Thursday, December 3, 2009

جبهه مصدقی و پادشاهی: تعامل یا تقابل



آنچه در اين روزها در بين كارشناسان سياسي و طرفداران احزاب و گروههاي سياسي اپوزیسیون رخ مي دهد ادامه نزاعي سياسي است كه بعد از سال 32 در بين ايرانيان همواره در جريان بوده است.نزاعي كه در همه اين سالها ادامه دارد ولي نمي توان براي آن راه حلي متصور شد و به قضاوتش نشست چنانچه تاكنون چنين بوده است پس بهتر است به تاريخ سپرده شود.نمي توان اين مسئله را ناديده گرفت كه اين دو گروه با شعار به درك متقابلي براي يك آشتي ملي نخواهند رسيد.اينجا نگران كننده است كه با اين پديده چگونه روبرو شويم؟آيا راه حلي براي آن تصور مي شود يا لزومي ندارد و مي توان از كنار آن گذشت و قضاوت آن را به تاريخ سپرد مانند ديگر رخدادهاي تاريخي.آنچه امروز حائز اهميت است فرداي دموكرات ايران و گذار به دموكراسي از طريق رفراندوم سراسري پس از سقوط اين رژيم است و اين مهم به اين ضمانت نياز دارد تا ما همه بغض هاي گذشته خود را كنار گذاشته و با خردي آميخته با گذشت به اتحادي براي پيش رفتن به سوي هدف برسيم.
ولي آنچه كه امروز روح و روان گروهي از طرفداران نظام پادشاهي و بخصوص دوستداران پهلوي ها را ريش مي كند اظهارنظرهاي مشكوك الحال هاي موجود دربرخي رسانه ها است كه هر چه سعي كردم از نوشتن در اين خصوص خودداري كنم به واقع كاسه صبرم لبريز شد.اينكه گروهي به خاطر طرفداري از مصدق,دل خوشي از خاندان پهلوي نداشته باشند و چشم بر خدمات ايرانساز آن پدر و پسر ايرانپرست ببندند هرچند نشان از بي صفتي و ناسپاسي انسانها دارد كه چندان در ميان ايرانيان كمياب نيس
ت ولي قابل درك و پذيرفتن است,ولي اينكه گروهي ولو اندك با لجن پراكني,دروغ و وقاحت قصد تخطئه,توهين و تهمت به اين پادشاهان و طرفداران آن تفكر سياسي كه تعداد بيشماري از ايرانيان را شامل مي گردد قابل بخشش و سكوت نيست.
در تمام اين سالهايي كه مشغول بالابردن آگاهي هاي سياسي خود و مطالعه در مورد تاريخ اي
ران بوده و با افراد با تفكرات مختلف سياسي گفتگو داشته ام هرگز به خاطر ندارم طرفداران پادشاهي كه هيچ حتي دوستداران پهلوي اينگونه توهينها و لجن پراكني را نسبت به مصدق كه هيچ حتي جبهه ملي كه ردپاي خيانت آنها در تاريخ معاصر پررنگ و ثابت شده و بر هر سياسي داني واضح و مبرهن است نثار كند.و اگر هم سخني به تندي به پير احمد آباد رانده باشند در پاسخ به هتاكي هاي ياران جبهه ملي و براي دفاع از خود بوده است.چگونه است كه گروهي تحت عنوان ملي يا مصدقي در كمال وقاحت آميخته با بي ادبي , از روي عقده چنان با بي نزاكتي به طرفداران پهلوي يعني گروهي ديگر از ايرانيان توهين كرده و مي تازند و انتظار پاسخ هم نداشته و آن را برنمي تابند.كساني كه ادعاي افتخار به تاريخ ايران را در برنامه هاي بي مقدار خود دارند و نيز خود را مظهر دموكراسي و عدالت دانسته و استبداد شاهنشاهي را زير سوال مي برند چگونه با بی عدالتي و كينه هاي گروهي و شخصي كه ناشي از قدرت طلبي مي باشد با چنان ادبياتي هتاكانه 2500 سال شاهنشاهي ايران كه افتخار تاريخي اين ملك مي باشد به سخره گرفته و آن را استبدادي و مايه مذلت ايراني دانسته و طرفداران پادشاهي پارلماني و بالطبع پهلوي ها را خطاب قرار مي دهند.كه نشان از بيگانه بودن و دشمني آنها با 2500 سال تاريخ ايران است همانگونه كه اربابان تازي زده آنها در ايران به آن مي نگرند.
مسئله
اينجاست كه ما طرفداران پادشاهي كه در جاي جاي افكار سياسي خود اعتقاد به رفراندوم آزاد براي گذار به دموكراسي نمود دارد با اين نوع برخورد به اصطلاح مصدقي ها(بخوانيد مامورين نظام اسلامي)بايد در مقام پاسخ و تقابل برآييم يا تسامح و تساهل, و در صورت تساهل اين جاده يكطرفه را تا كجا بايد ادامه داد و آيا نبايد ما هم در دفاع از خود در مقام مقابله و پاسخ بر آييم.چگونه مليوني كه سند خيانت آنها از زمان طرد شاپور بختيار و از دست رفتن آن فرصت تاريخي كه هميشه بايد در حسرت آن بسوزيم تا دست بوسي رهبران جبهه ملي در خدمت ساحر لوشاتو و رفتن زير اباي آخوند و قباي استعمار تا به همين امروز كه اعضاي با شرف جبهه ملي و دوستداران جوان آن يكي پس از ديگري كه بوهاي نامطبوع به مشامشان مي رسد عطاي جبهه را به لقاي آن مي بخشند(چون بزرگي به نام كورش زعيم كه رنجنامه اي خواندني داشت) اينگونه به حقانيت كاذب خود اطمينان داشته و اينطور با توهين و هتاكي خود نسبت به طرفداران پادشاهي و پهلوي كه صبر و نيت پاك آنان در اين 30 سال به اثبات رسيده حمله ور شوندو چون زنگيان مستي كه مي خواهند پليدي خويش را در پشت مغلطه و سروصداساختن مخفي كنند تا شايد قضاوت تاريخ در مورد اعمال آنها و خيانت واضحشان جوري ديگر رقم بخورد.يعني با سروصدا و شانتاژ قصد پاك كردن خيانتهاي تاريخي خود دارند تا صورت مسئله آن كار, پاك و پنهان شود.اين تقابل بين مليون و طرفداران پادشاهي قصه اي است كه سر دراز دارد و آنچه اهميت دارد در كنار هم قرار گرفتن گروهها براي رسيدن به هدف مشترك كه همانا دموكراسي و حاکمیت ملی است مي باشد و نه لزوما تفاهم آنها.ولی گاهی در برخورد با یک پدیده های زنده ای که افکار متحجر خود را بالاتر از هر آرمان ملی می دانند سوال مطرح می گردد که چگونه باید برخورد کرد.تا چه اندازه باید و لازم است که ما همدیگر را تحمل کنیم.در برخورد با توهین ها تا کی باید سکوت کرد.وقتی که برنامه های سیاسی را مرور می کنیم تنوعی را می بینیم که ناشی از یک تنوع و طیف رنگی سیاسی می باشد.ولی گروهی در این رسانه ها مشهود است که یا جمهوری خواه هستند یا مشروطه خواه,ملی هستند یا طرفدار پهلوی و همیشه هم با کنایه و نامهربانی در مورد یکدیگر حرف می زنند و از افکار سیاسی خود دفاع می کنند ولی هرگز پا را از گلیم توهین و گذر از خط قرمز شرافت رد نمی کنند.
مشکل معدود افرادی هستند که با عقده های ناشی از بیماریهای ژنتیکی و مادرزادی خود که در چهره های به هم ریخته آنها متجلی است به رفع کردن گره های شخصیتی خود می پردازند.فردی که در تمام برنامه های کم مقدار خود ادعای تاریخ پرشکوه ایران را دارد ولی در عمل تاریخ 2500 ساله شاهنشاهی ایران را سرشار از ستم ,بی عدالتی و فلاکت و حقارت برای مردم ایران می داند همان نمط و روشی را که نظام اسلامی می خواهد و خوشایند است .در تمام این سالها بحثی که در میان جامعه ایرانی مطرح بوده است تعریف روشنف
کری و نقش روشنفکران در حوادث تاریخ معاصر ایران است. اینکه امروز به نقش شبه روشنفکرانی چون شریعتی و جلال آل احمد و یا حتی امثال به آذین تا شاعران و روزنامه نگاران که اکثر افکار چپ داشته اند در شورش 57 و سقوط ایران و هبوط ایرانی با اعتراض و غضب می نگریم و از معرفی شدن اینگونه اشخاص به عنوان روشنفکر به جامعه ناخشنودیم جای تامل دارد که چگونه است کاریکاتورهای این اشخاص امروز به مردم به عنوان استاد یا روشنفکر از طریق همین رسانه های خارج کشور معرفی شده تا تراژدی جدیدی اجتماع ما را تهدید کند.
هر چند اسم بردن از افراد صحیح نمی باشد ولی در این نوشته برای روشن شدن مطلب گریزی از آن نیست.مسعودبهنود از نویسندگان زبردستی است که امروزه فعالیت سیاسی هم داشته و کارشناس سیاسی مطبوعات در بی بی سی فارسی مطرح است.و جزء افرادی است که به عنوان روشنفکر به مردم معرفی می گردد حال آنکه به قول آیدین آغداشلو در مصاحبه با تخته خاکستری ایشان و کارنامه وی هیچ نشان و علامتی از روشنفکری ندارد که بسی سوال برانگیز هم می باشد.شاید هم این صفات ناشی از کمبود و فقدان انسانهای فرهیخته و روشنفکر حقیقی یا به عبارتی قحط الرجال در جامعه امروز ایرانی
به هر شخص یا نویسنده ای اطلاق می گردد که این مایه نگرانی است.حال آنکه ما می دانیم امثال بهنود در برابر شریعتی و یا شاملو و جلال ها اصلا محلی از اعراب ندارند که در مورد خود آنها هم پرسش فراوان است چه رسد به ایشان.(هر چند در برابر زیبایی قلم وی سر خم می کنم و لی بحث من سیاسی است)
حال در شبکه های لوس آنجلسی پا از این هم فراتر گزارده می شود.به گروهی از افراد گاها لمپن و ناد
ان ,سرشار از عقده های شخصی و کمبود های عقلی و فکری به مردمی که از روی ناچاری ناشی از کمبود رسانه های قوی و ملی به آنها پناه برده اند روشنفکر,استاد,ژورنالیست بزرگ و یا تاریخدان دانا!خطاب و به مردم حقه می شود.سوال اینست که چه بهایی اینبار برای این اشتباه طنز مانند و اغراق ابلهانه که بعضا برای جلب بیننده صورت می گیرد پرداخته شود؟آیا ایران ظرفیت و فرصت پذیرش خطایی اینچنین را یک بار دیگر دارد.مگر آندفعه که آل احمد و شریعتی ها برای جامعه ما نسخه پیچیدند به کجا رسیدیم که اینبار با کاریکاتور آنها در این روزگار قحط الرجال سیاسی و الیتهای پیشروی اجتماعی که به عنوان استاد و روشنفکر معرفی می گردند به کدامین ناکجا آباد برسیم.افرادی که با نادانی هر چه تمام تر و با روخوانی چند کتاب تاریخی قرار است هدایت گر و روشنگر جامعه ما باشند ایرانی را در این شرایط بغرنج و پیچیده تاریخ معاصر قرار است به چه جهتی رهنمون سازند.آیا اینکه یک نفر که تاریخ ایران را با اشتباه فراوان به عنوان یک غرور ملی روخوانی می کند ولی تمام تاریخ ما را با توهین و تحقیرمردم ایران, لبریز از ظلم و بی عدالتی پادشاهان و مایه خجالت توصیف می کندو اصولا با آگاهی سیاسی اندک و آمیخته با عقده حتی گاهی نقش مضحک مفسر سیاسی را هم با خودخواهی آمیخته با سفاهت بازی می کند هزینه ای کمرشکن برای حداقل,مخاطبین آن رسانه به بار نخواهد آورد؟روشنفکر و استاد خطاب کردن آقایان این باور را برای آنها ایجاد کرده که اجازه دارند گروهی گسترده از مردم ایران را به اتهام دلبستگی به نظام پادشاهی یا علاقه به خاندانی خاص متهم به تحقیر و تهمت های سزاوار خود کنند.آنقدر حماقت در اینگونه نادانان باد شده فوران می کند که به خاطر دشمنی با آخرین پادشاه ایران,2500 سال تاریخ باشکوه شاهنشاهی را با همه فراز و فرودهای آن مورد توهین واقع کنند,در حالیکه با این نفی,کل تاریخ 2500 ساله را که مایه بزرگی ایران می خوانندش زیر سوال می برند!تو گویی این تاریخ جدای پادشاهان بزرگ آن دارای مفهوم و محتوی می تواند باشد!یکی از این گوینده ها که نقش افشاگری وی را در باره جعلیات دینی ستایش می کنم,چون دین را عامل عقب ماندگی و تحجر مذهبی رامایه آن انقلاب و شورش شوم می دانم در حمله وقت و بی وقت به پهلوی ها ذره ای مضایقه نمی کند و با اینکه مغالطه را عامل جهل می داند خود بزرگترین مغالطه کار رسانه ها است که به هر دروغ و تهمتی برای رد واقعیات خلاف میلش تشبث می جوید.جایی می گوید که طرفداران پادشاهی حاضرند نصف مردم ایران در زلزله ای بمیرند ولی آنها به قدرت بازگردند.در جایی دیگر گرد همایی های این گروه را نشانه می گیرد و شعارهای آنها را ابلهانه فرض کرده و آنها را چند تا انگشت شمار ساواکی و جیره خوار رژیم سابق معرفی می کند.در جای دیگری برای حمله به پادشاه دروغ ها و تهمت های ابلهانه ای را از زبان ماساژور شاه در لفافه مطرح می کند که بعد معلوم می شود که این حرفها را از خود گفته که چنین شخصی وجود خارجی ندارد.و یا بیان می دارد که فیلم شکنجه چپها را در قدیم برای شاه می بردند و او در کاخ هایش از دیدن ین فیلم ها لذت می برد که هر کس شخصیت محمد رضا شاه را ذره ای بشناسد و رفتار وی را با عاملان ترور خود به یاد بیاورد به اوج پستی در این گفتار واقف می شود.قضاوت در مورد وجدان گوینده این جملات را به خواننده این سطور می سپارم.آیا این توهین به علاقه یا اعتقاد یک گروه جز ذات دیکتاتوراز جایی دیگر منشاء می گیرد؟این گروه و جبهه قرار است پیام آور کدام دموکراسی باشند در حالی که خود عکس مصدق را بر روی میز گذاشته ولی استفاده از عکس شاهزاده را برای طرفدارانش مستحق سرزنش و حتی تحقیر می شمرند.این دموکراسی از چه نوع است که باز حرف من درست است و مابقی باطل.نقدرژیم پهلوی باارزش که مهم است ولی نه با لجن پراکنی های انساهای عقده ای که به علت بیماری از مزایایی در رژیم پیشین محروم بودند.علت این کذاب گویی آمیخته با رذالت این شخص را که تحقیق کردم از یک درجه دار ارشد بازنشسته نظامی و مافوق وی فهمیدم که وی را به علت پی بردن به بیماری ژنتیکی و عقب ماندگی و ناتوانی فیزیکی این شخص(که امروز هم از ظاهر وی قابل تشخیص است) بعد ازبر ملا شدن که وی آنرا مخفی کرده و وارد نظام شده بود از نیروهای نظامی شاهنشاهی با احترام و ارائه ادله اخراج کردند.کسی که به نظم و دیسیپلین موجود ارتش شاهنشاهی واقف باشد به راحتی دلیل عذر نظام از این برنامه ساز را در آن دوره درک می کند.و این مسئله شخصی موجب پردازش آن همه دروغ توسط این شخص و نفی همه گذشته و البته حمله بی محابا همراه توهین و تهمت به گروهی دیگر از ایرانیان فقط به خاطر نوع اندیشه آنها که بحثی جدا و حرفه ای می طلبد.فقط حرف من اینجاست اگر این گروه از به اصطلاح ملیون به مسند قدرت دست می یافتند من طرفدار پادشاهی و خاندان پهلوی در شرایط متفاوتی از امروز قرار داشتم؟آیا امثال این اشخاص با من به عنوان شهروند درجه دو به جرم جزء چند نفر ساواکی بودن رفتار نمی کنند؟آیا احتمال اینکه من از کینه این نوع دموکرات منشان!!دچار عقوبت زندان یا اعدام می شدم کم بود؟آیا اینها که امروز به دور از قدرت گروه بزرگ طرفداران پادشاهی(نمی گویم اکثریت یا اقلیت که این با رفراندوم تعیین می شود)را به عنوان چند نفر محدود جیره بگیر ساواکی و طرفدار استبداد خطاب می کنند ,در راس قدرت چه رفتاری با من از خود نشان می دادند؟اصولا فرق اینها با حکومت اسلامی در چیست,جز اینکه اینها مخالفین خود را چند نفر جیره خوار استکبار و آمریکا و اسرائیل می دانند و آنها هم مخالفین را انگشت شماری ساواکی و حقوق بگیر پهلوی!؟در تمام این مدت چند بار دیده ایم یک طرفدار پادشاهی و یا حتی خاندان پهلوی قیافه مصدق را به استهزاء بکشند یا گذشته نه چندان شفاف وی را(مانند عضویت وی در شورای استبدادی محمد علی شاه در برابر مشروطه خواهان و غیره که در بحثی طولانی و مجزا قابل طرح و تبادل نظر است)به رخ هواداران او بکشند.جز احترام به مصدق و بزرگداشت او علیرغم اختلاف فاحش با طرفداران پادشاهی و دوستداران خاندان پهلوی از شاهزاده و دوستداران خانواده شاهنشاهی چیزی دیده ایم؟که اگر سخنی بوده در مقام پاسخ به یاوه گویی های طرف مقابل مطرح شده است. تازه این افراد کار را به جایی رسانده اند که با کمال بلاهت تفسیرهای سیاسی آمیخته با سفاهت خود را با کمال اعتماد به نفس به عموم مردم منتقل می کنند که این طنز نیز در جای خود گریه دارد هرچند جامعه ایرانی در شرایطی از فقر متفکر است که قورباغه را هم تیرانداز می بیند!البته اگر لابلای سطور را با بینشی آمیخته با تردید یا بدبینی بررسی کنیم و از مکرهای سیاسی رژیم اسلامی آگاه باشیم حضور امثال این برنامه سازان را در برآورده شدن خواستهای نظام اسلامی موازی با آن می بینیم.یکی از بزرگترین خواستها و حتی استراتژی های حکومت اسلامی همیشه تخریب چهره رژیم شاهنشاهی بوده تا مبادا مردم در مقام مقایسه این دو نظام حکومتی برآیند و هوس بازگشت به عظمت بازیافته در وجودشان بیشتر ریشه بگستراند.در این سالها در هر دوره و روزهایی که شاهزاده رضا پهلوی در کنار مردم فعالیتهایی گسترده و مبارزاتی تمام عیار را علیه نظام حاکم ادامه داده و قوت می بخشد و یا در میان ایرانیان خارج قرار باشد مراسمی در تمجید و قدردانی از خاندان پهلوی و بزرگداشت پادشاهی در ایران برگزار گردد گروهی از تفاله های جبهه ملی که سابقه و اسناد خیانت آنها به مردم ایران و ایران موجود و مشعشع است شروع به انجام وظیفه کرده که همانا لجن پراکنی و حمله به خاندان پهلوی و فراتر از آن نظام پادشاهی است و در حالیکه اکثریت دوستداران پادشاهی قائل به پارلمانی بودن آن که بالاترین نوع حکومت دموکرات است می باشند آنها را به استبدادزدگی متهم کرده تا چهره انها نزد مردم عادی مخدوش گردد.کاری که گروهی افراد بیمار همپالگیهای آنها انجام می دهند.هیچ پرسیده ایم که یک انسان بیکار که به قول خودش فقط در خانه می نشیند و مطالعه می کند و از خانواده فقیری هم بوده منبع درآمدش کدام است؟به طور حتم از همهن منبعی است که درآمد گنجی و کدیور ها تامین می شود.
آنچه مسلم است امروز بیش از هر وقتی به اتحاد بین همه نیروها برای براندازی دیکتاتوری موجود و استقرار مردم سالاری واقعی نیازمندیم و بعد از این مرحله فرصت برای اینگونه دیالوگهای سیاسی برای برقراری یک رفراندوم تعیین حکومت وجود دارد.چرا باز هم ره به خطا رویم و اشتباه سال 57 را تکرار کنیم.حرامیان حاکم در آن زمان هم با استفاده از همین اختلاف ها و بهره گرفتن از نیروی جبهه ملی هم در این جبهه رسوخ کرده و تفرقه انداختند و هم تمام نیروهای بالقوه را به سود خود مصادره نمودند.اشتباه را تکرار نکنیم.


کوشان.م 5 آذر 88

3 comments:

  1. دوست عزیز آنچه که مسلم است در این سرزمین آلوده به تازی چه بسیارند اشخاصی که بقایشان با ادامۀ خرافه گری و تازی پروری میسر می باشد و آنان در پوشش های مختلف سیاسی، مذهبی و اجتماعی ظاهر می شوند و با استفاده از جهل و عدم آگاهی مردم مشروعیتی کاذب برای خود ایجاد می کنند و خود را در بین عوام چنان مطرح می کنند که گاه بر خودشان هم این امر مشتبه می شود که معروفیتشان به دلیل محبوبیتشان است و محبوبیتشان دلیل بر حق بودنشان.پس از جماعتی که حالش آشکار و کارش عیان است انتظاری بیش از این نمی توان داشت که برخوردی خردمندانه با واقعیت تاریخ و با من و شمایی که بنا به مصلحت شخصی به حمایت از کسی نمی پردازیم داشته باشد.پس دل قوی دار و ازابراز عقیده ات در مقابل توحش و بی احترامی دیگران ابایی نداشته باش.
    درود بر شاهزاده رضا پهلوی

    ReplyDelete
  2. کوشان عزیزم سلام.دعوت نامه برای شما نازنین ارسال شذ.هر سوالی و کمکی بود تو بخش نظرات وبلاگم بذار تا راهنمایی کنم.قلمت پایدار و هر جا هستی پاینده باشی

    ReplyDelete
  3. musadek-?---> http://libertyforiran.com/shamshiri/blog/

    ReplyDelete