Tuesday, September 8, 2009

نگاهی گذرا بر صداي آمريكا و بي بي سي!!

مطالعه تلويزيونهاي سياسي و خبري در خارج كشور,تعيين جايگاه حقيقي اين تلويزيون ها را براي ما معلوم مي دارد.يك سري رسانه آزاد كه در مسيري معين و عليه نظام اسلامي در حد توان و بضاعت خود و با همه كاستي ها و اشكالات و نقص ها ,مبارزه اي تمام عيار را به پيش مي برند كه بررسي آنها از حوصله اين مطلب خارج است.اينها را در اصطلاح رسانه هاي مبارز سياسي مي ناميم. ولي گروهي ديگر از رسانه ها كه بطور اخص بي بي سي و صداي آمريكا را شامل مي گردندو ادعاي بنگاههاي خبري را يدك مي كشند در كجاي تعريف رسانه هاي خبري‌ ـ سياسي قرار مي گيرند.

در يك نگاه گذرا در مي يابيم كه يكجانبه نگري در تمام اركان اين رسانه ها موج مي زند.صداي آمريكاچند سالي است از طريق ماهواره در ايران پخش مي شود و مخاطباني را هم جلب كرده بود.در گذشته و در برنامه هايي مانند ميزگرد با اجراي بهارلو طيف وسيعي از انديشه هاي سياسي ميهمان اين برنامه بودند.افرادي از باورهاي گوناگون در برنامه تفسير خبر نيز,اين برنامه را جز برنامه هاي پربيننده كرد.

در برنامه ميزگردي با شماي احمد بهارلو از نوري زاده اصلاح طلب تا سيامك شجاعي طرفدار پادشاهي و يا شخصيت هاي مهمي چون شاهزاده رضا پهلوي ونيز افراد معروفي چون داريوش, بهروز وثوقي,فرجي تا طيف اصلاح طلب مانندگنجي و همه نوع شخصيت هاي سياسي,هنري و ديگران طيفي گسترده از باورهاي فكري را در اين برنامه معرفي مي كرد كه بيننده هاي فراواني با سليقه هاي گوناگون جذب آن مي شد.

در تفسير خبر هم انديشه هاي سياسي متفاوت از طرفداران نظام پادشاهي تا جمهوري خواهان ملي و سكولار و نيز اصلاح طلبان در اين برنامه شركت داشته و تلاقي افكار فردي سلطنت طلب چون سيامك شجاعي با اصلاح طلبي مانند عليرضا حقيقي مي توانست معني واقعي يك مجادله سياسي را تداعي نمايد كه جذاب و مفيد بود.ولي برنامه هاي صداي آمريكا با بايكوت كامل سيامك شجاعي و بعد رفتن امثال بهارلو از اين رسانه وارد فازي جديد شد و آمدن جوانهايي نه چندان حرفه اي و مسلط به اين حرفه,بي محتوا بودن و سردي برنا مه ها را صد چندان كرد تا اينكه تكرار جملات نظير«نظر ميهمانان نظرات خود ايشان و نه لزوما ديدگاه صداي آمريكا مي باشد»محافظه كار شدن اين رسانه را بيشتر نشان مي داد.و سرانجام اين برنامه به شكلي در آمد كه جز چهره هاي مطلقا اصلاح طلب كه از بطن اين نظام آمده بودند و ادعاي بازگرداندن نظام به آرمانهاي خميني و انقلاب را همراه داشتند در آن ديده نمي شود.

جاي تعجب كه همه برنامه هاي صداي آمريكا مملو شد از گنجي ها,حقيقي,حقيقت جو,امير ابراهيمي و داوودي مهاجر ها و همه چهره هاي اصلاح طلب تازه به آمريكا مهاجرت كرده و معرفي و تبليغ افكار ايشان.و ديگر از افكار سياسي ديگر اثري نبود.به علاوه دراين رسانه چهره هاي لابي گر جمهوري اسلامي چون هوشنگ امير احمدي و يا سهرابي كه مردم هيچ آشنايي و شناختي از آنها نداشتند با دعوت و مصاحبه هاي مكرر به جامعه معرفي و شناسانده شدند.شايد بدون صداي آمريكا اين نوع اشخاص هيچ شانسي براي پيشبرد اهداف تبليغاتي خود به سود نظام حاكم بر ايران نداشتند.
اين همصدايي و تك فكري موجود در رسانه وابسته به وزارت امور خارجه آمريكا!!حاصلي جز اين نداشت كه ميهمانان و به اصطلاح كارشناساني از يك ريشه و خاستگاه فكري در طول يك برنامه تحليلي به تاييد حرفهاي يكديگر و حمايت از نظرات هم بر آيندو ديگر نشاني از تلاقي افكار متفاوت و متقابل نبود.خود گويي و خود خندي,عجب مرد هنرمندي.ودر نتيجه صداي آمريكابه خانه امن و رسانه اصلي اصلاح طلبان حكومتي تازه به خارج ايران رفته بدل گشت.روزه سياسي اكبر گنجي در نيويورك ساعتها پوشش خبري لحظه اي و كامل با گزارشهاي مختلف از اين نمايش رااز طرف صداي آمريكا به همراه داشت و مصاحبه هاي متعدد با گنجي و ديگر اصلاح طلبان شركت كننده در اين برنامه مكررا انجام شد بدون اينكه جمله اي از نقدهاي زيادي كه در مورد عكس العمل هاي گنجي و محدوديت ها و اعمال خلاف دموكراسي وي در رابطه با مسئله پرچم و افكار ديگر در اين نمايش بازتاب داده شود.و اين در حالي بود كه از اعتراض چند ده هزار نفري ايرانيان لوس آنجلس بر ضد اعمال نظام اسلامي بعد از انتخابات تنها چند خط خبر آنهم در حاشيه و محدود خوانده شد. جاي تعجب اينكه باز هم اصلاح طلبان تازه رسيده چون خانم مسيح علي نژاد هم توسط همين رسانه از بدو ورود به خاك آمريكا به مردم معرفي و براي ايشان تبليغ مي شد.

در حاليكه اپوزيسيون حقيقي از اين موهبت و قدرت خبر رساني صداي آمريكاكاملا محرومند.اين سياست نويد بخش كدامين سياست از طرف وزارت امور خارجه آمريكاست؟واقعا جاي بقيه افكار سياسي چون طرفداران پادشاهي,مجاهدين(كه نگارنده با آنان مخالفت سياسي و ايدئولوژيكي محض دارد)حتي اكثريت جمهوري خواهان ملي و سكولار كه دشمني عميق با نظام استبدادي مذهبي ايران دارند در رسانه هايي چون صداي آمريكا و بي بي سي كجاست؟ چرا ديگر اثري از شاهزاده رضا پهلوي,سيامك شجاعي,دكتر آموزگار وخوانساري وديگراني كه با انديشه هاي راديكال سياسي كليت نظام را هدف قرار داده اند و در گذشته نه چندان دور در رسانه ها حاضر بودند امروز در صداي آمريكا نمي بينيم.تمام برنامه هاي تحليلي اين رسانه از اصلاح طلبان مختلف پر شده از حقيقي تا يكتافر , سازگارا , حقيقت جو و غيره و حداكثر صداي مخالف,اصلاح طلبي چون نوري زاده مي باشد.آيا امثال عباس پهوان,فرجي,ميبدي ,همايون و تمام چهره هاي مبارزي(با تمام ايرادات وارد بر ايشان و سلايق متفاوت) كه سالهاي طولاني سابقه در امر روزنامه نگاري و تفسير خبر دارند از دوستان اصلاح طلب نورسيده وكم تجربه اي مثل روزبه مير ابراهيمي, حقيقي وحقيقت جو يا افشاري و عطري آگاهي سياسي و تجربه ژورناليستي كمتري دارند؟

آيا خطوط قرمزي هست كه انديشه اصلاح طلبي را تعيين و ديگران را بايكوت مي كنند؟هميشه از رفتن امثال بهارلو به عنوان نماد صداي آمريكا متعجب بودم ولي به دنبال رفتن افرادي چون سامك شجاعي و بعد كم كم خوانساري,آموزگار و كمرنگ شدن ناصر محمدي ها دانستم كه سناريويي بصورت گام به گام در حال كليد خوردن و اجراست و به جاي ايشان,اصلاح طلبان برنامه هاي اين رسانه ها رابه اشغال خود در آوردند.وقتي اين موضوع پررنگتر مي گردد كه بي بي سي را هم دقيقا با همين نقش مي بينيم.از ابتدا اين رسانه تنها براي مصاحبه به سوي اصلاح طلبان چه داخل و چه خارج ايران متمايل بود و هرگز نشاني از مثلا سلطنت طلبان حتي براي يك بار در اين رسانه نديديم.كه اين بحثي مفصل و جداگانه مي طلبد.ولي سوال اينجاست كه اين رسانه هايي كه بودجه از دول متبوع خود مي گيرند خط ومشي يكجانبه و هدفدار آنها نشان از چه سياستي براي ايران و ايرانيان دارد؟آيا اين رسانه ها همانطور كه مدعي هستند بي طرف و از نظر سياسي به هيچ سويي تمايل ندارند؟

اين حرف توهين به شعور هر انسان آگاهي مي باشد چون جز يكسويه نگري در اين رسانه ها هيچ تفسيري نمي توان داشت.كه البته بديهي است كه دول غربي در جهت منافع و مطامع خود,استراتژي رسانه هاي وابسته خود را تعيين نمايند.با اين احوال و علم به اينكه تمايل اين رسانه ها به سمت جناحي خاص از حكومت اسلامي,نيات اين دول را روشن مي نمايدآيا مردم ايران براي بازگشت به عظمت بازيافته پيش از اين انقلاب شوم 57 مي توانند اميدي به دول غربي داشته باشند در حاليكه هنوز دشمني اينان با آخرين پادشاهان ايرانپرست ايران كه جز به عظمت اين ملك نمي انديشيدندپر واضح و مبرهن است.

هنوز هم برنامه هاي بي بي سي مملو از نفرت از دوران پادشاهان پهلوي وخود ايشان(كه با هر ايرادي شاهان اين ملك و مايه غرور ايرانيان)مي باشد و در برنامه هاي بي مقدار خود لحظه اي ازتحقيرآخرين پادشاه رسمي ايران و ديكتاتور خواندن او كوتاهي نمي كنند.انگليسي كه در ظاهر مخالف مصدق بود در هيچ تفسيري از طرفداري از مصدق و حمله به شاه و مقصر جلوه دادن او مضايقه نمي نمايدو مدام آب به اين آسياب تفرقه افكن ميريزد.آيا دولت بريتانيا هميشه گذشته خود را اينطور نقد كرده وسياست قبلي خود را متهم و محكوم مي كند.يادمان باشد پادشاهان ايران با هر ايرادي براي ما قابل احترام و بزرگداشت هستند و اجازه هرگونه هتاكي را به ايشان از طرف ديگران نخواهيم داد كه هر بار چنين اجازه اي داديم به امروزمان منتج شد. اين موضوعات مرا به ياد اقامت خميني در فرانسه و مصاحبه هاي مختلف رسانه هاي خارجي با ايشان ومعرفي و تبليغ ايشان به عنوان نماد و رهبر مخالفين در دوره قبل از انقلاب 57 مي اندازدو درست هنگامي كه با نخست وزيري شاپور بختيار جنبش پيروز شد و اهداف مشروطيت و يك نظام پادشاهي پارلماني كه مدرنترين و بهترين نظام حكومتي براي ايران مي باشد در شرف محقق شدن بود آن هواپيما پر از مهره هاي پرورش يافته استعمار گران نوين از فرانسه به مهر آباد وارد ورهبران دست نشانده ابرقدرتها,به ايران بافريبي بزرگ تحميل شدند.آري ابرقدرتها خميني و همراهانش را براي آن روز موعود در دامان خود نگهداري و پرورش داده بودند و آنها را كلاهي گشاد بر سر مردم ايران با همراهي گروهي وطن فروش و خائن كردند.دور باد كه ديگر بار اين سناريو را ما ايرانيان بپذيريم.


كوشان.م

No comments:

Post a Comment