Thursday, December 3, 2009

رضا پهلوي:شاهزاده يا شهروند





امروز كه ايران در حال عبور از سخت ترين و پيچيده ترين گردنه هاي مسير تاريخ خويش مي باشد نامي كه اذهان و حتي قلوب بسياراني را تسخير كرده كه به آن اميد و دل بسته اند بدون شك شاهزاده رضا پهلوي مي باشد.هر چند غير قابل كتمان است كه ميان كساني كه ايدئولوژي و مكاتب سياسي خود را ارجح بر دلبستگي هاي ملي و تاريخ و آيين هاي ايراني مي پندارند عشق به يادگار پادشاه ايرانزمين و جاودان نگاهدارنده آيين هميشه ايراني پادشاهي هرگز جايي نداشته و در ستيز با آن دريغ نمي كنند.


ولي اين همه جداي تحليل و موشكافي شخصيتي است به نام رضا پهلوي .30 سال فعاليتهاي سياسي اين مرد را كه رسالتي سترگ را به دوش مي كشد (كه هيچ كس راموافق يا مخالف ياراي انكار آن نيست)دوره مي كنيم و در مي يابيم كه لحظه اي قرار و ذره اي آرام در وجود خستگي ناپذير وي نمي يابيم.سراسر اين 30 سال مملو


است ازمبارزات بي دريغ رضا پهلوي براي نيل به دموكراسي و آزادي ايران و ايراني بدون آنكه ذره اي ادعاي بر حق پادشاهي عليرغم سوگندش در مصر به تداوم پادشاهي و حفظ و حراست از تاج كياني كه از 2500 سال پيش به ارث برده,داشته باشد كه حتي با كمال بزرگ منشي و اخلاص اين را در اين برهه بي اهميت دانسته و ناديده مي گيرد.خالص و بدون ادعا خويش را فداي مردمي مي كند كه با نامهرباني و ناسپاسي پدرش آريامهر ايران را آزردندو سرزمين را به سوي خون و جنون امروز كشاندند.

ولي قلبي بزرگ چون دريا و حس مسئولیتی ستودنی براي بازستاندن حقوق انساني اين مردم مي ايستد و بهايي به ارزش بزرگ زندگي و جواني خود مي

پردازد.تا اينجا مربوط مي شود به احساس دين يك پادشاه به كشورش و پدري به ملتش و يك انسان آزاديخواه به مردم و سرزمين مادريش و براي حفظ يكپارچگي و وحدت حاضر مي شود همه آن ناسپاسي و ظلم كشيده را به فراموش بسپرد ولي جايگاه خود و مردمش را به نسيان نسپرد.

شاهزاده رضا پهلوي در تمام اين سالها در دفاع از حقوق از كف رفته مردم ايران و هموطنانش ماننديك انسان عادي بدون ادعا كوشيده و شايد كمتر كسي را با انبوه فعاليتهاي سياسي و مبارزات خستگي ناپذير وي ميان اپوزان پر مدعا ولي تهي و بي اثر بيابيم.در هر كجا چه مصاحبه رسانه اي ,چه سخنراني در مراكز مهم سياسي وپارلمانهاي اروپايي و آمريكا جز

دفاع از حق مردم ايران و تبيين تمام حقايق سياه ايران امروز ذره اي خودخواهي و عافيت طلبي به خرج نداده و اين قابل ستايش است.درحالي كه مي توانست زندگي را در كنج عافيت به راحتي سپري كند.


ولي نكته قابل توجه كه به تازگي دريافته ام در برخي سايتها و رسانه هاي اجتماعي بود كه افراد از تاريكي و بدون روشن بودن هويتشان سنگ پراني و تخريب را سرلوحه سياست خود قرار مي دهند.هرگاه مقاله يا مطلبي از شاهزاده يا درباره ايشان در اين سايتها گنجانده شود يك گروه مخصوص با اسامي مشخص هميشه به صورت هماهنگ حملاتي را به شخص شاهزاده شروع مي كنند كه اين در جايي شگفت انگيز است كه حتي مطلب را اين اشخاص نمي خوانند و فقط قصد تخريب و توهين به ايشان را دارند.برخي كه به خاطر پهلوي

بودن و وارث پادشاهي با ايشان مخالفند كه اين حق مسلم آنهاست ولي توهين كردن جاي سوال و ابهام دارد كه چه منظوري را دنبال كرده و چه چيز موجبات نگراني و وحشت اينان را فراهم مي كند.

طبيعتا اين گروه برخاسته از فرهنگ تازي زده حاكم بر امروزايران هستند كه از هر حقانيت و مقبوليتي هراسان و راز بقاء نامشروع خود را در حذف همه جانبه ديگران مي يابند.ولي در اين بين گروهي هستند كه مخالفت خود را نه با شخص شاهزاده كه با لقب و پيشوند شاهزاده داشته و نظر مي دهند كه نبايد ايشان را شاهزاده خطاب نمود چون امروز ديگر شاهي وجودد ندارد.البته پرسش من از اين گروه اين است كه چگونه مدعي دموكراسي هستند كه اجازه استفاده از پيشوند يا اعتقاد به يك جايگاه تاريخي را از ديگران سلب مي كنند.

برخي طرفداران نظام پادشاهي هستند كه شاهزاده را اعليحضرت رضا شاه دوم مي خوانند كه حق و نظرشان محترم است چون از نظر نگارنده اين سطور هم كسي كه به نظام پادشاهي ايمان دارد به طور حتم از منظر وي رضا پهلوي پادشاه ايران

تلقي مي شود كه اين طبيعي است ,حال گروهي(از جمله خود شاهزاده)بر اين باورند امروز در شرايط بغرنج, مطرح كردن اين مسائل و يا هر ايدئولوژي خاص به اين قسم به ايجاد تفرقه و اختلاف ميان گروههاي سياسي دامن مي زند كه اين هم جاي بحث دارد.ولي لفظ شاهزاده چيزي نسيت كه بخواهيم از آن دوري كرده و يا آن را نفي كنيم.حتي فرهيخته اي چون نوري علا شرط پذيرفتن وهمگاني شدن رهبري شاهزاده را در پاك كردن اين پيشوند از نام وي دانسته,يعني يك نوع عريان شدن ايشان از هويت تاريخي و حقيقي خود كه اين دگم انديشي سياسي بسي جاي تاسف و تعجب از سوي نوري علا دارد انگار بگوييم نوري علا محترم است به شرطي كه با عرض پوزش اعلام دارد پسر پدرش نيست,كه اين توهيني

نابخشودني و قابل دفاع از جانب وي مي باشد.


آنها كه عدم وجود پادشاه در امروز ايران رابرهاني بر شاهزاده نخواندن رضا پهلوي ذكر مي کنند بسيار ره به خطا مي روند

چون چه بخواهيم و چه دوست نداشته باشيم رضا پهلوي فرزند آخرين

پادشاه ايران بوده و همين كافي است تا لقب شاهزاده براي ايشان محترم و شايسته باشد(حتي با چشم پوشي از سوگند ايشان براي پادشاهي)و كاربرد اين پيشوند نشان از هويت خانوادگي ايشان است و نيز همه كساني كه شورش 57 و رفراندوم پيامد آن را فريبي تاريخي و توطئه اي استعماري مي شناسند(چنانكه امروز با اسناد ونشانه هاي موجود اين موضوع بديهي بوده مگر كسي دلبسته به اين نظام جائر اسلامي وقانون اساسي آن و انقلاب فريب 57 باشد كه مخاطب من در اين نوشته نيست) بر این باورند که نظام پادشاهی در حقیقت هنوز وجاهت قانونی دارد.

پس اينكه بخواهيم با حذف لقب شاهزاده,پاك كردن امري بديهي را توجيه گر باشيم خطا گفته و شاهزاده بودن رضا پهلوي محرز و طبيعي مي باشد.اينكه بكاربرده شود يا نه به نگارنده مربوط مي شود چه خود ايشان فقط رضاپهلوي را در پايان فرمايشات مكتوب خود به كار مي برند ولي اينكه با حذف شاهزاده و عناد با بكاربردن اين كلمه قصد تخفيف و تحقير يا كمرنگ كردن و حذف فيزيكي شخصيت سياسي پرنگ و بااهميتي را داشته و بخواهيم از اين طريق وجود با ارزش ايشان را حذف سياسي كنيم بر ما طرفداران دموكراسي و آزاديخواهان (و نه فقط هواخواهان پادشاهي)است كه با تمام وجود از اين نماد تاريخي و موجوديت دموكراسي ملي دفاع كنيم و اين ذخيره نفيس را با كينه نااهلان و دشمنان ايران مخدوش ننماييم.شاهزاده رضا پهلوي را چه رضاشاه دوم و يا آقاي رضا پهلوي بناميم دو سوي حقيقتي است كه آن پسر شاه بودن ايشان است,فرزند ارشد آخرين پادشاه رسمي ايرانزمين محمدرضاشاه پهلوي و وليعهد ايران.


اينكه اين پيشوند را حذف كنيم از يك واقعيت تاريخي و زيستي هيچ نمي كاهد و تنها نگراني و ترس خود را از شخصيتي نافذ و توانا و پررنگ با رسالت تاريخي معين در صحنه سياسي امروز ايران نشان مي دهيم.حملاتي كه در سايتهاي سياسي و اجتماعي به هر گونه خبر,نوشته يا نقل قول و مقاله يا مصاحبه اي از ايشان صورت مي گيرد نشان مي دهد كه گروههايي كه به هر صورت دل در گرو نظام اسلامي داشته يا منافع خود را در بقاي آن مي جويند و يا پرستندگان قبله ماركسيسم(كه بي آبرويي و خيانت آنها پرواضح و مبرهن است) به سخيف ترين روشهاي ممكن سعي در كمرنگ كردن حضور سياسي مقتدرانه ايشان داشته كه البته آب در هاون مي كوبند.چه گروهي از مدعيان جبهه ملي كه كارنامه اين گروه سياسي روشن است و برخي از اينان كمر انداز خيانت به ايران را همه گاه به كمر بسته اند و ادعاي اپوزان بودن را هم يدك مي كشندحتي حاضر نيستند اشاره به حضور و فعاليتهاي بي وقفه شاهزاده كرده و حتي از ايشان نام ببرند ولي در حمايت از خاتمي يا موسوي و ديگران مهره هاي جمهوري اسلامي قلم فرسايي كرده و دهان متعفن خود را پاره مي كنند كه البته كارنامه سياه اينان روشن و براي حفظ خود مثل قبل به نظام جائر باج مي دهند و به همين صفت بزرگان اين جبهه از بختيار تا كوروش زعيم اين گروه سياسي را ترك مي گويند تا آلوده خيانتها و بازيهاي سياسي آنها نگردند و يا انسان ايرانپرستي چون بختيار از اين گروه اخراج مي گردند چون حاضر به همراهي خيانت آنها نمي گردند.

ولي كساني كه بدور از هر گونه خودخواهي سياسي و سهم خواهي از قدرت به آزادي ايران مي انديشند بايد از تمام پتانسيل هاي موجود با هر نوع طرز تفكر سياسي به شرط عشق به ايران حمايت كرده و به هر شخصي كه كاريزماي لازم براي هدايت اين كشتي طوفان زده را دارد اقتدا كرده و در حفظ و تكريم بزرگان اهتمام ورزند.گروهي هستند كه با كينه و دشمني با لقب شاهزاده كه هيچ با شخص ايشان در نزاع و جدال هستند تكليفشان مشخص و بر همه ما آزاديخواهان واجب است تمام رخ در برابر آنها بايستيم ,ولي گروهي كه تحت تاثير تبليغ و فريب اين گروه كه در تخريب چهره خدوم و ايرانپرست پهلوي ها مضايقه نمي كنند قرار گرفته و با شخص آزاديخواه و مبارز و تنها بديل موجود كه وحشت نظام اسلامي را برانگيخته مخالفت مي كنند مبادا استبداد سلطنتي به ايران باز گردد بايد روشن و متوجه شوند كه بايد تك تك سخنان و نظرات شاهزاده كه عريان در اختيار همگان قرار مي دهند آشنا شده و آنگاه به اظهارنظر بپردازند وبدانند دشمني با يك لفظ يا پيشوند مثل شاهزاده نشان از ترس و وحشتي است كه دوستداران جمهوري اسلامي و روشنفكران ديني از جذبه و جايگاه تاريخي شخصي دارند كه بر پايه رسالتي تاريخي پتانسيل هاي در خوري را دارا مي باشد و در هر صورت چه خوشمان بيايد و يا نه شاهزاده است يعني زاده شاه.

و اين هيچ منافاتي با شهروند عادي بودن ايشان ندارد ,چه در كشورهاي دموكرات با نظام پادشاهي پارلماني وليعهد يا شاهزاده هم در برابر قانون همانند شهروند عادي است و اين همان امري است كه خود ايشان با علم بر آن اصرار مي ورزند و اين شهروندي با آن شاهزاده بودن منافات ندارد كه هيچ, در نظامي دموكرات مترادف هم مي شوند.اينكه اصرار ورزيم رضا پهلوي تنها يك شهروند عادي است همان چيزي است كه خود ايشان بر آن تاكيد مي ورزند و من از اين لحاظ در عجبم كه اين چگونه محل مناقشه اي است با شخصيتي كه خويش را در سطح مردم عادي مي خواند و ما ناراحت مي شويم كه چرا بقيه وي را شاهزاده خطاب مي كنند كه اين رويه اوج ديكتاتوري است که بخواهیم برای دیگران تعیین کنیم چه بگویند.حال آنكه خود, شهروند معمولي بودن را براي خويش انتخاب مي كند ايرادي بر وي نمي توان وارد كرد مگر دنبال بهانه براي تخريب وي باشيم.كه در برابر بزرگ منشي و مناعت طبع ايشان همه اين مكرها و پلشتي هاي دروني گروهي بي وطن دست نشانده اجنبي بي اثر مي باشد.


اين انرژي بيهوده مصرف كردن در مورد اينكه ايشان شاهزاده هستند يا شهروند عادي شايد يكي از ابلهانه ترين مجادلات در اين وانفساي سياسي اجتماعي امروز ايران باشدكه مطلوب دشمنان ايران است, در حالتيكه خود ايشان از اين مسئله گذر كرده و عادي ترين سطح شهروندي را براي خود قائل است كه اين از ذات دموكرات ايشان سرچشمه مي گيرد. و اين ديگرناشي از خود خواهي يا عناد است كه بخاطر اينكه ديگران از روي عشق و احترام عنوان شاهزاده را براي ايشان برگزينند به شخص شاهزاده رضا پهلوي هجمه لفظي وارد شود كه چرا به خود شاهزاده مي گويد!
كوشان.م

شنبه 24 آذر 88






















































No comments:

Post a Comment