Friday, May 25, 2012

پیرامون " آینده نگری " جناب فرهنگ قاسمی در مورد نوع نظام فردای ایران





جناب فرهنگ قاسمی در نوشتاری تحت عنوان " در جستجوی کدام آینده برای میهنمان ایران " به نکاتی از نوشتار بنده تحت عنوان
 " فرض غیردموکراتیک بودن پادشاهی ناشی از ندانستن است "  اشاره کرده که لازم است پاسخی اجمالی داده شود.
اول این بزرگوار شایسته بود به این نکته اشاره کند که مقاله فوق در پاسخ به نوشتار دیگری به نام " پادشاهی بالذات ناقض حقوق بشر است " ارائه گردیده و طبعا وقتی در مقام قاضی عادل درباره نوشته بنده  می فرمایند : "به اضافه چاشنی‌هائی از تحقیر نوشته‌های دیگران" ، عینک یکجانبه نگری را از جلوی دیدگان خود بردارند.
همین قسمت که من ادامه ان را نادیده میگیرم نشان میدهد اقای فرهنگ قاسمی حتی در قضاوت ادبیات تحقیر آمیز دو نوشته مرتبط، سعی در ایجاد مرز " خودی و غیرخودی " می کند.اگر چنین نبود تفاوت ادبیات توهین و تحقیر امیز را در دو نوشتار فوق بسیار عادلانه تر توضیح میدادند که بنده در نوشته خودم نمونه ای از آن را ارائه کردم. ولی از انجا که متاسفانه تمام این " درکهای نادرست از سخن همدیگر " در جامعه سیاسی ایران ناشی از همین کشیدن مرزهای خودی و غیرخودی توسط فعالان سیاسی می باشد ، بنده هم از این قضاوت نامنصفانه استاد عزیز عبور می کنم و ایشان را به " دادگاه اندیشه پنهان خود در خلوت مطالعه کردنش" واگذار می کنم که انتظاری جز این هم نداشتم!.و اما چند مورد مهم تر در نوشته ایشان :
می فرمایند : " هر کس تعریف خود را از مفاهیم تشکیل ‌دهنده این منشور جهان شمولی ارائه می‌دهد و بر آن‌ها پافشاری می‌کنند و اظهار می‌دارد که آن دیگری مثلاً  از حاکمیت ملت، رأی مردم ... ادراک درستی ندارد و این ادراک من است و باید آنرا قبول کرد."

خب باید عرض کنم شاید این تحلیل جناب قاسمی از مفاد منشور حقوق بشر باشد ولی از نظر بنده این منشور مانند قرآن نیست که تفاسیر مختلف و اجتهاد خاص! نیاز داشته باشد.بندهای آن کاملا مشخص است و مفهومش واضح. در حالیکه بنده از این منشور به دنبال احقاق حق خود ( منطبق بر اندیشه خویش و بر اساس احترام بر اندیشه  دگر اندیشان )هستم و موجودیت و اندیشه دیگری را بصورت صرف و جامد ،منکر یا ناحق فرض نمی کنم پس این مشکل جناب قاسمی و هم اندیشان است که این اعلامیه را کاملا در تعارض با  فرضیه دموکرات بودن نظام پادشاهی پارلمانی ( آنچه از نوشته های ایشان بر میاید) می شناسند پس این را ادراک خود میدانند و سعی می کنند به همه از جمله آقای رضا پهلوی و یا بنده نوعی تفهیم کنند که  " باید آن را قبول کنید و به صف ما جمهوری خواهان بپیوندید " تا مبانی اعلامیه حقوق بشر نقض نشود.وگرنه بنده نوعی بارها تاکید دارم بر اینکه نظام جمهوری نیز میتواند مانند پادشاهی پارلمانی تجلی گاه یک مردم سالاری و دموکراسی پوینده و پاینده باشد و اگر طرفدار یک نوع خاص ایندو هستم تنها و تنها بدلیل اینکه آن را برای روانشناسی اجتماعی و مسیر تاریخی جامعه ایرانی پایاتر و پویا تر در اجرا می بینم (که شاید خطا کنم که این نیاز به بحث جزء به جزء دارد ) ولی هرگز از جمهوری خواهان نمی خواهم برای منطبق بودن به مفاد حقوق بشر جهانی به صف ما وارد شوند وگرنه اگر جز این کنند به میهن ما ضربه زده و اینده آن را به خطر می اندازند!

سپس ایشان به موارد مشترک خواست دوگروه میپردازد که بسیار صحیح نگاشتند و در ادامه به نقاط افتراق چنین می نگرند :
" ضرورت‌های وجودی این نهاد ملی و عملکردهایش و وظایفش در چیست؟ اگر این نهاد ملی بر پایه نسب و خون است باید بگویید کدام نسب؟ کدام خون؟ و ...."
من همیشه بر این باور بوده  و هستم یکی از دلایل اصلی این سوتفاهم میان جمهوری خواهان همانطور که در نوشتار قبلی اشاره کردم یکی خلط مبحث در انالیز جایگاه پادشاهی مشروطه در نظامات پارلمانتاریسم با جایگاه سلطنت مطلقه است و دیگری تعریف کاملا اشتباه از جایگاه نوین این نهاد(البته از نظر من و تنها یک دریافت شخصی از این عزیزان است ) .فرق بنده با این دوستان این است که برای ما تعریف " مدینه فاضله " از دو دیدگاه و با المانهایی متفاوت و زوایای نگرش مختلفی بازتعریف شده و مصداق پیدا میکند.
بر این اساس که بازتاکید می کنم تعریف یک طرفدار نظام "پادشاهی پارلمانی " منطبق بر الگوهای حی و حاضر دموکرات ترین کشورهای جهان می باشد، باید عرض کنم برای یافتن پاسخی درخور بر این پرسشهای جناب قاسمی باید رجوع کنیم به تحولات تاریخی نهاد پادشاهی که در بدنه تاریخ میهن ما و البته به مدد تاریخ جهان پاسخ این پرسشها پرواضح است.اگر ایشان با گروه خونی خاصی مشکل دارند دلیل نمی شود کلیت یک نهاد را با شبه های پرسش گونه خود مخدوش کنند.بهتر است براحتی بفرمایند بنده این روند را در منافات تفسیر خود از اعلامیه جهانی حقوق بشر میدانم و سعی نکنند " خوانش و تحلیل خاص " خویش را به بنده نوعی بقبولانند و ادراک خود را از این اعلامیه برتر و صحیح تر جلوه دهند ( منطبق بر نقدی که از تحلیل بنده از اعلامیه جهانی حقوق بشر ارائه داده اند و آن را ایراد بزرگ خوانش بنده فرض کردند).ولی باید عرض کنم خیر این انتخاب و گزینش این نهاد الزاما به معنی "ضدیت با منشور جهانی حقوق بشر و مهم‌ترین اصل آن یعنی برابری انسان‌ها " نیست.چه بسا این حقوق در دموکرات ترین دموکراسی جهان چون سوئد و نروژ الی آخر پایمال نشده که طبعا رنگ رخساره این کشورها خبر از سر درونشان میدهد( فارغ از قضاوت نهادهای بین المللی از تعالی دموکراسی در این کشورها که از برخی جهات با جمهوری های مساوات طلب مد نظر جناب قاسمی بسیار پیشرفته تر است.)
در مورد بحث رفراندوم بنده متوجه منظور جناب قاسمی نشدم.بنده به عنوان کسی که هیچ حضور فیزیکی بخاطر محدودیت سنی در رفراندوم 57 نداشته ام ضمن مخدوش دانستن آن رفراندوم و رد تعریف آن پدیده به اسم رفراندوم ، از جناب قاسمی میپرسم چطور شما به چنین فریب بزرگی به نام رفراندوم در آن روزها رای کفایت داده و آن را گردن نهادید.؟لازم نیست اقای قاسمی از بدیهای آن رفراندوم قلم فرسایی کنند که بنده یکی از بزرگترین طلبکاران آن نسل هستم دقیقا بخاطر پذیرش فریب 57 به نام رفراندوم.
طبعا منظور من از رفراندوم،یک نظرخواهی ملی و ازاد با گزینه های مختلف و در نهایت دموکراسی هست آنهم پس از اینکه هر کدام از این گزینه ها بتوانند در دوره ای ازادانه مانیفست خود را تبیین و در معرض قضاوت اندیشه ملت قرار دهند.اینکه به بنده چنین برچسب میزنند که " بعید است این رفراندومی که شما مطالبه می‌کنید در شرایط هیجانی انجام نگیرد" و در پیش درامد آن دیدگاه خود را از رفراندوم چنان توصیف می کنند : "من شخصاً با رفراندوم فقط در شرایط صلح اجتماعی و تضمین فعالیت آزاد تمام نهادهای دموکراتیک و مستقل در جامعه موافقم " نتیجه میگیرم از آنجا که جناب قاسمی بزرگوار دچار خودشیفتگی نیستند پس لابد دارای علم لدنی در شناخت منظور بنده هستند که رفراندومی که من مطالبه می کنم از نوع " هیجانی است" و لابد رفراندوم مورد مطالبه ایشان " عقلانی و بدور هیجان " است.حال اگر علم لدنی ندارند چطور به این استنباط رسیده اند بنده نادانم.
در ادامه ایشان باز دچار خلط مبحث می گردند.می فرمایند که بنده گفته ام چون نهاد پادشاهی مشروطه ، سیاسی نیست پس من اعتقادی به پروسه رای گیری ندارم.جناب قاسمی متوجه نشده اند نام نظام ، پادشاهی پارلمانتاریسم است.تکیه اصلی بر شق پارلمانی آن است.جایی که تصمیم گیری های کلان سیاسی اجتماعی جامعه را بر عهده دارد.صد البته این جایگاه باید انتخابی و در چارچوب صندوق رای و خواست ملی باشد و بر اساس همین استنباط نهاد پادشاهی از تصمیم گیرهای سیاسی مبرا، باید و شاید ،که باشد.این اتفاقا دلیل اعتقاد کامل طرفداران پادشاهی از حاکمیت صندوق رای میباشد.شما از اینکه ، فرضا نوشته ام" پر کلاغ زشت می باشد" نتیجه گرفتید که از نظر بنده پر و دم طاووس هم زشت است.خیر بحث در دوجای مختلف مطرح می شود .
نهاد پارلمان که سیاسی و از مجرای صندوق رای انتخاب می شود در برابر نهادی فاقد اختیارات تصمیم گیری سیاسی ، بحثی جدا را می طلبند چون دو نهاد مجزا هستند.اینجا بحث قیاس دو نظام پادشاهی پارلمانی و جمهوری پارلمانی می تواند پررنگ باشد که حرف بنده این است که با نگرشی به تاریخ ایران و هویت شناسی اجتماعی آن، بجای نهاد های ریاست جمهوری تشریفاتی مثل ایتالیا و المان و...چرا نهاد ملی تاریخی پادشاهی برقرار نباشد در همان نقش تشریفاتی  که کلیت این موضوع و ادعای تئوریک بنده و حرف جناب قاسمی نیاز به دیالوگ مجزا دارد و در این مقاله نمی گنجد ولی سعی نکنیم سوء برداشت از این اشارات را به عنوان فکتی برای رد ادعای دیگری مصرف کنیم.
می فرمایند : "اگر پادشاه پارلمانی شما بر تخت نشست دیگر انتخاباتی وجود نخواهد داشت. اگر اشتباه فهمیده باشم لطفاً من را اصلاح کنید" .خب همانطور که در بالا عرض کردم فرمایش شما خلط مبحث بوده و چطور شما پادشاهی پارلمانی را در قالب یک کلمه و یک گزینه ذات فرض کردید از درایت و بینش والای شما بعید بود و طبعا لازم به ذکر نیست که این نظام دو نهاد پادشاهی  و پارلمانی را نمایندگی می کند.

در اشارتی کوتاه در مورد هزینه های تشریفات فرموده اند.بنده شما را ارجاع میدهم به برنامه ای تحقیقی از یورونیوز در هفته منتهی به ازدواج پرنس بریتانیا که هزینه های تشریفاتی نهادهای مختلف پادشاهی و جمهوری را در 14 کشور جهان مورد بررسی ریز طی دهه گذشته قرار داده بود.این مشکل با کمی تحقیق عینی فارغ از استنتاج فرضی حل می شود.
یا در جایی دیگر از اختلاط تاریخی نهاد سلطنت و مذهب فرموده اند که اگر این قسمت نوشته ایشان را در کنار نتیجه گیری جناب قاسمی از مسئله انتخابات و صندوق رای در نظام پادشاهی پارلمانی بر اساس نوشته بنده قرار دهیم ( که در بالا اشاره کردم) در می یابیم جناب قاسمی قطعا و حتما برداشت صحیحی از نظام پادشاهی پارلمانی ندارد.ایشان در این فکر و باور غرق شده اند که هدف طرفداران نظام پادشاهی پارلمانی احیای سلطنت سنتی قاجار و بقیه ادوار تاریخ ایران است که این مساوی این حرف می باشد بنده بگویم با فلان ضعفهای ممکن نظام جمهوری در تاریخ معاصر ایران یا منطقه و جهان که سیاهترین دیکتاتوری ها را زاییده قرار است چه کنید؟خب این گفته از بن مایه اشتباه است چون نیک میدانیم بنای خواست جمهوری خواهان بر یک جمهوری دموکراتیک بر اساس قانون اساسی دموکراتیک و نهادهای  ضامن آن می باشد.اگر بتوانیم این مهم را تضمین کنیم حال کارایی یک نظام پادشاهی پارلمانی مدرن و منطبق بر دموکراسی های دنیا در کفه ترازو با جمهوری های مدرن میتواند مورد دیالوگی منطقی و البته با اهمیت قرار بگیرد.که کدامین نوع بر تن ایران ما برازنده تر می باشد. وگرنه اگر اساس را بر مطرح کردن ضعفهای غیر مفروض برای "ایده ال قابل اجرای خویش " قرار دهیم طبعا این بحث تا ثریا با مغلطه و البته کج و معوج امتداد می یابد.
ولی بحثی که در آخر جناب قاسمی با تعصب و تصلب ذهنی در پیش فرض جلو می برند.می نویسند :" بهتر است از تعصب پرهیز کرده و با مسئله نظام جمهوری و پادشاهی با وجدانی بیدار برخورد کنیم. در جامعه ما به شهادت تاریخ نه نظام پادشاهی موفق بوده و نه نظام جمهوری اسلامی." و در ادامه باز مینویسند : " فقط کمی «دانستن» لازم است تا بدانیم که با کمال تأسف امروز دیگر دیر شده است و ملت ایران به مدت 60 سال نتوانست از حقوق و آزادی‌های خود بهرمند گردد. پس امروز نمی‌توان نظام پادشاهی پارلمانی سوئد و نروژ و ژاپن را به ایران صادر کرد.".
اینجاست که اقای قاسمی بعد از یک لبخند در مباحثه و ژست روشنبینانه در دیالوگ ( که شرط اصلی دیالوگ همان روشن بینی است) باز به ذات خویش بازمیگردد.که همه مجبورید به صف نظام جمهوری بپیوندید چون " ما " هستیم که از تعصب پرهیز می کنیم و " ما " هستیم که تحلیل تاریخی و اجتماعی  صحیحی از شرایط ایران داریم و باز هم " ما " هستیم که میدانیم اینده بهتر کجاست و تفسیر " ما " از اعلامیه حقوق بشر صحیح ترین است.

خدمت ایشان باید عرض کنم برعکس شما بنده نه در زمان شاه زنده بوده ام  و نه اینکه نزدیکان  و بستگانم متنعم از دربار پهلوی بوده اند.در خانواده ای فرهنگی و مصداق تیپیک قشر متوسط رشد یافته ام که در پیش از انقلاب مثل عامه مردم از امکانات متنعم بودیم و پس از انقلاب هم بیش از دیگران متضرر نبوده ایم.نه مانند نسل شما آلوده به کینه های گاها تخیلی تاریخ معاصر بوده ام (در عین حال که خانواده ای اکثرا منتقد شاه و نزدیک به نیروهای موسوم به ملی و گاها چپ را در اطراف خود دیده ام) و نه تاریخ معاصر را با پیش فرضهای ایدئولوژیک حافظه تاریخی خود مرور می کنم.اموخته ام که تاریخ را بخوانم و حقیقت را دریابم.
شما بهتر است از تعصب پرهیز کنید بزرگواران.انقلابی که شما دوستان به ثمر رساندید برای حلول جمهوری اسلامی دیکتاتوری امروز طبعا نبوده( که دور باد چنین سفاهتی از ملت بزرگ ایران).صد البته آرمانتان جمهوری دموکراتیک بوده.پس چرا آن را به دست نیاوردید؟
اگر امروز جمهوری اسلامی را تجربه می کنیم ( که دیگران را وعده بهشت برین جمهوری دموکراتیک خود میدهید) این نظام حاصل "جمهوری دموکراتیک خواهی" شما بوده است.!مگر جز این است؟پس چرا یا گریختید یا اعدام شدند یا زندانی و سرکوب شدند؟چون این افعی جمهوری اسلامی از کوزه معطر " جمهوری دموکراتیک " خواهی شما سر بیرون کرد و نه تنها آمال شما را بلعید که نسل من و نسلهای دیگر را این خطای استراتژیک  و مدینه فاضله خواهی شما ، بر باد داد و ویران کرد.چه تضمینی میدهید اینبار از کوزه جمهوری خواهی شما چیزی زیباتر از این عفریته جمهوری اسلامی خارج شود؟باز قرار است یا اعدام شویم یا بگریزیم در فراسوی مرزها؟؟
اگر شما بدنبال احیای جمهوی دموکراتیک خود بر پایه تجربه یک شکست یا بهتر بگوییم بر پایه تجربه آفرینش یک نکبت شوم هستید ما هم به دنبال احیای نظامی پادشاهی پارلمانتاریسم بر پایه مدرن ترین قانونهای مدنی جهان هستیم.همانقدر میزان خطا در راه ما امکان دارد که در مسیر شما.ولی پرسش من اینست احتمال ترمیم خروج از مشروطه پادشاهی در دوران پهلوی ملموس تر  و محتمل تر است یا سیاهی های جمهوری حاصل از جمهوری خواهی شما که امروز شاهدیم؟کدام یک در قضاوت تاریخ مصیبت بار تر بوده؟کدام یک قابل ترمیم تر بنظر می رسد؟کدام یک آزمون و خطای کاملتر و بلوغ تئوریک بیشتری را توامان بر خود از منظر تئوریک دیده است که قابل پیاده کردن باشد؟آنهم نظامی که حتی نوع پیاده کردن آن را خود نمی دانید؟
شما تجربه پادشاهی مشروطه را شکست خورده و فرصتی از دست رفته می بینید ولی تجربه به سیاهی نشاندن ایران حاصل از جمهوری خواهی خود را فرصتی نو و بدیع فرض می کنید؟؟عجیب است.هر دو در یک شرایط قرار دارند.ضمن اینکه احتمال شکست و انحراف ایندو و تجربه حاصل از ان را به قضاوت افکار عمومی واگذار می کنم.
و در آخر جمهوری خواهان نازنین،
باید بدانیم بهتر انست نیروهای سیاسی بجای چنگ کشیدن بر صورت همدیگر به تبیین و تصریح مانیفست خود و روشن کردن زوایای مجهول ان بپردازند.اینهمه نظام پادشاهی پارلمانی را مورد نقد مو به مو قرار میدهید ( که البته خوشحالم چون به غنای آن می افزاید ) ولی شما جمهوری خواهان اصلا در پایه و اساس ، حتی تعیین نکرده اید چه نوع جمهوری را میخواهید پیاده کرده یا در زمان دوره تبلیغ و تصریح ازاد افکار و مانیفست به مردم ارائه دهید؟
ببخشید که باز نوشته ای ناسنجیده و احساسی به شما تقدیم کردم ولی لطفا اول تعیین کنید خود شما به دنبال چه نوعی از جمهوری هستید و چه تضمینهای اجرایی در موفقیت آن میدهید که نکبت 57 حاصل از جمهوری خواهی شما باز زایش نشود ،شاید ما هم شیفته این نظام جمهوری شویم به صف شما پیوسته، از ضلالت و گمراهی مورد اشاره شما رهایی یابیم!
.برای برقراری دیالوگ صحیح نباید یکطرفه بحث شود .اگر قرار به حمله صرف باشد حمله به نظام جمهوری به شواهد افتضاح این نظام در دنیا از هیتلر و سالاراز و فرانکو و موسیلینی تا قذافی و اسد و صدام و ....بسیار ساده تر از حمله به پادشاهی پارلمانی است.پس بهتر نیست کمی هم در مقام دفاع از مانیفست جمهوری خواهی مباحثه کنیم تا درفردا روزی گزینه " جمهوری دموکراتیک : آری یا نه " مصیبتی تازه برای مردم ایران وارد و صادر نکند.؟
آنچه پایه و مایه این مباحثات، بایسته و شایسته ،است که یاشد اینست که " بر سر آنیم که چون ز دست بر اید...دست به کاری زنیم که غصه سر اید "...
کوشان.م





No comments:

Post a Comment