Tuesday, September 1, 2009

تاريخ روشنفكري:تكرار يك خطا يا سناريو



اينكه يك جامعه در راه رسيدن به آرمان سياسي ـ اجتماعي خود دچار خطا و خودكشي دسته جمعي گردد هر چند نادر و بحث مفصلي طلب مي كند ولي قابل درك و وقوع مي باشد.واينكه روشنفكران و اليت يك جامعه دچار اشتباهي مهلك گردد و جامعه را با انقلاب و شورشي كور و ابلهانه به نيستان بكشاند و دچار هرمان و مصيبت كند جاي بحث دارد.ولي اگر همان جامعه روشنفكري با ديدن نتايج اين سقوط و هبوط باز هم با اصرار وانمود كند كه كاراو درست و اصولي بوده وحتي در مقام رژيم كنوني و رژيم شاه و ادامه نفي گذشته بر آيدآنگاه مي توان تجلي وقاحت را درك كرد وديد. مسعود نقره كار را مي ديدم در مصاحبه با VOA در مورد شكنجه مي گفت:شكنجه به اين دوره محدود نمي شود ما در دوره شاه هم در دهه 50 همينطور شكنجه داشتيم.اين جمله تا ساعتها در گوش من زنگ مي زد نه بخاطر تعلق خاطر من به نظامي خاص بلكه براي اين همه عقده و تنگ نظري در قضاوت و براي اين جامعه به اصطلاح روشنفكري كه تريبون ها را هم به اشغال خود در آورده و اين مردم با اين روشنفكرانشان دلگير مي شوم.در بين طرفداران جبهه ملي از اين نمونه ها به وفور ديده مي شود كه به واقع آن نيز داستان خاص خود را داردكه قابل بحث است.

براستي عقده و خودخواهي تا چه حد قضاوت ما را در مورد پديده ها تحت تاثير قرار مي دهد؟ما براي اثبات حقانيت خود چه مقدار مي توانيم حقيقت را دفن كنيم و يا واقعيت گذشته را زير پا بگذاريم.آيا نمي شود بسادگي بر اشتباه سياسي و بلاهت فكري خود در سال 57 صحهگذاشته و بر آن اقرار كنيم؟حقيقتا اين كار آنقدر سخت است كه بخواهيم براي اثبات حقانيت خود و يك قيافه حق به جانب گرفتن مدام بر يك اشتباه ابلهانه ابرام ورزيم و براي اثبات يك اشتباه با مغالطه و دروغ پردازي به سياه نمايي همه گذشته و سرپوش نهادن به همه حقايقي بپردازيم كه امروز اظهر من الشمس براي اكثريت مردم داخل ايران است.در داخل هرگاه نسل گذشته را براي انقلاب شماتت مي كنيم پاسخهايي جز هرمان,كتمان يا انكار از شركت خودشان در آن فتنه نمي گيريم . 

يا پدران ما خود را غايب تظاهرات كوچه هاي سياسي معرفي مي كنند ويا انقلاب خود را اشتباهي كودكانه و از سر ناداني يا خوشي و يا زير سر استعمار يادآوري مي كنندو اين در حاليست كه خيلي از فسيلهاي خارج كشور كه از بلاهت غرور خود پايين تر نمي روند و اصولا اوضاع امروز داخل ايران را درك نمي كنند اين انقلاب عظيم را به سرقت رفته و خود را فريفته روحانيون مي پندارند و باز هم به نفي همه آن آنچيزي اهتمام مي ورزند كه شايسته دگرگوني نبود و تنها اصلاحات نياز داشت.و جالب اينكه امروز در شرايطي كه تنها راه گريز از فروريختن ,دگرگوني در تماميت سياسي امروز ايران هست گروهي از آنها به دنبال اصلاح گام به گام هستند.واقعا اگر اين نيروهاي مبارز ديروز اينقدر نادان و بي لياقت بودند كه انقلاب و جنبش آنها را چند آخوند مكتبي و سفيه به سرقت برده و مصادره كردند و توان پاسداري از دستاوردهاي آرمان خواهانه خود را نداشته اند امروز چه چيزي را مي خواهند به ايران امروز و نسل جديد عرضه كنند.ديگر از جانب اين گروه حرف از مبارزه ابلهانه و انتظار راهنمايي و كمك ساده انگارانه مي باشد.

در بين سخنان اين دوستان انقلابي ديروز و مخالف امروز هنوز هم با علامتهاي سوال زيادي مواجه هستيم.باز هم مي بينيم كه بسياراني از آنهابا وجود دشمني ظاهري ويا ايدئولوژيك با نظام اسلامي,در عمل به ناگاه نه تنها پرچم شير و خورشيد ملي ايران را به گوشه اي رها مي كنند كه درحمايت از اصلاح طلبان حكومت اسلامي سينه چاك مي كنند.همين گروه كه اكثر چپها,توده اي و اكثريتيها,ملي مذهبي ها,وبعضا مليون و ...را شامل مي شوند بازهم در نقد رژيم پهلوي كه خدمات آنها در پهنه تاريخ ايران روشن است چنان سخن مي رانند كه گويي هر آنچه ايران مدرن امروز را مي سازد حاصا كارها و خدمات قجر و بعد هم نظام اسلامي است!!گويي مي خواهند يك بار ديگرعليه پهلوي قيام كنند.گاهي مي گويند كه انقلاب ما را ربودند,پس شما كه اينقدر نادان و ناتوانيد كه چند آخوند انقلاب شما را دزديده اند امروز چه كمكي مي توانيد به مردم و جنبش كنيد بهتر نيست سكوت كرده و شر نرسانيد؟
چه موقع ايران از لوس اين روشنفكرنماهاي دون زالوصفت رها مي گردد؟هر چه بخواهيم با بي انصافي تاريخ را طي چند قرن اخير مرور كنيم نمي توان پربارتر از حكومت پهلوي و عاشق ايران از اين پدر و پسر يافت.جز كينه و عقده هاي محدود سياسي چه چيز ديگر مي تواند اين همه بي انصافي و كينه را سبب شود؟آيا توطئه هاي حزب توده در مورد 28 مرداد و معكوس نشان دادن حقيقت تاريخي اين واقعه كه در تاريخ دفن شده,قضاوت ما را بايد تحت تاثير قرار دهد؟اينهمه كه از بدي پهلوي ها و شخصيتهاي آن دوره مي گويند در مورد نكبت قاجار و نظام واپسگراي اسلامي سخن به نقد مي رانند؟هرگز,چون خود اين گروه بيشتر از هركس ديگر از خدمات ايرانساز آن پدر و پسر آگاهند.سوال اينجاست كه حكومت پهلوي 30سال است با توطئه شوم 57 و انقلاب پرشكوه دوستان چپ شيفته خلق توحيدي,ملي مذهبي,اسلاميون و غيره بركنار شده چطور هنوز از اين مصيبت درس نمي گيرند و چرا آن را به قضاوت تاريخ واگذار نمي كنند,تا تاريخ خود درباره ثمره 57ساله آن سلسله قضاوت كند؟كساني كه اين همه به قضاوت تاريخ معتقدند چرا خود در جايگاه تاريخ به عنوان قاضي نشسته و يكتنه به نفي آن مي پردازند.

يكي از اين آقايان كه ادعاي عشق به تاريخ ايران دارد ولي لحظه اي از نفي تاريخ 2500ساله شاهنشاهي فروگذار نميكند براي خدشه دار كردن چهره محمدرضا شاه مي گفت وي فيلم شكنجه دوستان چپ را در كاخ خود تماشا كرده و لذت مي برد!خود ايشان چون به دروغ سخن مي گويند حرفشان بين مردم خريدار ندارد و براي اثبات آن قصه سرايي ميكنند.اينكه با نسبت هاي غيرواقع بخواهيم كسي را خراب كنيم ابلهانه ترين عمل است جون جامعه با چشمانبيدار به قضاوت تاريخ خواهد نشست.آيا پهلوي بيشتر از قاجار شايسته نفي شدن هستند كه نيمي از خاك ايران را باد دادند.چرا اينهمه آثار رذالت بار قجرو شاهان آن(ويا حالا هم جمهوري اسلامي)حتي ذره اي توسط اين تاريخ دانان!بررسي نمي گردد؟آيا امروز اوضاع ايران و رفتار نظام اسلامي آنقدر نگران كننده نيست كه جايي براي نقد غلط پهلوي ها باقي نگذارد؟آيا واقعا كارها و ثمرات پهلوي ها براي اين كشور فقط به چند راه و جاده خلاصه مي شود كه برخي آن را ه استهزا مي گيرند.از تمام صنايع سنگين تا دانشگاه و دادگستري مدرن تا اصلاحات ارضي و امنيت ملي را مديون كدام دوره تاريخي هستيم؟

اينها يا نادان و سفيه هستند كه ايران پيش از پهلوي را با زمان رفتن اين حكومت توان مقايسه و بررسي ندارند و يا كينه و عقده در گذز تاريخ چنان كورشان كرده كه تاب ديدن و شناخت حقايق را ندارند.اين گروه خود بهتراز ديگران ثمرات حيات سياسي پهلوي را در ايران مي شناسند و چون آنها را در تضاد و تعارض با قدرت طلبي هاي خود و اسلاف و رهبران خودمي ديدند هنوز حاضر به قبول حقانيت و ايران دوستي شاهان پهلوي نبوده و از اقبالي كه مردم ايران به اين پادشاهان و كارنامه آنها وقضاوت مردم امروز درباره پهلوي وتوجه مردم داخل به شاهزاده رضا پهلوي نگران و ناراضي هستند و تمام تلاش خود را براي بر هم زدن اين ذهنيت ملي و تا حدي نوستالژي موجود بكار برده و مي برند.
نقد تاريخ بسيار مهم و باارزش هست با اينكه همه به قضاوت تاريخ اعتقاد داريم ولي نقد آنگاه مفيد است كه با بصيرت و انصاف صورت پذيرد.


كوشان.م




No comments:

Post a Comment