Sunday, September 20, 2009

تحليلي بر تعامل جنبش و اصلاحات


كديور يكي از تئوريسين هاي خودخوانده اصلاحات را در بي بي سي ديدم كه اشاره ميكرد مردم ايران با زيركي مي خواهند شعار دهند «هم غزه هم لبنان جانم فداي ايران».فكر كردم دروغ به ابن بزرگي از يك به اصطلاح مرد دين ميسر نيست مگر وي يك كلاش ديني باشد كه اين روزها زياد هم هستند چون همه خوانديم كه شعار مردم كه از قبل تعيين شده بود «نه غزه نه لبنان جانم فداي ايران»است.

باز هم حالا كه هنوز قدرت را به دست نياورده مي خواهند شعارها و خواست هاي مردم را به تحريف كشانده و ملاخور كنند كاري كه مقتدايشان در سال 57 با اعتماد اين مردم پاك كرد.آن وقت ما از اين جماعت عرب پرست و ايراني ستيز كه حتي آنقدر عشق به فلسطين و بيگانه دارند كه در اين شرايط كه به دنبال ياركشي براي سوءاستفاده از مردم در كسب قدرت هستند,بازهم گاف مي دهندانتظار استيفاي حق ملي ايرانيان را داريم.اينكه بخواهيم پشت سر اين تيپ اصلاح طلبان مانند گنجي,كديور و خاتمي و رهبري هاشمي به دنبال رهايي ميهن از استبداد باشيم يا دچار ماليخوليا شده ايم و يا به بيراهه و خطا مي رويم.هر چند افرادي چون نوري زاده كه در سوداي سهم مختصري از قدرت به آستين اصلاح طلبان آويزان شده اند وجود هاشمي در نماز عيد فطر پشت مقتدايش خامنه اي را نه از روي ميل خوانده وبر رهبري موسوي بر جنبش تاكيد مي كند.

البته مخاطب من دلبستگان به نظام اسلامي و كساني كه دل در گرو انقلاب و رهبر راحلشان دارند نبوده كه از اينكه اين نظام را توسط تندروها به رهبري سپاه و خامنه اي در خطرسقوط مي بينندلب به اعتراض گشوده اند.به سخنان كديور,گنجي,موسوي و خاتمي با گوش جان و واقع بيني ونه خوشبيني دقت كنيم .مي بينيم مهمترين دغدغه اين گروه مخاطره اي است كه از سوي اين مردم, نظام مقدس و دستاورد هاي امام راحلشان راتهديد كرده وميخواهند تندروها و اصول گرايان را قانع كنند كه با نرمش و آزاد گذاشتن جامعه در خواستهاي محدود و نه دموكراسي حقيقي اين نظام را از ورطه نابودي نجات دهند و سهم خود را از قدرت در نظامي كه در آن نقش عمده داشته بازپس گيرند.چون اين دوستان خوب مي دانند با سقوط نظام كار خيلي از آنها به دادگاههاي ملي كشيده شده و يا در نهايت رأفت ملي خانه نشين مي شوندو دستشان از قدرت وسياست دور خواهد ماند.

هر چند در اين بين انسانهاي شجاع و آزاده اي چون بابك دادواحمد زيد آبادي نيز وجود دارد كه از اصلاح طلبي با تحليلهاي واقع بينانه خود عبور كرده و راه رسيدن به دموكراسي و حاكميت ملي را براندازي اين نظام و تغيير قانون اساسي در رفراندومي ملي يافته اند.البته شجاعت كروبي در پايبندي به اصول انساني و لزوم بازنگري قانون اساسي و حتي اقرار به اشتباه انقلاب 57 قابل ستايش و تقدير بوده واز صداقت موسوي هم بايد قدردان بود كه هيچگاه با تقيه و دروغ اينطور نشان نداده كه مخالف نظام است و همواره وفاداري خود را به قانون اساسي و اعتقاد به ولايت فقيه به روشني بيان كرده است و به عبارتي مردم را هرگز فريب نداده است.ولي گروهي از وفاداران و باورمندان و يا لابيستهاي نظام كه موسوي هرگز آنها را تاييد و نمايندگي آنهاازطرف جنبش در خارج كشور را تصديق نكرده(چون گنجي,كديورها)سعي در القاء باورهايي جز انديشه حقيقي موسوي و كروبي به جامعه ايراني دارند كه در اصل اينان در خدمت نظام اسلامي هستند.روز قدس سال 88 برگي زرين در تاريخ دورجديد مبارزات مردم ايران و نشانه سرفرازي ملي بود.كه باز مردم قدرت ملي و شكوه ايراني را جلوه گر ساختند و اين نه متعلق به گروهي خاص مثل اصلاح طلبان كه از آن همه گروهها و انديشه هاي سياسي مختلفي است كه 30 سال را درراه مبارزه با ديكتاتوري اسلامي گذرانده و از پاي ننشسته اند.

قابل توضيح است كه ما از لفظ اصلاح طلب دو مفهوم را مي بينيم.اصلاح طلبان حكومتي كه هدف آنها از اصلاحات نه رسيدن به دموكراسي ملي كه حفظ حيات طيبه اين انقلاب و نظام و نجات آن از ورطه سقوط توسط تندروها و به عبارتي جلوگيري از قيام مردمي و انقلابي تازه است.گنجي و كديور ها اين نوع انديشه اصلاح طلبي را نمايندگي كرده كه مي بينيم در گفتارشان هنوز خميني امام و انقلاب اسلامي انقلابي بزرگ ضد طاغوت!(منظور حكومت ايراندوست پهلوي) و اميد مستضعفان جهان و گروهي از ايرانيان مثل طرفداران پادشاهي معدود و ملعون جداي از جامعه ايراني جلوه گر مي شود.

هنوز گنجي ها خبرنگاراسرائيلي را نجس و غير قابل مصاحبه دانسته و ميان ايراني ها هم خودي و غيرخودي قائل مي شوند چنانچه در تظاهر!نيويورك وي و دشمني يا مخالفت عريان او با پرچم ملي ايران مشهود شد و كديورها قران و اسلام و ولي فقيه(البته از ديدگاه خوداو)را مايه نجات ايران و حمايت از فلسطين را وظيفه شرعي مي داند.ولي اصلاح طلبي ميان مردم آزادي خواه ايران وسيله اي براي گذر به دموكراسي و پايين كشيدن قدرت مطلق ولي فقيه و نهادهاي تند رو واصول گراي حامي وي است.اين براي ما نيروهاي تحول خواه يك انديشه سياسي محترم وقابل دفاع است حتي اگر ما مخالف آن باشيم. و يا گروهي ديگر از اصلاح طلبان كه با شفافيت و صداقت مواضع ضد ديكتاتوري خود را اعلام كرده و در عين حال از اين نظام هم عبور كرده اند و سكولار و دموكرات مي انديشند.مثال نزديك آن سازگارا كه در تمام سخنان خود موسوي و كروبي و خاتمي را رهبران جنبش معرفي كرده و در عين حال با صداقت اين نظام را جائر و غير قابل اصلاح و خواهان سقوط اين نظام و برپايي نظامي با رياست جمهوري موسوي هست.

هرچند من به عنوان عضو نيروهاي خواهان تغيير به دنبال رفراندومي آزاد براي تعيين نظام حكومتي فرداي ايرانم ولي براي سازگاراها با اينكه با تفكرسياسي آنها مخالفم احترام قائلم كه مواضع خود را بي غل وغش اعلام و در عين حال براي ديگر نيروهاي سياسي هم احترام و اجازه اظهار نظر قائل است و اين همان چيزي است كه ما براي فرداي ايران به آن نيازمنديم يعني تعامل افكار بين نيروهاي سياسي و توضيح آن براي مردم و نيز يك رفراندوم سراسري.شايد من به آقاي موسوي معتقد نباشم واو را رئيس جمهور ايران آزاد فردا ندانم چون اين انتخابات در شرايط دموكراتيك نبودو نيز وي معتقد به قانون اساسي فعلي و خواهان اجراي كامل آن و بازگشت به حيات طيبه دوران خميني و آرمانهاي امام و انقلاب است كه عموم مردم از آن متنفرند پس موسوي به گفته شفاف و بدون تقيه خودش معتقد به اصل ولايت فقيه قانون اساسي است كه ما با آن از ريشه مخالفيم و آن را منافي استقرار يك حكومت سكولار و دموكرات مي دانيم.

ولي از اصلاح طلباني چون سازگارا و اكثر عموم نيروهاي اصلاح خواه مردمي كه ايمان دارم مانند او دموكرات فكر مي كنند استقبال مي كنم و معتقدم همه ما بايد براي آنها فرصت سياسي براي تبليغ انديشه و رهبرانشان قائل شويم و هم اين دوستان با ما در همين تعامل باشند.ولي افرادي هستند ميان اصلاح طلبان مانند كاظم علمداري كه اتفاقا در صداي آمريكا قبل از سازگارا سخن مي گفت و درست برعكس سازگارا از نقطه سخنگويي جنبش و بايك ديكتاتوري ضمني در گفتار, جنبش ملي سبز ايرانيان را صرفا جنبشي اصلاح طلب و نه از آن هيچ گروه سياسي ديگر معرفي كرده و اظهار مي داشت كه گروههاي سياسي ديگر فقط از ديد اصلاح طلبي مي توانند جنبش را همراهي كرده يا به آن بنگرند.افرادي چون گنجي يا كديور نيز براي همراهي جنبش يك راه را پيش پاي ديگر نيروها گزارده اند و آن سبز بودن و پذيرفتن انديشه اصلاح طلبي مي باشد.تا جايي كه به ديگر نيروها حمله كرده كه خودتان جدا با پرچم خودتجمعاتتان را برگزار كرده ووارد جنبش سبز ما نشويد مگر خواستهاي مارا تمكين كنيدو اين نوعي انحصارطلبي و ديكتاتوري حاصل از اصلاح طلبان حكومتي است.فرق اين دو ديدگاه همانا تفاوت اصلاح طلبي مردمي و دموكراسي خواهانه و اصلاح طلبان حكومتي و لابيستهاي رژيم اسلامي است كه البته در اقليت ولي پرسروصدا هستند.اصلاح طلبان حكومتي بدانند كه نيروهاي تحول خواه صحنه مبارزه و جنبش سبز را به اين گروه معتقد به قانون اساسي واگذار نكرده وبه رهبري امثال خاتمي و هاشمي تن در نمي دهند تا دوستان اصلاح طلب كه كارنامه سياه آنان در 30 سال حكومت سياهي بر ايران ما روشن است از مزاياي قدرت متنعم گردند.اين رويه اي است كه اصلاح طلبان در جهان و ايران مي خواستند در ربودن جنبش سبز انجام دهند ولي مردم با شعارهاي راديكال نشان دادند از اصلاح طلبي و چارچوب قانون اساسي خارج شده و اين فرصت را به اصلاح طلبان دادند كه به موج ملت بپيوندند.

البته برخي مثل كروبي,بابك داد وزيد آبادي كه در گذشته اصلاح طلب بوده اند امروز خواست اصل جنبش را دريافته و به سقوط كليت نظام معتقدند ووحتي مي توان گفت از مردم هم جلوتر رفته اند.جنبش سبز به دنبال كودتاي جناح تندروي حاكم بر عليه اصلاح طلبان معتقد به نظام و سرخوردگي ملتي آزاديخواه در خيابانهاي سياسي ايران جاري شد.اين جنبش نه در حمايت از اصلاح طلبان معتقد به قانون اساسي كه بر علي نظام ديني واپسگرا و توتاليتر و پيدا كردن روزنه اي براي اعتراض كردن حتي با متوسل شدن به گروهي از بدنه همين نظام استبدادي شكل گرفت.در آن روزهها,زمزمه ها در كوچه هاي سياسي ايران بر اين بود كه بين بد و بدتر به بد راي مي دهيم.در اصل مي گفتند ما راي مي دهيم تايكي اتخاب نشود نه اينكه كسي را انتخاب كنيم.پس مي دانيم مردم ايران از كليت اين نظام بيزار بوده و به موسوي و كروبي ويا خاتمي كه معتقد به نظام و قانون اساسي آن‌هستند اعتقادي ندارند.و گروهي از مردم به اين خاطر از جنبش دوري مي كنند كه آن را مايه به قدرت رسيدن اصلاح طلبان معتقد به نظام و تداوم و استحكام حكومت دانسته و از اينكه مانند 57 فريب بخورند بيمناكند.

پس اصلاح طلبان سعي در مصادره اين جنبش به نام خود نكنند كه اين موجب دوري مردم از آن و كمرنگي آن در مرور زمان مي شود. اصلاح طلبان دلخوش نباشند كه نيروهاي تحول خواه را كنار زده و كنترل صحنه و جنبش سبز را دست گرفته اند.

اين جنبش از آن همه نيروها ازراست,چپ,طرفداران پادشاهي,جمهوري,اصلاح طلب و همه نيروهاي مبارز مي باشد كه هر كدام به اندازه خود و سابقه شان جنبش را حمايت و همراهي كرده و هيچ يك سعي نكند جنبش را يكجا ببلعد.اين تنوع طيف باعث استقبال بيشتر مردم از جنبش و شركت همه گروهها در آن و قدرتمندي آن مي گردد. پس توهين و حمله به ديگر گروهها رابه بهانه هاي مختلف مثل پرچم شير و خورشيد كه نشان ايرانيت و هويت ملي ماست و يا تفكر خاص سياسي تمام كنيم(به جز عمال و وابستگان ديكتاتوري سياه ديني حاكم كه ما را با آنان سر سازش نخواهد بود).تبليغ عليه نوعي نظام حكومتي خاص و حمله به افكار سياسي ديگر و تهمت زني به همديگر را كنار بگذاريم كه امروز محلي براي اين نوع مجادله نيست.موسوي,خاتمي و گنجي هم ميتوانند با تشكيل گروه و يا حزب خود در فرداي آزاد ايران در كنار ديگر گروههاي سياسي اعم از چپ,راست,طرفداران پادشاهي و جمهوري خواهان ملي در يك دموكراسي به تبليغ براي نظام حكومتي مطلوب خود پرداخته و انتخاب را به عموم ملت ايران در رفراندوم آزاد تعيين نوع حكومتشان واگذار كنند و مه به آن گردن نهند.آن روز نزديك است...


كوشان

No comments:

Post a Comment