Saturday, July 6, 2013

کودکی به نام جامعه ایران





در این مدت از فعالیتهای محدود میان اقشار و طیف های مختلف جامعه ایران، پی بردم جامعه ایران ، توان و ارزش بالقوه این را ندارد که با آن همکاری و کار مشترک ، برای گذار به " جامعه ای فردایی و نو شده انجام بدهی ولی ارزشش را دارد برای آن جان بدهی.

چون این جامعه چون طفلی می ماند که گاهی دوستت دارد ولی نادانسته انگشت به چشمت فرو میبرد.این جامعه راه رفتن را نیاموخته،وقتی دستش را بگیری و همراهش راه بروی مجبوری سرعت گامهایت را به کوچکی او تنظیم کنی.این جامعه حسود است.حسادت از ویژگیهای هر کودکی است.او از حسادت گاهی تو را زمین گیر میکند یا به زیر میکشد هرچند بطور موقت.
جامعه کودک ، زورمندی تو را از ته دل دوست دارد و دانش و فهم تو را می ستاید و آن را شاید برای فردای خود آرزو و رویا بداند ولی همه کاری میکند تا اثبات کند او از تو درایت بیشتری دارد.صحنه مضحکی پیش می آید ولی این به تو لطمه میزند.جامعه کودک احساس میکند بزرگ شده.ولی کوچک است.میخواهد در هر زمینه ای نظر بدهد.نه میتوانی به او بگویی خیلی بیراه حرف میزنی چون به او برمیخورد نه میتوانی حتی به حرفهایش بخندی چون غرورش جریحه دار میشود و نه میتوانی تحمل کنی بودن با او را بسوی هدفی مشترک.

کودکی که گاهی حتی به همکلاسی اش چنان حسادت می ورزد که دفتر مشقش را پاره میکند چون دفترش زیباتر است.دفتر مشق دوستش را خط خطی می کند چون دست خطش قشنگ تر است.کودک گاهی به خانم معلم میگوید : " این بغل دستی ، بچه خوبی نیست دیدم به مامانش فحش داد ". میخواهد  معلم دیگر ، همکلاسی اش را دوست نداشته باشد.و گاهی حتی نمره 20 در ورق امتحان کودک باهوش تر را بر نمی تابد و در گوش  معلم میگوید: " نمره خودش نیست من دیدم تقلب کرد از روی کتاب " !

این کودک نیاز به خودنمایی دارد.این ذات کودکانه است که میخواهد همه او را ببینند.حسادت میکند چرا آن دیگری دیده شده،تحسین شده ولی به او نگاه نکرده اند.این جزئی از سیر بلوغ کودک است.در طول تاریخ به این کودک اجازه خودنمایی نداده اند.در طول تاریخ این کودک را نادیده انگاشته اند.از این جهت رشد فکری نکرده.از این جهت در دوره ای که اجازه یافت تجمع کند، اعتراض کند،اجازه یافت حس کند میتواند مدرسه برود ، میتواند حقش را مطالبه کند و حتی جایی است حق او را به وی بدهند ،وقتی که میخواست حق بیشتری بگیرد ، سردرگم بود و با احساسات حضور می یافت صبح با جهت باد چپ می رفت و شب با نسیمی به راست سوق می یافت.ندانست که چگونه باید سیر طریق کند و سلسله مراتب را پشت سر بگذارد پس کودک جامعه ایران خطا کرد و افتاد ، پایش شکست و استخوانش خرد شد.

بخشی از تقصیر آن متولیانی بودند که کودک را از دهاتی دور افتاده به شهری مدرن آوردند ولی پیچ و خم زندگی در شهر را به او نیاموخته بودند.به او یاد ندادند شهر پراز گرگهای انسان نماست. و این گرگهای انسان نما ، کودک را بر بام شهر بردند به این اسم که میخواهیم شکوه شهر را از بلندای حقیقت ببینی ولی صرفا از او سواستفاده کردند ،خود بر بام ماندند کودک کم زور و ناتوان را به پایین هل دادند.تازه این تنها مربوط به بخش کوچکی از شخصیت کودک جامعه ایران است.در بخش های متناقض و حادتر که تقابل کودکان دو طیف فرهنگی و فکری مختلف را نمایندگی میکنند موضوع ازاین هم بغرنج تر است.
آری جامعه ایران کودک نابالغی است که دوستش داری.اشتباهاتش به تو میگوید نمی توانی او را رها کنی.گاهی دلت بحالش میسوزد.تو با این کودک پیوند خونی داری.وظیفه خود میدانی مراقبش باشی.این کودک البته میخواهد نشان دهد به مراقبت تو نیازی ندارد بلکه خودش را همراه و همپای تو میداند. گاهی کنارت می نشیند و در کارهای سخت میخواهد تو را کمک کند هر چند ته دل میداند که نمی تواند ولی نهایت زور و سعی خود را میکند.

ولی حقیقت امر چیز دیگری است.جامعه ایران نابالغ است از این جهت ارزش همکاری و همیاری اجتماعی ندارد بهتر است بگوییم پتانسیل یا توان همه با هم بودن را در فقدان یک گروه راهبری ندارد.یک گروه که خودشان بزرگ شده باشند و جزئی از  جامعه کودک نباشند. باید او را تازه به نقطه ای رساند که جامعه ای بالغ نامیده میشود.این تناقض ها سخت ترین بخش کار است که تجربه نشان می دهدو اینکه این کودک را نباید تنها گذاشت ولی نمی توان با او به هدف رسید بلکه باید او را به هدف رساند.و بزرگترین مشکل دراین راه این بود که این کودک سخت باور کرده بزرگ شده و این باور برایش بدل به ایمان و یقین شده است .حال اولین مشکل اینجاست که چگونه کودک را متوجه و قانع کنی که باید دنبال اقلیت جامعه بالغ حرکت کند تا بیاموزد؟چطور به این جامعه کودک که زخم خورده اعتماد است و گرگان انسان نما یکبار مزورانه و فریبکارانه خود را به او به عنوان بزرگتر و راهبر نشان دادند و همه باور او را به یرانه ای بدل ساخته اند ، میتوان قبولاند و اطمینان داد که امروز نه دیروز است و ما نه آن گرگان درنده دیروز و گاها دریده شده امروز. و مهمتر این جامعه الیت اقلیت بالغ چطور باید به یک گروه راهبر بدل شود و در راهروهای خانه های جامعه کودک گام بردارد.؟معیارها و شاخص ها و نماد ها  و نمودها برای برساختن چنین شاکله ای چه میتواند باشد و چگونه باید تعیین شود؟

مهم است بدانیم هدف از عبارت " جامعه " همانا بطن و متن است و نه طیفی که هر گونه تغییر در جامعه را له یا علیه خود ارزیابی میکند یعنی طیف رهبری سیاسی جامعه بعبارتی حکومتمداران جامعه . جامعه یعنی مردم ، متن مردم.این دوره گذار از جامعه متکی بر الیت به جامعه متکی بر خرد جمعی بعبارتی دوره ای که اکثریت عامه جامعه دست خود را به الیت روشنفکر (به مفهوم واقعی کلمه نه شبه روشنفکر یا کاریکاتورهای روشنفکری) بدهد در همه کشورهای دنیا با جامعه مدرن ،تجربه و پشت سر نهاده شده است.
بعبارتی جامعه نباید این را برای خود حقارت یا لکنت بشمارد .حلقه مفقوده گذار در جامعه ایران در قرن اخیر روشنفکرانی بوده اند که نقش ارائه اندیشه فردایی به جامعه را بخوبی ایفا کرده باشند که این باید در دو سه نسل متوالی تکرار شود.حتی روشنفکران عصر مشروطه که پرمحتواترین بار روشنفکری را بردوش کشیده اند اندیشه های فردایی مطلق ارائه نداده اند مشابه انچه در اروپا دیده ایم.بعبارتی دیگر روشنفکر عصر مشروطه بیشتر روشنفکرانی انقلابی – سیاسی بودند با کنشگری های سیاسی و باعث تحول در ساختار سیاسی جامعه شدند و نه روشنفکرانی که با تولید اندیشه باعث یک رنسانس ملی در ساختار اجتماعی گردند تا به فرداها نیز منتقل شود.



این بزرگترین رسالت جامعه نوساخته روشنفکران ایران است که اگر این جامعه روشنفکری ساخته نشود و خودش را از کودک جامعه جدا نکند تا به یاری او بشتابد همه هویت این کودک برای همیشه ، کودک ضربه پذیری خواهد  ماند که از او انسان وحشی سوءاستفاده ها خواهد کرد.این جامعه ، این ملت، قیم نمی خواهد راهنما میخواهد برای گذار به ایران فردایی با جامعه ای رو به سوی فردا.نیازمند یک رنسانس ایرانی و ملی.


درباره یک کتاب

]  توضیح درباره نوشتار فوق و منشا الهام گیری آن: دوستی لاتین تبار کتابی به من داد 113 صفحه به نام" کودکی که باید بزرگ شود." که گویا در  تیراژ 500 عدد منتشر شده با حالت جزوه مانند و میان اساتید جامعه شناسی در چهار کشور برزیل،آرژانتین و شیلی و کوبا پخش گردیده است.و به سفارش نویسنده به منظور  گرفتن رسپونسی از جامعه آکادمیک و روشنفکری در مورد این کتاب و محتویات آن.نویسنده این کتاب مشخص نیست آنچه در بطن جامعه لاتین تبار شایع شده قلم در مایه های گابریل گارسیا ماکز است واو تایید یا تکذیب نکرده ولی اینکه نوشته باید از یک روشنفکر یا جامعه شناس سرشناس( که به زبان انگلیسی تسلط کافی داشته که ترجیح دهد نوشته را لاتین ننویسد) باشد شکی نیست چون اگر گمنام بود نامش را عیان منتشر میکرد تا اعتباری کسب کند نه اینکه با مخفی کردن نامش از خوشنامی و محبوبیتش ، احتمالا ، بخواهد صیانت و حفاظت کند. خوشبختی بزرگی بود که یکی از این 500 جلد به من برسد و وقتی خواندم حس کردم چقدر این جامعه،به جامعه ایرانی شباهت دارد  یا بعبارتی نقاط مشترک تمام جوامعی که دوره گذار را طی میکنند.تصمیم گرفتم ترجمه کنم.ولی دو موضوع باعث شد که نگاهی عمیق تر به این کار داشته باشم.اولا تا جایی که پرسیدم طبق قانون ترجمه ای از این کتاب هرگز نمی تواند منتشر شود و حتی پیگرد دارد چون خود این کتاب هنوز توسط نویسنده اش اجازه چاپ گسترده نیافته و نویسنده هم در قید حیات است.طبق نوشته ای که با توافق نویسنده و انتشاراتی انجام شده و در مقدمه کتاب یا جزوه فوق درج گردیده این کتاب تنها در 500 مجلد خواهد بود!و دوم اینکه بسیاری مفاد کتاب را باید طبق نگاه به جامعه ایران تغییر داد.در این صورت میتوان ترجمه را منتشر کرد.اساتیدی گفتند سرزنش ، برچسب و دشنام وبرای خودت میخری  بویژه از هم میهنان نهله فکری چپ که اصلا این نگاه به جامعه را بر نمی تابند و من گفتم فحش خوردنم ملس است.! البته اگر هرگروه فکری بتواند این موارد را رد یا بحث کند خب دستاورد بزرگی برای همگان میتواند باشد ولی اگر ظرف خوراکی را دست یک گروه بدهیم بگوید عجب بوی بدی میدهد و گروهی دیگر بگوید چه مطبوع، آنگاه بحثها وارد دو دالان گفتاری متفاوت میشود که به هم درب ارتباطی ندارند و لازم نیست داشته باشند.
البته بسیار مشتاق بودم با شخصیتهای آگاه به جامعه شناسی ایران و سیر تحول تاریخی جامعه ایران بویژه در دو قرن اخیر، مثل ماشاالله آجودانی یا آرامش دوستدار و البته آقای صدر الدین الهی به ویژه که این نگاه خاص را به جامعه ایران داشته اند مشورت کنم ولی تا کنون راه ارتباطی نیافته ام ولی قطعا پیگیر خواهم بود برای دانستن دیدگاهشان درباره کلیات و جزئیات نوشتار و نحوه و چارچوب های اقتباس.البته اگر بزرگان و اساتید دیگری هستند که بنده به علت اگاهی کم ، این بزرگان را نمی شناسم ، دانستن نام اینان سعادتی بزرگ است و کمکی بزرگتر.
نوشته فوق برگرفته از متن کتاب فوق است در فصل اول و بسیار مشتاقم نظر دوستان را بدانم .چه دوستانی که در جایگاه راهبری جامعه خود را حس میکنند چه همکلاسی های من در کلاس درس کودک جامعه.
حتما در زمان مقرر، اگر توفیق داشتم هم بدیل فارسی را در کنار متن انگلیسی در یک کتاب منتشر خواهم کرد اگر خدا بخواهد و اگر همکلاسی ها آرزوی توفیق برای من داشته باشند و از نظراتشان بهره ببرم   .[  

کوشان م
10 تیر ماه 1392 خورشیدی
2 جولای 2013 میلادی
kooshanmad@gmail.com

No comments:

Post a Comment