلاح روشنفكر مذهبي چه تناسب فكري و عملي مي توانيم داشته باشيم؟با اينكه جزو اولين كساني بودم كه به مقاله ديكتاتوري پرچم اكبر گنجي پاسخ نوشتم ولي وقتي منطقي فكر مي كنم مي بينم چرا ما نيروهاي تحول خواه و سكولار خود را نقد نمي كنيم تا مانيفستي محكم و جذاب براي ساير عقايد و تفكرات سياسي داشته باشيم.به هر حال طبيعي است كه نظامي تماميت خواه احساس خطر كند دست به هر نوع فعاليت درون و برون مرزي توسط ماموران خود براي بقا بزند.بطور حتم ايمان داشته باشيم كه نيروهاي مختلف و فراواني حتي با نام اپوزيسيون در خارج از ايران براي حفظ اين نظام مشغول فعاليت و جا دادن خود ميان مخالفين حكومت هستند.

مسئله اينست كه ما براي اثبات حقانيت خود بجز نفي همه كساني كه به آنها به ديده ترديد مي نگريم چه كار اساسي ديگري انجام داده ايم.

آنچه كه مسلم است و همه ما مي دانيم اكبر گنجي جزو جوانان انقلابي و مذهبي بوده كه به دنبال مقتدايش خميني در آرزوي رسيد به مدينه فاضله و آرمان شهر اسلامي,جواني را در راه خدمت به اهداف انقلاب و نظام گذرانده است. امروز هم به وضوح در تمام نوشته ها و مصاحبه ها از دوران خميني براي ذكر ديكتاتوري بعد از انقلاب فاكتور گرفته و آن را به 20 سال اخير محدودتر مي كند.اصولا او هم بسان موسوي دوران خميني را بجز اشكالات جزئي, نمادي از حيات طيبه مي داند و حتي در ذكر گذار تاريخي از شباهت ديكتاتوري شاه!با خامنه اي مي گويد و اصولا دوران خميني كه مصادف با خدمات ايشان به همين نظام بوده محلي از ذكر ندارد.

در مورد پرچم ملي ايران هم حتي حاضر به كوتاه آمدن از مواضع خود در برابر حقانيت پرچم شير و خورشيد نيست,شايد با ذكر خاطره مخالفت خود با حذف شير و خورشيد و همفكر بودن با بازرگان قصد ايجاد آرامش در نزاع بر عليه خودش را داشت ولي در عمل و ظاهر براحتي عدم اعتقاد و علاقه وي به اين پرچم آنقدر نمايان است كه با اين شعار ها كسي فريب نخورد.اعتقادات مذهبي هم چيزي است كه هرگز و در هيچ جا و با صداقت تمام پنهانش نمي كند كه اين امتياز مثبت از شخصيت اوست.

ما در كجاي اين داستان ايستاده ايم.اصولا در اين كشمكش هاي اخير تمام اهل معرفت با كنه افكار و مصاديق رفتاري آقاي گنجي و تمام زواياي آن آشنا گشته اند ولي در مقابل او و به اصطلاح مخالفينش آيا عملي نو و بديع و نه براي نفي گنجي ها كه براي اثبات حقانيت خود انجام داده اند؟من هرگزتا به امروز چنين موردي نيافتم.ديگر زمان آن فرا رسيده كه با همه تجربه ها از اشخاص با سليقه هاي مخالف, ولي از» فرد«گذر كنيم .اينكه يك» او« را سيبل كنيم و مخالف يا موافق, همه نيروي خود را به نقد او تلف نماييم چه چيزي قرار است بدست آوريم.اينقدر كه بتوانيم شبهات را برطرف كنيم نقد كردن مي تواند مفيد فايده باشد ولي اگر بجاي اينهمه نيرو و زمان تلف شدن كمي به ذخيره نيروهاي فكري و روشي براي اثبات افكار و حقانيت خود اختصاص دهيم نتيجه بزرگتري را بدست خواهيم آورد.


کوشان

No comments:

Post a Comment