Tuesday, September 15, 2009

پادشاهي پهلوي وقضاوت امروزي


اين نوشته در پاسخ به نظري به مقاله قدرداني از خاندان پهلوي مي نويسم كه اظهار كرده بود ديكتاتوري,خوب و بد ندارد(كه البته اين سخن اشتباه است و هر چيزي نسبت بالا و پايين دارد)و در ادامه اضافه كرده بود اگر كودتاي 28 مرداد(كه اگر قانون اساسي مشروطه را مي دانستيم در مي يافتيم كه عكس العمل شاه كودتا نبوده بلكه دفاع از كيان پادشاهي ايرانزمين بوده)رخ نمي داد ما امروز حكومتي دموكرات داشتيم.كه اين نظر كوتاه دوستمان نشان از عدم آگاهي خواننده مطلب نسبت به زواياي تاريخ معاصر ايران و تكيه كردن بر شنيده هايي است كه اكثرا توسط توده اي ها و اكثريتيها به آن دامن زده شد تا ايران را به مصيبت امروزين و مستعمره اربابشان روسيه بدل كنند كه تا امروز توفيقاتي يافته ولي كابوس رو به اتمام است و آزادي نزديك.
تاريخ معاصر ايران مملو است از سوء تفاهمات ملي و اشتباهات تاريخي.قضاوت گروهي از روشنفكرنماهاي امروز ايران در مورد حكومت پهلوي ها,ذهن خسته و درمانده نسل من را بيش از پيش مستاصل و نوميد مي سازد.سرمنشا اين نوع اظهارات از چندين نقطه سرچشمه مي گيرد.گروهي مزدوران و ماموران رژيم اسلامي هستند كه اولين ماموريت اينان همين حمله بيرحمانه و بي محابا به پادشاهان پهلوي و بي ارزش كردن خدمات بي شمار آنها مي باشد و دوم مليون و چپ هاي مبارز با رژيم شاه مي باشند كه براي اقرار نكردن و سرپوش نهادن به بلاهت پيشين,موضع قبلي خود را با كينه اي آميخته با سفاهت تكرار مي نمايند.
سياهنمايي و دروغ و تهمت در مورد دوران پهلوي اولين استراتژي مشخص عمال رژيم اسلامي مي باشد.اطلاعات رژيم,تلاش زيادي در بين اپوزيسيون انجام مي دهد كه گروهي به نام مخالف نظام اسلامي بيشترين حمله و مبارزه را در همين امروز و شرايط بغرنج ايران به رژيم پهلوي مي كنند.افرادي با انبوهي از عقده ها و كمبودهاي جسمي و فكري تمام نيش و كنايه هاي خود را در برنامه هاي كم مايه تلويزيوني و به اصطلاح برنامه هاي تاريخي- فرهنگي خود به سوي شاهان پهلوي كه نه,در حقيقت به تاريخ ايران كه در ظاهر با عناويني مثل سرزمين جاويد دم از آن مي زنند پرتاب كرده و به معنايي ديگر عقده گشايي مي كنند.اولين ماموريت براي طرفداران رژيم در حمايت از نظام اسلامي,حمله كردن به حكومت پهلوي و پيشرفتهاي آن دوره و منحرف ساختن اذهان مردم ازاين نوستالژي وپتانسيل هاي بالقوه بازمانده پهلوي و سياهنمايي آن دوره از تاريخ معاصر مي باشد..يادمان باشد كه دفاع از پهلوي ها في نفسه فاقد ارزش و اصولا به ما مربوط نيست كه اگر لازم است خود آن خانواده توان دفاع از خويش را دارند.آنچه مهم و بر من ايراني واجب است حمايت از آيين پادشاهي و شاهان ايراني مي باشد كه پهلوي ها در حال حاضر آن را نمايندگي مي كنند.تا اين تازي صفتان اجازه توهين به تاريخ باشكوه ايران را به خود ندهند.اينكه مي بينيم گروهي در رسانه ها حملات بي منطق و دروغ و اميخته با مغلطه كاري به دوران پهلوي نموده يا براي توجيه انقلابي ابلهانه است كه در آن شركت جسته و ايران را به سياهي و مصيبت نشاندند و يا براي موجه جلوه دادن سياهكاريهاي اين نظام خودكامه اسلامي و طبيعي دانستن آن مي باشد.و اين براي بازنگشتن افكار عمومي به سوي آن چيزهايي است كه دوران پهلوي به ايران داد.جالب اينكه گروهي از اين مغلطه كاران خود مي خواهند به ما درس عدم پذيرش مغلطه بدهند!اين است كه مي بينيم حتي در بين رسانه هاي مبارز,افرادي هستند كه حتي در اوج سيه روزيها و ستمكاري هاي اين رژيم در اين برهه حساس تاريخي سريع ميانبري به گذشته زده و حتي در اين روزهاي سخت انرژي خود را براي حمله به پهلوي ها صرف مي كنند.البته اين تاكتيك امنيتي اثر كرده چون در وبگردي ها و اجتماعات در فضاي مجازي جواناني را مي بينيم كه بدون آگاهي و مطالعه و تحت تاثير اين تبليغات, چنان در مورد ديكتاتوري در رژيم پيشين سخن رانده و افاضات مي فرمايند كه گويي بر تمام زواياي تاريخ 57 ساله پهلوي ها احاطه كامل دارند.و اين همان چيزي است كه رژيم آخوندي براي آن تلاش مي كندنفي همه زحمات رژيم پهلوي مبادا جوانان امروز به اين حقيقت برسند. مليوني چون محمد اميني به دنبال طرفداري از اصلاح طلبان مي گويد اين رژيم با كارنامه سياه خود نسبت به پهلوي پايگاه مردمي قويتري بين توده ها دارد و يا در روزهاي بهمن تمام ريشه هاي آن انقلاب استعماري و مشكوك را به خاطر ديكتاتوري محض شاه معرفي مي كند شايد از بار گناه خيانت سران جبهه ملي به ايران و آرمانهاي مصدق بكاهد.آيا امروز مصدق در گور بر خود نمي لرزد؟!مقايسه رژيم سفاك آخوندي با حكومت پهلوي ها شايد ابلهانه ترين تحليلي است كه بتوان بر آن اصرار ورزيديا براي تفسير هاي سياسي خود بر آن تمسك جست.
نسل ما مهمترين كاري را كه به عنوان وظيفه ملي بر دوش دارد شناخت تاريخ حقيقي وزواياي پنهان و مهجور 100سال اخير ايران مي باشد.اينكه تحت تاثير شنيده هاي غرضمند و با كينه به قضاوت تاريخ بپردازيم بزرگترين راه خطا را پيموده ,به همان دامي گرفتار مي شويم كه نسل قبل از روي ناداني ايران را به فنا و زبوني رهنمون ساخت.چگونه بي بي سي كه در انقلاب 57 به ريش خميني در نوفل لوشاتو وصل بود و لحظه اي از مصاحبه و تبليغ براي او دريغ نمي كرد تا نظم ايران متمدن آن روز را براي مطامع سياسي خود به هم بريزد امروز نه تنها با شاهزاده مصاحبه نمي كند بلكه هيچ كدام از اين رسانه ها پيامهاي مهم رضا پهلوي كه حاكمان و روحانيون بلند پايه نظام را به عكس العمل و پاسخ وادار مي كندهيچ بازتابي در حد ذكر خبر هم نمي دهند در حاليكه بي ارزش ترين مصاحبه ها و نامه ها را بازتاب چند باره داده و يا تيتر اخبار خود مي كنند.حال آنكه بخوبي از طرفداران بيشمار پادشاهي و شخص شاهزاده رضا پهلوي با خبر هستند و به همان اندازهم خالف بازگشت آنها,چون آن را در تضاد با منافع و مطامع استثماري خود در ايران مي بينند.آيا نبايد به اين بايكوت محض خبري شك كنيم؟بايد به ظرايف سياسي اينگونه توجه داشته باشيم و از تاريخ درس بگيريم.گروهي از جوانان ايراني در مورد 28مرداد32 قضاوت مي كنند بدون اينكه كوچكترين آگاهي از اين واقعه داشته باشند.و شخصيتهاي موثر اين واقعه تاريخ گذشته را بطور كامل شناخته باشند.نبايد مصدق را فقط در فاصله 32-29 شناخته و بررسي كنيم.بايد همه دوران زندگي او حتي زماني كه عضو شوراي استبدادي محمد علي شاه بر ضد انقلاب پرشكوه مشروطه مردم ايران بود و يا زماني كه در مقابل رضا شاه و تحولات اساسي او عليرغم همه علاقه رضاشاه به وي فقط بخاطر انتقال قدرت از خانواده قجري او به پهلوي ايستاد مطالعه وبررسي شود.آري مصدق مردي ايرانپرست بود ولي فراموش نكنيم زاهدي هم همانقدر عشق به ايران داشت كه اگر شجاعت و بصيرت اين مرد نبود خوزستاني جزء ايران نبود كه مصدق نفتش را ملي كند.شريط ملي شدن نفت قبل از مصدق و سال 29 توسط سياستمداران سلف او و خود شاه هموار شده و انگليس چاره اي جز پذيرش نداشت وگرنه ملي كردن نفت به اين راحتي نبود كه يك شخص طي يك يا دو سال آن را محقق سازد.ممكن بود اگر شاه در مقابل تعطيلي مجلس توسط مصدق السلطنه و قفل زدن به كاخ سلطنتي تسليم شده و از شاهي ساقط مي شد نسل ما او را شماتت مي كرد كه چه شاه بي عرضه اي كه مملكت را براحتي تسليم توده ايها كرد.نقش حزب توده را در آن روزها بشناسيم و خوابي كه براي ايران ديده بودند.براي همين هم مصدق دستور داد در آن روزهاي بحراني 28مرداد كسي حق حرف زدن در مورد جمهوري كردن نظام ايران را ندارد وگرنه به جرم خيانت اعدام مي شود.شايد در آن صورت ايراني باقي نمي ماند و تكه هاي اين خاك هر يك كشوري تازه استقلال يافته از شوروي و غرق نكبت و فقر مي شد و ما در حسرت يكپارچگي آن مي سوختيم.آيا اگر سياست و كياست شاه نبود ايران در دهه 20 شمسي و دوره حضور انگليس و روسيه در ايران مي توانست استقلال و يكپارچگي خود را حفظ كند؟آن روزها محمد رضا پهلوي بسان يك بند باز ماهر ايران را از چنگ مطامع كمونيست و استعمار انگليس نجات داد.كه البته نقش بزرگاني چون مصدق و قوام كه تا آخر عمر به شاه وپادشاهي وفادار ماندند هم پرواضح مي باشد.چگونه است كه اخلاف مصدق اينچنين بر خلاف پيشوايشان به شاه و پادشاهي و در حقيقت ايران خيانت كردند و آرمانهاي مصدق را فداي قدرت طلبي خويش كردند؟بياييم ايران قبل از پهلوي را با ايران 1357 با وجدان بيدار خود مقايسه كنيم.چگونه ممكن است در يك حكومت ديكتاتوري ما چنين آثار ادبي و هنري بيابيم كه هرگز در تاريخ ايران مشابه آن را نمي بينيم؟چرا در دوره قجر و جمهوري اسلامي ما آثار موسيقي و شعروادبيات را اينگونه كه در دوره پهلوي خلق شد نمي بينيم.خوانندگان و نوازندگاني كه هر يك دفتري از تاريخ هنر و موسيقي ما را خلق كردند كه جز اين دور هرگز شاهد آن نبوده ايم.پرويز ياحقي,خرم,ملك,بنان,گلپا,شجريان,نادري,دولت آبادي,معيني كرمانشاهي,ترقي و صدها بزرگ ديگرآيا مي توانند حاصل يك ديكتاتوري محض و رژيم ضد قلم و فرهنگي باشند؟اينها فقط شمار مختصري از تمام بزرگان تاريخ ما هستند كه در تمام طول 2500 سال تاريخ ايران تعداد كمي چون اينها را مي توان برشمرد.هر يك از اين بزرگان دوره پهلوي اگر پرورش نمي يافت يا كشف نمي شددفترتاريخ آن رشته ازكمبود بزرگي در صفحاتش رنج مي برد.چگونه در يك ديكتاتوري هوشنگ ابتهاج شاعر باارزش و يك كمونيست معروف كه گفته هايش بر ضد شاه علني بود رئيس شوراي شعر و ادبيات راديو و تلويزين ملي مي گردد؟و يا رئيس دانشگاه پهلوي كه مدتي هم رئيس دفتر شهبانو فرح بود و افكار چپ داشت.اين نمونه ها در آن دوره به اصطلاح استبدادي فراوان يافت مي شود. آيا ما تمام خدمات پهلويها را از دانشگاه,صنعت,دادگستري مدرن و آموزش و پرورش امروزي و تمام پيشرفتهاي هنري و فرهنگي آن روزگار ودادن حق راي به زنان و ورود 50درصدجمعيت به نيروي جامعه تا انقلاب سفيد و اصلاحات ارضي كه از مهمترين دگرگونيهاي تاريخ ايران بوده است فراموش كرده و فقط به يك واقعه تاريخي كه مبهم و محل نزاع هم دارد بپردازيم؟آيا اين سياست مشكوك و استعمارپسندي نيست كه به آن دامن زده مي شود؟چگونه است كه خدمات بيشمار محمدرضا شاه به ايران در طول 37 سال پادشاهي اوكه دوست و دشمن بر آن صحه گذاشته ناديده انگاشته شده و يا از روي وظيفه مي خوانيم ولي ملي شدن صنعت نفت كه با تلاش بسياراني از جمله خود شاه و حاصل زنجيره اي وقايع تاريخي آن روز جهان از جمله ايرانپرستي و خردمندي پير احمدآباد شكل واقعيت گرفت يك معجزه و فداكاري مصدق ومنتي تاريخي بر دوش ما خوانده مي شود تا شاهان خود را نفي كنيم؟بياييم كتاب پربهاي آسيب شناسي يك انقلاب ميرفطروس را بخوانيم كسي كه در سال 57 يك انقلابي و گريزان از حلقه شاهدوستان بود ولي تحقيق و بررسي تاريخ او را به شخصيت با ارزش امروزين بدل ساخت.وبر زواياي مهجور واقعه تاريخي 28مردادنور واقعيت مي تاباند.باز هم در مقاله هاي گنجي و نبوي و حتي پيام منتظري ردپاي نبردي جديد بر ضد پادشاهي مشهود است.گنجي از عدم تمايل مبازين و آزاديخواهان از جايگزيني ديكتاتوري سكولار پهلوي با ديكتاتوري ديني مي نويسد و با تكيه بر لفظ سلطان قصد منزه نشان دادن نهاد دين و ولي فقيه دارد و نبوي بعد از تعريف يك خطي از تعصب محمدرضاشاه به نام خليج فارس ميگويد اگر خود شاه هم زنده بود و 90 سال داشت و يا رضا پهلوي هم اكنون خواهان نظام پادشاهي براي ايران نيستند.از اين حرفهاي شك برانگيز بوهاي خوبي به مشام نميرسد.وقتي دشمني رسانه هاي خارجي باطرفداران پادشاهي پارلماني و مشروطه خواهان و بايكوت خبري آنها را به اين اظهارات دوستان اضافه مي كنم وحشت دشمنان اين خاك را در بازگشت نظامي پارلماني كه يادآور غرور ملي ايرانيان و ضامن حفظ منابع ملي ايران باشد به روشني مشخص مي گردد.صحبت از سلطنت و يا جمهوري نيست كه اين مهم در رفراندوم آزاد فرداي ايران تعيين مي گردد ولي در بررسي و قضاوت تاريخ بايد به دور از همه شنيده هاي پر از كينه و بغض كه به نسل ما رسيده با بررسي حقايق تاريخ معاصر و 57 سال حكومت پهلوي داوري از اين دوره تابناك عبور ايران از روزگار جهل و تاريكي قجري به دوران مدرن پهلوي را با انصاف وآگاهي انجام دهيم.

كوشان.م
Kooshan79@yahoo.com

No comments:

Post a Comment