Thursday, December 3, 2009

شاهزاده رضا پهلوي و رسالت امروز


امروز يكي از مهمترين اشخاصي كه نگاه ايرانيان و بويژه هواداران ايشان و نظام پادشاهي را به خود جلب كرده به طور حتم رضا پهلوي است.اينكه تك تك ايرانيان چه ديدگاهي نسبت به اين بازمانده آخرين پادشاه ايران و وارث تاج و تخت كياني داشته باشند اهميت چنداني نداردكه در اين برهه تاريخي هر نظري محترم فرض مي شود تا در روز آزادي ايران رفراندم سراسري تكليف حكومت را معين نمايد.آنچه مهم است نقش تاريخي است كه به ايشان به ارث رسيده و شاهزاده رادر نقش نگهبان و وارث تاج و تخت پادشاهي ايران كه از 2500سال پيش به او به ارث رسيده است مي گمارد.اين نقش وي نه از بحر حفظ پادشاهي كه در درجه دوم اهميت و با يك رفراندوم آزاد مشخص مي گرددبراي حفاظت از تماميت خاك ايران و حفظ وحدت ملي و استقرار دموكراسي در ايران ضروري و پررنگ مي باشد.
نقد شاهزاده از منظر چندين گروه سياسي رخ مي دهد.گروه عمده مليون كه وي را به جرم شاهزاده پهلوي ها بودن تكفير كرده و درست در روزهايي كه مخالف و موافق نور به زواياي تاريك خدمات پادشاهان پهلوي مي تابانند برخي مليون اين نقطه قوت را ضعف حساب مي كنند و اگر اشخاصي دانا و فرهيخته چون اسماعيل نوري علا به نقش رهبري ايشان صحه مي گذارند شرط آن را خلع رضا پهلوي از پيشوند شاهزاده مي دانند تو گويي كه اين نقش تاريخي به ميل خويش به وي رسيده كه آن را پس بزند.مثل اينكه بگوييم نوري علا به شرطي محترم است كه نوري علا و فرزند پدرش نباشد!زاده شاه بصورت طبيعي و خداداد شاهزاده است چه خوشمان بيايد چه نيايد.مليوني كه بخوبي ميزان هواداران پادشاهي و پهلوي ها را در بين ايرانيان داخل مي دانند.چه اين ميزان دلبستگي حاصل فقر و فشاراجتماعي امروز و مقايسه آن با دوره محمدرضاشاه باشد, چه به علت بينشي عميق تر محقق شده باشد.به هر حال جوفائق جامعه ما جستجوگر نقش شاهزاده در جنبش هاي اجتماعي و شرايط بحراني امروز ايران مي باشد.بويژه كه چشمان باز و وجدانهاي بيدار به حق مشاهده مي كنندچگونه دول استعمارگر كه چشم به منافع اين سرزمين براي مطامع خود دارندو رسانه هاي وابسته به آنها چگونه شخص شاهزاده و هواداران ايشان را بايكوت خبري كرده و مبارزات و فعاليتهاي سياسي او را در لفافه اي از سانسور و فريب قرار مي دهند تا اپوزيسيون خودساخته آنها به جامعه ايراني معرفي و شناسانده شوند مبادا شخصي ايرانپرست و نافذ با اندیشه ای کاملا دموکرات,هوس بازگرداندن ايران به غرور و شكوه گذشته را داشته و بخواهددست استعمار نوين را براي هميشه از منابع و منافع ايران با ياري ايرانيان كوتاه نمايد.پرسش اينجاست كه آيا دولي كه نظام پادشاهي را بخاطر ابهت و عشق به ايران و ايرانيت آن با توطئه و اغفال و فريب مردم برانداختند بواقع به بازگشت آن كمك مي كنند يا اصلا دوست دارند و اجازه مي دهند كه ايران به شكوه گذشته بازگردد؟
گروه ديگر از مخالفين رهبري و حضور شاهزاده در پيشاپيش جنبش آزاديخواهانه مردم ايران را چپها و پرستندگاه قبله روسيه كه اينروزها در كشورهاي امپرياليستي و مظاهر كاپيتاليسم اردو زده و از مواهب دشمن متنعم مي گردند.و هيچگاه حاضر به پذيرفتن رهبري و يا حداقل نقش فعال شاهزاده در اين جنبش نمي باشند چون رسيدن به عظمت بازيافته,موجب نارضايتي اربابان ايشان مي گردد.حال پرسش اينجاست كه ما بايد چه انتظاري ازايشان داشته و متقابلا اين شخص با رسالت تاريخي معين چه وظايفي در قبال ايران و ايراني دارد؟آيا نحوه برخورد مردم ايران با پدر و پدربزرگ وي ايشان رااز نظر روحي در موضعي انفعالي قرار نمي دهد كه از سرنوشت خويش هراسان باشد؟كارنامه 30 ساله مبارزاتي ايشان اين توهم را رد مي كند.البته دشمنان سنتي شاهزاده و بطور كلي آيين ايراني پادشاهي كه همين عمال و دست نشاندگان نظام اسلامي و مرتجعين مذهبي هستند حسابشان جدا و مشخص است.
به هر روي آنچه كه مسلم و غير قابل اغماض است رضاپهلوي وارث پادشاهي ايران به عنوان مهمترين آيين و بنيان تاريخي اين ملك است حال يا آن را نمي پذيريم كه بدان مفهوم است كه انقلاب شوم 57 برحق بوده و آن را قبول داريم و يا اگر انقلاب57 را شورشي كور و تحولي بنيان بركن مي دانيم حداقل اين است كه تا روز رفراندم آزاد تعيين حكومت و خاتمه اين آشفته بازار سياسي به همه نهادهاو رهبران سياسي از گروههاي مختلف احترام بگذاريم.و اما شخص شاهزاده نسبت به در درجه اول ايران و ملت ايران و در درجه بعد طرفداران خود تعهدي غير قابل كتمان دارد.اينكه ايشان از روي عشق وافر به كشورش و ذاتي دموكرات مدام اصرار ورزد كه من به عنوان رضا پهلوي يكي از هزاران مبارز ايراني هستم كه اين قابل تقدير و احترام است ولي شاهزاده رضا پهلوي هرگز نمي تواند نقش وارث آيين پادشاهي بودن را فراموش كرده و يا كمرنگ بيانگارد و بايد در دفاع از كيان آن هوشيار و كوشا باشد كه قدر مسلم در اعماق وجود هست ولي در ظاهر گاهي باعث شادي بدخواهان و دشمنان خود مي گردد.هرگز مقصودم اين نيست كه ايشان بايد رسما خود را در اين برهه و مرحله حساس سياسي پادشاه ايران بخواند(كه البته با سوگند ايشان در مصر اين مهم محقق شده و ايشان در تسلسل آيين پادشاهي هستند)ولي نقش شاهزاده بودن ايشان پر واضح و مبرهن است.امروز در لابلاي سخنان او هوشياري متجلي است مبني بر شناخت و مبارزه با لابي هاي نظام اسلامي در خارج كشور كه بسيار هم فعال شده و با ثروت زياد خود مجامع و رسانه هاي زيادي را تحت نفوذ خويش ساخته اند.ايشان در اين مرحله بايد با حضوري پررنگ تر مواضع سياسي و قدرت رهبري خويش را به عموم نشان داده و تثبيت نمايند.در جاهايي در مي يابيم كه شاهزاده رضا پهلوي درمصاحبه هايي قصد دارند خود را رهبر همه گروههاي سياسي و مردم ايران با جهتگيري هاي متفاوت سياسي اعم از جمهوري خواه و چپ دانسته و از منتسب شدن به گروه طرفداران پادشاهي تبري مي جويد.هر چند اين رويه نارضايتي دوستداران پادشاهي را به همراه دارد ولي ذكاوت و بينشي قوي را از جانب شخص شاهزاده نشان مي دهد كه ايشان نقش رهبري خود را به عنوان نماد جريانهاي اپوزيسيون فراتر از يك گروه خاص بسط داده و به يك جايگاه محدود نمي نمايد و اين همان چيزي است كه ما از يك رهبر واقعي انتظار داريم. خاصيت اين حركت اين است كه :1- طرفداران نظام پادشاهي پارلماني(كه ايشان هم به اين معتقدند)به صورت متمركز حول رهبري ايشان گرد آمده,هسته مقاومت ضد حكومت اسلامي بصورت مقتدر شكل مي گيرد و هم2- ديگر گروههاي سياسي و عموم مردم ايران به رهبري ايشان به عنوان قويترين آلترناتيو موجود اميد بيشتري بسته و در حمايت از شاهزاده اهتمام مي ورزند.چون بطور طبيعي بجز دلدادگان نظام اسلامي و علاقه مندان به قانون اساسي آن مردم ايران حتي مخالفين آيين پادشاهي شخصي چون شاهزاده را به امثال خاتمي و موسوي با آن كارنامه مبهم ترجيح مي دهند.اينكه نسل امروز حول محور امثال موسوي گرد شوند ناشي از تبليغ بيش از حد و مبهم و شك برانگيز رسانه هاي خارجي چون بي بي سي و صداي آمريكا ونيز عدم شناخت اين نسل از واقعيت فكري و نقش سياسي رضا پهلوي هست و اين بار مسئوليت را براي شاهزاده بيشتر مي كنند تا ايشان بدانند مبارزه علني و فعاليت پررنگ را سرلوحه كار خود قرار داده و نسل جوان با افكار و مشي سياسي ايشان بيشتر آشنا گردند.خودبخود اين سبب مي شود تا تفاوت موسوي و خاتمي ها با شاهزاده براي هر انسان بيطرفي قابل تشخيص و تميز باشد.هر چند وظیه ما در قبال ایشان بسی بیشتر و فراتر از چیزی است که امروز انجام می دهیم.و ما بویژه هواخواهان پادشاهی هرگز ذره ای از بار رسالتی که بر دوش داریم انجام نداده و قصور داشته ایم.اينكه شاهزاده خود را مانند هر ايراني ديگر يك شخص سياسي و مبارز و با نام رضا پهلوي بدون پيشوند رسمي خطاب كند بارزش است ولي ايشان نبايد فراموش كنند كه وارث پادشاهي 2500 ايرانزمين بوده و تخت كياني ايران در اشغال تازي پرستان متحجر مي باشد پس بر ايشان است كه اين رسالت تاريخي و جايگاه حقيقي خود را باز ستانده و ايران را از لوس وجود پليد تازي صفتان آزاد سازد و سپس به فكر انجام پروسه دموكراسي در ايران و رفراندوم سراسري بيفتند كه بسي شايسته و مهم است.

كوشان.م

No comments:

Post a Comment