Wednesday, September 16, 2009

نقدی بر علیرضا نوري زاده


بر آن شدم این مطلب که تحت عنوان "و پدیده ای به نام نوری زاده"در روزهای پس از انتخابات نوشتم از روی وبلاگ بردارم ولی دوست نداشتم خودم را سانسور کنم.اذعان می کنم که در ان روزهای پراسترس کمی هم احساسات بر من در مقابل هر نوع حرف نامربوط(از نگاه من) با یک اکسیون شخصی همراه و غالب بود ولی با نگاه منصفانه ایشان را مبارزی قابل احترام می یابم هر چند نقد پایین من همچنان پابرجاست(سطور بالا در دی ماه 89 اضافه شد).
 

ابتدا بگويم كه من نه از ماموران جمهوري جهل و فساد هستم و نه دليستگان ولي فقيه در جوار وطن (مجاهدين خلق),چون آقاي نوري زاده هركس كه مخالف وي يا عقيده هاي ايشان اظهارنظر كند به يكي از اين گروهها منتسب ميكند.من جواني 29ساله هستم كه مثل اكثر هم نسلانم جواني را در اين حكومت باختم و لحظه اي از مبارزه دست نكشيدم.سالهاي مهم عمرم عليرغم داشتن مدرك عالي از بهترين دانشگاه ايران در بيكاري به هدر رفت و به تازگي از ايران به خارج در اصل گريخته ام.اين را گفتم كه كسي در دفاع از خويش باز به تهمت متوسل نگردد كه اگر شد چندان هم مهم نيست كه من از اين نظام نفرتي بنيادي تر از اين آقايان مدعي دارم كه بر خلاف ايشان نه در به ثمر نشستن آن سهيم بوده و نه سابقه دفاع و در ركاب امامشان بودن در كارنامه ام ثبت شده وهم زخمي تر از ظلم و بي عدالتي اين نظام استبداد ديني نسبت به اين آقايان به ظاهر مخالف.ضربه اي كه اين رژيم بر من و امثال من وارد كرده خيلي عميق تر از آن چيزي است كه دوستان خارج نشيني درك كنند كه اين انقلاب ثمره خيانت و بي بصيرتي گروهي از همين مدعيان امروزين است.و نيز اضافه كنم براي نوري زاده و دوستانش به عنوان مبارزين بر عليه جناحي تندرو از اين نظام احترام قائلم و خود نيز تحليلها و نظرات ايشان را دنبال مي كنم.

من هم در اوان آشنايي با برنامه هاي سياسي با آقاي نوري زاده در صداي آمريكا و پنجره اي رو به خانه پدري آشنا گشته و به تحليلها و به قول خودشان افشاگريهاي ايشان توجه مي كردم.با توجه به اينكه هيچ سندي براي صحت ادعاهاي ايشان وجود ندارد فرض را بر درستي اين خبرها گذاشته و تحليلهاي ايشان را مي پذيرفتم.البته بيشتر در صداي آمريكا وگرنه پنجره اي رو به خانه پدري بيشتر صرف داستان سرايي و ذكر خاطره و كلي گويي و به قول خودشان مثلا اشعار ايشان مي گردد كه اينجا مجال گفتن ونقد نيست.هر چه كه مطالعات و تحقيقات من در زمينه سياسي عميق تر شدبيشتر به عدم صحت گفته ها وغيرواقعي بودن تحليلهاي ايشان مشكوك شدم.



اولين نكته كه در مورد ايشان تعجب وپرسش مرا برانگيخت ادعاي مكرر ايشان بر اين مبني بود كه انقلاب زماني براي من به پيروزي رسيد كه شاپوربختيار به نخست وزيري منصوب شد.اين ادعا در حالي بودكه چندروز قبل از آن پرواز نكبت ايرفرانس كه حامل خميني و يارانش در سال 57 بود چنان عاشقانه اي در صفحه اول روزنامه اطلاعات به قلم نوري زاده به چاپ رسيد كه وقتي آن نوشته را خواندم وآمدن خميني را باعث سبزي جنگل و شبيه آسمان آبي و اينگونه تعابير عاشقانه و بديع ديدم ترديد همه وجودم را فرا گرفت كه چگونه ممكن است كسي كه دلبسته شاپور بختيار و مريد او بوده اينگونه دل به مرادي ديگر و آن هم پير كذاب جماران ببنددو آمدن او را لحظه شماري كرده و ذهنش را براي قدوم اوآذين ببندد.البته مهر نوري زاده را به روحانيت در سخنان امروز وي هم مي توان جست جايي كه به عشق و محبت از آقا رضي تا صانعي و منتظري سخن رانده شايد مردم را با اين قشر منفور آشتي دهد. 
درست در همان روزها كه شاپور بختيار سعي در بي اهميت و نامناسب نشان دادن خميني و بي بها كردن انديشه هاي ديني وي و هشدار به جامعه التهاب زده ايران در عدم پيروي از خميني و ديكتاتوري ديني حاصل از رهبري وي داشت يكي از به قول خودش ياران و دوستداران بختيار صفحه اول يكي از پرتيراژترين روزنامه هاي ايران را به دلدادگي براي آن پيرمرد و خوشامدگويي به قدوم نحسش اختصاص ميداد و يكي از كساني بود كه رو به قبله نوفل لوشاتو اخبارو اكسيون هاي خميني را به ايران منعكس مي كرد.
حال از ديگر مقاله هاي مذهبي ايشان و فعاليت هاي نوري زاده در كنفدراسيون (گروهي رسوا و وابسته كه امثال نوري زاده سعي در تطهير آن دارند ولي كوس خيانت آنها به ايران در همه جابه گوش رسيده است كه از بنياد پهلوي بعضا مي خوردند ومرگ بر شاه را در جهت مطامع استعمار سر مي دادند)و مقاله هاي انقلابي ديگرش بگذريم.


آيا همه اينها به نوعي خنجر زدن از پشت به شاپور بختيار نبود كه در آن روزها سعي در آرام كردن جامعه ملتهب و جوزده‌آن روز ايران مي كرد؟كسي كه مدعي پيروي از مكتب بختيار دارد چگونه در بحراني ترين روز هاي سياسي چنين به مداحي دشمن درجه اول بختيار مي پردازد و در اصل پشت بختيار را خالي مي كند؟چگونه چنين فردي خود را حامي بختيار مي داند در حالي كه در روزهايي كه به جوانان شرور بسيجي ,حكومت اسلامي اسلحه براي ايجاد ارعاب و وحشت در خيابانهاي سياسي داده بود و دوست ديگر نوري زاده و دلداده قبله روسيه مخملباف سعي در تواب سازي در زندنهاي رژيم مي كرد و نوشابه اميري وهوشنگ اسدي ديگر همكاران او به دنبال راه حلي براي قطعي كردن سقوط دولت بختيار و استقرار حاكميت خلق توحيدي خود بودند به آقاي نوري زاده هم قلم سردبير سياسي اطلاعات دادند تا باقيمانده انديشه بختيار را در جامعه قلع و قمع كرده و حاكميت جور روح الله خميني را تثبيت كرده شايد در پشت بام علوي جنايت سيد را از نزديك ثبت كند.


معلوم است كه امروز فيلم هاي فرزندان مخملباف در حمايت از خاتمي و موسوي و به دروغ اصلاح طلب نشان دادن جامعه جوان ايران با آن پولهاي حاصل از تواب سازي, جايزه بين المللي از جشنواره هاي كشورهايي مي گيرد كه مطامع استعماري خود را در پايداري اين نظام برآورده مي بينند.
به هر حال ظاهرا ايشان از گذشته انقلابي خود فارغ گشته وبه اپوزيسيون اين نظام جهل و جنون بدل گشته است.قدومشان مبارك ولي داستان سرايي هاي ايشان بيشتر به ادعا شبيه است تا واقعيتهاي سياسي به عبارتي چون قافيه تنگ آيد شاعر به جفنگ آيد.مثلا در دوره مبارزات انتخاباتي اوباما و كلينتون كه اوباما جلو افتاده بود ايشان پيش بيني كرد كه اگر هم اوباما به مرحله بعد راه يابداز مك كين شكست خواهد خورد چون با تجربه آقاي نوري زاده در زمينه سياست آمريكا هنوز حوصله پذيرش يك رئيس جمهور سياه ندارد.و اين يك نمونه از تحليلهاي ايشان بود.

در جريان انتخابات رياست جمهوري ايران هم فرمود كه از وزارت كشور يك انسان فداكار خبر داده كه در جلسه اي مطرح شده اگر تعداد شركت كنندگان بالاي 30 ميليون باشد و اختلاف راي موسوي و احمدي نژاد از يك حد مشخص بيشتر شود امكان تقلب ميسر نيست ولي در صورتيكه تعداد راي دهندگان كم و از 20 ميليون كمتر باشد احمدي نژاد به عنوان برنده معرفي شده و مي توان در آراء دست برد.گويا كه اين منبع اطلاعاتي ايشان در وزارت كشور آقاي نوري زاده را سر كار گذاشته يا شايد هم اين منبع از تخيل ايشان گزارش مي دهد.
از اين دست اخبار جعلي و اين نوع منابع نيست در جهان كه هميشه گزارشهاي معكوس و اشتباه به نوري زاده عزيز مي دهند به وفور در سابقه تحليلي ايشان يافت شده و همه را مسحور خويش مي سازند.تحليلهايي هم از آقاي نوري زاده كه امكان اثبات آن براي ما ميسر نيست محل قضاوت كردن نمي باشد.تنها حاصل اين منبع وزارت كشور اجابت خواسته خامنه اي براي شركت آحاد ملت در انتخابات و پر شكوه كرده آن بود كه اينطور هم شد.حال آنكه حتي شهرام همايون(كه چندان هم كارشناسي سياسي نمي باشد) هم بارها گفت كه اگر در اين نظام قرار بر تقلب باشد چه يك راي فاصله و چه صد ميليون, اينها كار خود را مي كنند.
ولي مشكل اينجاست كه اين گونه تحليل گران در ضمن محترم بودن اصلا هيچ سودي براي بالا بردن آگاهي سياسي مردم ايران ندارد در حاليكه ميكروفونهاي زيادي را هم به خود اختصاص مي دهند.آقاي نوري زاده با ادعاي براندازي و دگرگوني اين نظام چگونه است به يك باره زير خيمه اصلاح طلباني چون موسوي,گنجي و مخملباف رفته وحاضر به تخطئه و تحقير دوستان خود به قيمت رضايت اين اعضاء سابق سپاه و بسيج و اصلاح طلباني كه به مانند رهبرشان موسوي خواستار حيات طيبه دوران مرادشان خميني هستند مي شود.اشتباه نشود اصلاح طلبي انديشه اي سياسي و محترم است ولي وقتي كسي يكي به ميخ و يكي به نعل زده و دورويي مي كند محل تشكيك و پرسش مي باشد.

آيا شخصي كه پرچم شير و خورشيد به آن بزرگي در برنامه هايش پشت سر دارد چگونه حاضر مي گردد طرفدار مخالفين بنيادي اين پرچم ملي شود و حتي پرچم را مانعي براي مبارزين جنبش سبز و مخفي كردن آن را گاها لازم بداند تا برخي را خوش آيد.آيا ذكر نام نوري زاده در اعلاميه كذايي انتقال رهبري به خارج كشور در كنار سازگارا و مخملباف به قيمت نفي پرچم شير و خورشيد وسفارش كردن براي زير ميز قايم كردن آن در اين برهه وقائل شدن به رهبري موسوي و خاتمي حاصل نمي گردد. 
آيا مبارزي كه قائل به براندازي اين نظام خونين است اگر صداقت در گفتار داشته باشد ميتواندمعتقد به رهبري چون موسوي باشد كه شيفته مقتدايش خميني و دغدغه اصلي او حفظ نظام در برابر خطرات حاصل از اعمال اين جناح تند رو است مبادا خار در پاي اين نظام مقدس فرو رود.يعني نوري زاده و همفكران وي اينقدر نادانند كه با امثال موسوي قصد براندازي نظام داشته باشند كه اگر به قدرت برسند هيچ نيرويي نمي تواند اينان را به زير بكشد.
مگر نه امثال خاتمي باآن لبخند هاي عوام فريبانه و پروژه اصلاحات ضامن بقاي نظام و استحكام پايه هاي آن مي شوند كه اين بديهي است كه اگر جناح حاكم برخوردي آرام تر و كمتر قهري داشته باشدباعث سكون جامعه و ميل مبارزه و شعله آزادي خواهي توده جامعه تا حدي فروكش مي كند.چيزي كه طيف به اصطلاح اصلاح طلب براي حفظ و بقاي نظام به اين تاكتيك توسل جسته و از اين حربه براي اغفال توده ها سود مي برند.من حتي آن شيخ شجاع و صادق كروبي را تحول خواه تر از امثال نوري زاده كه مدعي براندازي كليت نظام هستند مي دانم و براي ايشان بي منتها احترام قائلم.
آنها كه طرفدار تحريم انتخابات بودند مي خواستند جلوي اين همه كشته,زنداني و تجاوز و ناكامي اجتماعي را بگيرند كه به جامعه غمگين و سرخورده امروزين منتج نگردد.براي اين استاد عزيزبه عنوان مبارزي عليه جناح اصولگرا و تندروي حاكم و شخص خامنه اي احترام قائلم ولي خواهش مي كنم مردم را فريب ندهند كه من خواهان براندازي كليت نظام هستم كه اين با طرفداري موسوي و خاتمي و گنجي و معاشقه سياسي با اين گروه منافات دارد.دفاع بيجا از گنجي كه «اون داره كار خودش رو مي كنه و از همه گروهها هم دعوت كرده كه با او باشند»يك مغلطه و دفاع مشكوك از گنجي مي باشد كه همه را غير خودي دانسته و از گروههاي ديگر مي خواهد تجمعات خود را جدا انجام داده و كاري با جنبش سبز گنجي(و تظاهر او ونه تظاهرات!!) هم نداشته باشند!!حتي در گامي فراتر مشروطه خواهان و يا مجاهدين را «دو گروه بدنام خارج كشور با طرفدارا انگشت شمار»معرفي مي كتد حال آنكه وجود اطلاعاتي و امنيتي گنجي خوب به وفور طرفداران پادشاهي هم در ايران و هم خارج واقف است.
چه خوب امثال نوري زاده كه به عنوان تحليلگر در هر سطحي كه باشندظاهر مي شوند صداقت و يك رنگي را سرلوحه كار خود قرارداده و اگر اصلاح طلب هستند خود را برانداز معرفي نكرده و به همان مشي اصلاح طلبي با صداقت پايبند باشند وبدانند مردم ايران مخاطبين باهوشي هستند و صداقت و يكرنگي را بيشتر طلب مي كنند.
 

كوشان.م

1 comment: