Friday, October 9, 2009

جنبش سبز و پروژه اپوزيسيون سازي


جنگي رسانه اي در ميان تحليلگران و مفسران سياسي روز ايران در جريان است كه ناشي از برداشت هاي متفاوت از جنبش سبز مردم ايران است.آنچه كه مسلم است يك جريان خزنده سياسي در حال به انحراف كشاندن آرمانهاي اين جنبش و اهداف آزادي خواهانه ملت مبارز ايران مي باشد.

پاسخ به قسمتي از اين جريان انحرافي در صفهاي نماز عيد فطر داده شد و بخشي ديگر از آن در خيابانهاي سياسي تهران و ديگر شهرهاي ايران در جريان بود.حماسه اي عظيم كه بار ديگر چشمان جهان را به خيابانهاي ايران خيره كرد.شعارهاي سر داده شده در آن هم به دهان گروهي دشمن تاريخ ايران و پرچم شير و خورشيد كوبيده شد و هم غرور آريايي به رخ تازي پرستان كشيده شد.

ولي در صفوف نماز ,كساني به مولايشان اقتدا كردند كه روشنگر خيلي از اوهامات و پاسخي به لابيستها و جيره خواران قلم فروشي بود كه مي خواستند هاشمي را به عنوان رهبري سبز به مردم حقه كرده و از حسن نوه خميني يك ناجي 57 ديگر را بر بوم فريب ترسيم نمايند كه اتحاد جبهه سفاكان اشغالگر نقشه اين تيم لندني-آمريكايي را نقش بر آب كرد.صداي آمريكا رسالت اصلاح طلبي خود را بر دوش مي كشد وبرنامه هاي آن نشان از دو موضوع دارد:يا سياست امور خارجه آمريكا مبني بر تحريم هر نوع تفكر سياسي جز يك گروه خاص به نام اصلاح طلبان در جهت منافع خود مي باشد و يا بايد از نقش يك سري از برنامه سازان خودسر صداي آمريكا پرسيد كه چه نقش دلالي را بر عهده گرفته اند.جايي كه سازگارا,نوري زاده,هيكس و حاجي مشهدي همه بار كارشناسي صداي آمريكا را تعريف مي كنند.نمي توان باور كرد كه همه بار كارشناسي فارسي زبان و ايران شناسان اينقدر حقير و محدود باشد.

ولي قصه چيز ديگري است.برنامه اي را مي ديدم كه در آن احترامم به دو شخصيت ارزشمند و يك زوج سياسي و فرهنگي كه از لحاظ تفكر سياسي با من فرسنگ ها فاصله دارند هزاران بار فزوني يافت.همه از نقش شكوه ميرزادگي و اسماعيل نوري علا در مبارزات سياسي روشنگري مدرن و تعصب به ايران و آزادي آگاهيم و هر از چند گاهي آنها را در برنامه هاي صداي آمريكا و بي بي سي بصورت محدود و در برنامه هاي فرهنگي و نه سياسي مي ديديم.ايشان به نكته ظريفي در اين برنامه اشاره مي كرد بدون اينكه هراسي از دعوت نشدن و بايكوت از سوي صداي آمريكا داشته باشند.حال اينها را مقايسه كنيم با قلم به مزدهايي كه به راحتي انديشه و نوشته خود را به هر گروه و جناحي كه بوي پول و قدرت از آن سو باشد فروخته و انديشه و وجود حقير خود را در معرض شهوت قدرت ديگران قرارداده شايد تكه استخواني را جلوي آنها بيندازند.كلاه به احترام اين دو عزيز برداشتم و بر خود باليدم كه هنوز نويسندگاني اينچنين متعهد به قلم و شرافت كاري خود يافتم.آنجا كه نوري علا صداي آمريكا رامورد شماتت قرار مي داد كه چطور دو ماه قبل از انتخابات هر كس انديشه تحريم انتخابات را داشت تحريم و بايكوت خبري كرده و تنها از كساني به عنوان كارشناس دعوت مي شد كه مُبلٌغ شركت مردم در انتخابات بودند.وي مي پرسيد كه چگونه است كه همه شركت كنندگان در صداي آمريكا از يك نوع تفكر انتخاب مي شوند.

نوري علا اينهارا نه ازروي سياست خارجي آمريكا كه حاصل اعمال سليقه فردي دست اندركاران بخش فارسي صداي آمريكا و حتي بي بي سي ميدانست كه به قول سازگارا افرادي مشكوك الحال ميان آنها يافت مي شود كه صداي آمريكا را به بلندگو و مامن گروهي از اصلاح طلبان و نيز چپ هاي سابق بدل ساخته اند و اين به قول استاد نوري علا و ميرزادگي نشان از وجود مافيايي قدرتمند و ثروتمند است كه دستان اختاپوسي خود را به سوي همه جا دراز كرده و قصد جهانشمول كردن انديشه اصلاح طلبانه خود دارد.ابتدا بايد اين مافيا را شناخت و آن را رسوا كرد.هميشه در اين باره كه سخن مي گويم برخي مي گويند چه وقت حمله به صداي آمريكا و بي بي سي است در حاليكه آنها در جهت مبارزات مردم ايران گام برميدارند.حال آنكه اينگونه نيست عزيزان.ما بايد بپذيريم و تحقيق كنيم چه محدوديت ها ودستان پشت پرده اي اين جريانهاي غريب را در خارج كشور هدايت مي كنند.مگر ممكن است صداي آمريكا اينچنين تغييري را در سطوح برنامه ريزي و كارشناسي داشته و از آن طيف رنگارنگ و متنوع نظري و كارشناسي محدود به انديشه هاي گنجي وار,سازگارا و نوري زاده يا حاجي مشهدي و حداكثر حال كردن مجري با امثال ابراهيم نبوي گردد.كمي خواهشا بيانديشيم.جرياني كه تمام تلاش را دارد تامشكلات ايران را محدود به احمدي نژاد و يك جناح خاص تندرومعرفي كرده و از گروهي چون هاشمي و خاتمي رهبر و ناجي بسازد.سوال اينست كه جنايات احمدي نژاد در ايران بيشتر است يا هاشمي و اطرافيان وي؟گروهي كه سقوط نظام به مثابه پاياني بر انديشه خود و دراصل اتمام موجوديت سياسي خود مي دانند و به قول نوري علا در صورت براندازي اين نظام استبدادي اصولا انديشه ديني و دين سياسي محلي از بحث و مجالي براي موجوديت نمي يابد.آنگاه جايگاه اين به اصطلاح روشنفكران ديني چپ و راست چه مي شود.

كساني كه در بي بي سي و صداي آمريكا هر روز به عنوان كارشناس خودنمايي كرده و اصرار دارند حتي اقتداي هاشمي به خامنه اي و با هم بودن اينان را در كمال عجب نشان از جدايي و تفرقه مابين آنها نشان دهند مبادا هاشمي پيش مردم ضايع ترو منفورتر از پيش گردد.قبلا هم گفتم انديشه اي چون سازگارا محترم است چرا چون صداقت دارد.چون اعلام داشته موسوي رئيس جمهور من است و خاتمي را محترم مي دارد.منتظري را ولي فقيه قبول مي كند و ادعاي برفراز بودن پرچم شير وخورشيد و براندازي نظام فعلي را نداشته و ندارد.با صداقت و اعتقاد كامل به دموكراسي از نوع خود به انديشه اصلاح طلبي در چارچوب همين نظام ولي با دموكراسي اسلامي پايبند است.هرچند من كاملا با آن مخالف و حتي در ستيزم ولي به آن احترام مي گذارم.در مقاله پديده اي به نام نوري زاده گروهي نظر فرستادند كه ايشان تحليگري با دانش و عاشق ايران بوده و در جهت جنبش مردم ايران حركت مي كند.ولي مي خواهم بگويم ايران سربلند گفتن و آرزوي اهتزاز پرچم شير و خورشيد نشان از عشق به مليت و وطن نيست و كاش بجاي دو صد گفته نيم كردار بود.ايشان از معدود چهره هايي است كه حضور هاشمي و حسن خميني را در صف نماز فطر پشت مولايشان خامنه اي را نشان از تفرقه و اختلاف ميان اينها مي داند و سعي دارد در تحليلهاي خود شخصيت سياسي امثال هاشمي,خاتمي و موسوي را با پوشاندن نقاط ضعف آنها موجه جلوه داده و آنها را مخالف نظام و جمهوري اسلامي عليرغم اقرارخودشان به پايبندي به حكومت فعلي معرفي كند.

اين ماموريتي است كه بهنود,نگهدار,گنجي و مخملباف ها هم دنبال مي كنند.آيا كسي هست كه به مافياي نظام اسلامي و يا هاشمي و سرمايه گذاريهاي اين خاندان و گروهي ديگر از سران نظام اسلامي مانند واعظ طبسي در خارج كشور و بين به اصطلاح مخالفين براي موجه جلوه دادن چهره خود ترديد داشته باشد؟

به سخنان گنجي و نامور حقيقي ها در رسانه ها دقت كنيم.در سري مقاله هاي با اين رژيم چه بايد كرد بعد از 15 مقاله آقاي گنجي نتيجه گرفت كه اين رژيم را بايد حفظ كرد چون رهبراني مانند موسوي و خاتمي اين را مي خواهند!!حضور بيش از حد تصور و غيرقابل قبول نامور حقيقي,حقيقت جو,كريمي حكاك و كديور و ديگر چهره هاي قديمي نظام اسلامي و تفكر اصلاح طلبي در برنامه هاي صداي آمريكا يا بي بي سي و حتي در بعد وسيع تر رسانه هاي ديگر غربي اگر نشاندهنده زايش و تربيت اپوزيسيوني جديد نيست پيام آور چيست؟آيا اينها همان نقش يزدي و قطب زاده ها را كه تربيت شده و مامور خارجي بودند بازي نمي كنند.چگونه مي توان باور كرد كه كل تظاهرات نيويورك به چند نفر سبزپوش با عكس موسوي و خاتمي خلاصه مي شود در حالي كه وسعت و كثرت پرچم هاي شير و خورشيد و گروههاي ديگر اپوزان چشمها را خيره ساخته بود.چرا در تحليل سفراحمدي نژاد به آمريكا فقط از طيفي خاص كارشناس مانند سازگارا و گنجي و نوري زاده تنها استفاده مي شد.مگر نه همين رسانه ها قبلا از فرجي ملي,شجاعي سلطنت طلب يا خود شاهزاده و يا امثال نوري علا و ديگر طيفهاي سياسي در تحليلهاي سياسي خود استفاده مي كرد چگونه است كه امروز حاجي مشهدي و مشايخي پاي ثابت برنامه ها مي شوند.و ديگر خبري از آموزگار,خوانساري,محمدي و ديگران در رسانه ها نيست و جاي آنهارا اصلاح طلبان خواستار حفظ نظام اسلامي گرفته است.شايد چون كشور هاي غربي مي خواهند صداها و افكار خاص سياسي را به گوش مردم ايران برسانند.

آيا هدف آنها حفظ چارچوب نظام اسلامي نيست؟چرا بايد گروههاي تحول خواه و طرفدار براندازي اين نظام كه خواسته اكثريت مردم هم مي باشد مورد بايكوت خبري و تحريم رسانه اي واقع گردند.آيا حضور اين گروه خاص خبر از معرفي طيفي محدود به عنوان اپوزيسيون و بديل هاي موجود و كمرنگ كردن بقيه افراد مطرح و گروهها نيست تا در فرداي آزاد ايران اين اشخاص به عنوان جايگزين هاي نظام و مسئولين فعلي به مردم معرفي گردند.مگر در سال 57 كه مردم با بختيار به همه اهداف خواسته شده و گوشه هاي مهجور قانون اساسي مشروطيت دست يافتند خميني و يزدي و ديگر مهره هاي استعمار از آستين اير فرانس ابرقدرتها براي ربودن آن پيروزي بيرون نيامدند تا جنبش مردمي را كه براي تحقق اهداف مشروطه و دموكراسي بود به انحراف بكشانند و سياهي امروز را براي ايران و بهره وري از اين خاك براي ارضاي مطامع استعماري خود ترسيم كنندآيا باز هم بايد ره به خطا رويم.آيا باز هم با جدا كردن منتظري ها,صانعي و هاشمي ها قصد منزه كردن گروهي ازبه اصطلاح روحانيت و حفظ اين آلت سياسي استعمار براي دستيابي به مطامع سياسي خود ندارند.و سوال ديگر اينست كه چه كسي از همين اصلاح طلباني كه در خارج ايران از دول آمريكاو اروپا رزق و روزي مي گيرند بهتر مي تواند در فرداي ايران سپاسگذار زحمات اربابان خود و حافظ منافع كساني باشند كه در به قدرت رسيدن آنها نقش اصلي را داشته اند.كساني كه امروز رسانه هاي غرب آنها را تبليغ و معرفي مي كنند و سعي در به قدرت رساندن آنها دارند.چه كسي بهتر از اين دوستان منافع دول استعماري را در فرداي ايران تامين مي كند.آيا اگر گروههاي اپوزيسيون عاشق ايران به قدرت برسند به آمريكا و انگليس يا ديگر دول غرب وشرق باج مي دهند؟و آيا منافع آنها در معرض خطر قرار نمي گيرد؟


كوشان.م

No comments:

Post a Comment