Wednesday, October 10, 2012

شورای ملی : باید ها و نباید ها




آنچه اینروزها درباره  "اپوزیسیون نظام اسلامی"  به گوش می رسد ، چهره ای مبهم را از تعریف ماهوی این گروههای سیاسی در پیش روی ما قرار میدهد.چرا که اگر تعریفی تطبیقی از اپوزیسیون نظام حاکم بر ایران امروز را  در ذهن خود مرور کنیم ،قاعدتا باید ورای تمام اختلافهای ماهیتی و عقیدتی و ایدئولوژیک این گروهها، یک فصل مشترک را میان تمام این گروهها در پیش چشم خویش متبلور ببینیم که این مشترکات ، قدرت و پتانسیل تبدیل این گروهها را به یک گروه واحد و یگانه برای دستیابی به استراتژی مشترک بر مبنای آرمانی ملی و آزادیخواهانه تعریف خواهد کرد.

پرسش اینجاست چه عواملی باعث میشوند که این " من " های مخالف نظام به یک " ما " ی واحد بدل نگردند؟ آیا عدم اعتماد متقابل موجبات این انشقاق را فراهم کرده؟یا آنچه میتوان هژمونی طلبی گروههای سیاسی مخالف نظام اسلامی خواند این معضل را ایجاد کرده؟عافیت طلبی اشخاص برجسته سیاسی تا چه حد در این پروسه نقش بازی کرده است؟ و صد البته نقش نفوذیهای حرفه ای نظام اسلامی به نام اپوزان و همرنگ اپوزیسیون ولی در حقیقت جزو بدنه حافظین منافع و موجودیت نظام جمهوری اسلامی را هرگز نمی توان نادیده انگاشت و لحظه ای نباید از ذهن تحلیلگر خویش دور بسازیم.

شاید یکی از نمودهای مسلم برای برآورد میزان و نوع ارتباط و نزدیکی و همدلی میان اجزای اپوزیسیون را ورای ادعاهای همیشگی آنها مبنی بر لزوم اتحاد، در مواقعی بتوان تخمین زد که وارد فاز عملی در پروسه ائتلاف و اتحاد گروههای سیاسی می شویم.
یکی از نقاط برجسته این خواست مورد ادعای همگان همانا قضیه تشکیل شورای ملی می باشد.مسلما در این بین میتوان تفاوت دیدگاهها را در چگونگی تشکیل چنین شورایی درک کرد ولی قطع یقین برای دستیابی به خط مشترک گروههای مختلف سیاسی باید اساس چنین شورایی بر پایه کف خواست های مشترک و آمال ملی میهنی تمام این گروه ها پایه ریزی گردد.

تا همین سطح از قضیه هنوز ما شاهد این حقیقت تلخ هستیم که گروههای مختلف سیاسی قدرت طلبی و سهم خواهی سیاسی را ورای تمام ادعاهای ملی میهنی خود ارج مینهند و حتی در چنین بحثی موازی سازی موج میزند.
هنوز چند روزی ازخبرهایی درباره ارائه پیش نویس فرخوان ملی * برای تشکیل شورای ملی بیشتر نگذشته است که برخی جریانهای موازی که گویی مترصد اعلان این فراخوان بصورت رسمی بوده اند اساسنامه های از پیش آماده را بر روی میز کار اپوزیسیون قرار دادند و هل من ناصر به سبک خود طلبیدند.انچه میتوان با مرور بندهای برخی از این اساسنامه ها دریافت حاکی از دو نکته است: اول نگاه سیاسی از نوع قدرت طلبی از سوی ارائه دهندگان این پیش نویس ها هست و دوم و شاید مهمتر عدم درک صحیح این اشخاص یا گروهها از لزوم بازتعریف یک " شورای ملی " در این برهه خاص تاریخ ایران میباشد. طرفه اینکه مثلا در یکی از این منشورها شاهد هستیم که در همان بند اول این شورای ملی ، در اصل شورای ائتلافی جمهوری خواهان ایران را نمایندگی می کند و نه شورای ملی تمام ایرانیان. اگر به دیده اغماض بنگریم این چنین پیش نویسی نشان میدهد بیشتر محور ائتلاف جمهوری خواهان آن هم از نوع همفکران ملی مذهبی  را شامل می شود تا یک شورای ملی ایران شمول.

اولین نکته مهم در این بین خویش گرایی در تهیه این پیش نویسها است که قطعا وقتی در سر فصل یک پیش نویس یا اساسنامه تنها و تنها تکیه داشتن بر یک مشرب سیاسی یا تفکر گروهی و ایدئولوژیک موج میزند مفهوم ملی بودن را از دست میدهد صد البته برای چنین مواردی نیاز است از فرد یا گروه محوری دوری گردد و این پیش نویس متناسب با نام شورای ملی با یک نگاه شورایی و توسط اندیشه های رنگارنگ سیاسی مورد بازبینی قرار بگیرد و قلمی شود.

البته ممکن است در پاسخ این نقدها،پاسخ هایی داده شود مبنی بر اینکه اصولا تعریف شورای ملی از دید برخی پویشگران سیاسی چیز دیگری باشد و یا این تفسیر خاص از این پیش نویس ها صحیح نبوده است ولی نمی توان کتمان کرد که زمان و نوع ارائه برخی از این اساسنامه های اولیه ( که اگر چه معدود بود ولی وجود دارد)، ایستادن در برابر طرح شورای ملی ایران و به عبارتی واضح تر موازی سازی در برابر این جریان است که این خود ثابت می کند علاوه بر ادعاهای موجود ، بسیارانی از گروههای سیاسی هنوز منیت و هژمونی طلبی ایدئولوژیک خود را ورای هر اتحاد سیاسی با دیگر گروهها می دانند و حاضر به نشستن با دیگر اندیشه های سیاسی نیستند و منظور اینها از "بودن با هم برای نجات میهن "  بیشتر همانا  " بودن با من برای نجات ایدئولوژی خودی "  می باشد. و جالب اینکه همین اشخاص و گروهها برای تبرئه خود نوک تیز اتهام را بسمت دیگران وارونه نمایی می کنند تا به عبارتی دست پیش گرفته باشند تا پس نیفتند ولی هرگز نمی توان یک خط استدلال عینی از مدعی خود ارائه دهند در پروسه تهیه و تدوین فرخوان ملی برای تشکیل شورای ملی.

در منظر دیگر برخی گروههای سیاسی و فعالین سرشناس هستند که با حسن نیت در این راه گام نهاده اند.حتی در مراحل اولیه تدوین پیش نویس شورای ملی همکاری داشته و در ادامه بعلت اختلاف نظر از همکاری سر باز زده و تصمیم دارند منشورهای نوینی را ارائه دهند که از دید خود آنها جامعیت بیشتر را شامل هستند. به غایت اهمیت دارد که بدنبال چرایی و علل و ریشه های چنین اختلاف نظرها و انشقاق هایی باشیم تا با شناخت صحیح از آن بدنبال راه حل بگردیم.

این موارد را هرگز جزو مصادیق موازی سازی نمیتوان قلمداد کرد بلکه حاصل بروز اختلاف نظرها و دیدگاههای رنگارنگی هست که همانا عامل اصلی عدم اتحاد اپوزیسیون در این سالیان بوده  و نیاز مبرم به ماهیتی به نام شورای ملی از همین اختلاف نظرها سرچشمه گرفته است.تلاش اصلی باید در این راه باشد که علت و عامل ایجاد این انشقاق ها را شناسایی و در رفع و رجوع آن کوشید و نمی توان با انگ زدن و نفی دیگری این اختلاف نظرها را حل کنیم یا به اشتباه آنها را پنهان کرده و نادیده انگاریم. باید به این نکته توجه داشت که هنوز شورای ملی شکل نگرفته و طبعا تمام این تلاش ها و نگاشتن منشور برای رسیدن به نقطه ای است که اپوزیسیون بتواند چنین شورایی را شکل دهد بنابراین ارائه دهندگان این منشورها نباید فکر کنند با در اختیار داشتن یک منشور نمایندگی شورای ملی را در دست داشته و دیگران به پیوستن به آن دعوت کنند.بلکه از دل این منشورهاست که قرار است شورایی ملی شکل گیرد.و آنچه حائز اهمیت است گام نهادن در این راه شروع شده است.

منتها آنچه مهم هست نحوه نگرش و ورود نیروهای سیاسی برای تبدیل این کثرت منشوری به یک وحدت عملی میباشد.به عبارتی اگر این منشورها و بندهای مندرج در آن برپایه یک نگرش ملی و اپوزیسیون شمول و بدون محوریت ایدئولوژیک و گروهی تهیه شده باشند مسلم میتوان از دل این اختلاف نظرها جزئی ( حتی شاید برخی موارد معدود کلی ) به یک وحدت مورد نظر دست یافت و این مستلزم این مهم است که از منیت ها و تخریب  و ایجاد تشکیک درباره دیگران دست برداریم و برای رسیدن به یک نقطه اشتراک با هم بسوی آن گام برداریم و نه اینکه خود را محور فرض کنیم و منتظر آن باشیم دیگران تنها بسوی ما بیایند و بعد با ژست تحمل و مدارا مدعی شویم که ما با آغوش باز از این ورود دیگران استقبال خواهیم کرد!

شاید بزرگترین  مشکل اینجا باشد که همگان، خود و تشکیلات خود را محور قرار میدهند و منتظر هستند دیگران از میهمان نوازی آنها حسن استفاده کرده و به جمع آنان بپیوندند.این خیالی بیش نیست و میسر نخواهد بود مگر اینکه حرکت از طرف تمام گروهها بسوی برپایی یک محور مشترک باشد.به عبارتی این محور اشتراک بصورت پیش فرض شکل نگرفته و نمی گیرد بلکه حاصل حرکت افراد و رسیدن به این نقطه اشتراک با گمانه زنی و بحث و تبادل نظر می باشد.

ولی چیزی که بیشتر از مسائل و اختلاف دیدگاه ها و تشتت عملکردها، آزار دهنده است همانا عافیت طلبی برخی اشخاص موجه و سرشناس است که به نام حقوق بشری بودن یا شخصیت فرهنگی بودن ( و لابد سیاسی نبودن ) و و یا روزنامه نگار مستقل بودن کنج عافیت گزیده و به عبارتی بی مسئولیتی این افراد نسبت به سرنوشت ملی ایرانیان و آینده ایران است . به عبارتی این افراد وجاهت ملی خود را ( در هر اندازه ای که برای خود فرض می کنند ) ورای آسایش و سعادت یک میهن و یک ملت پاس میدارند و از آن صیانت می کنند.و شاید دقت ندارند که در این دوره خاص از تاریخ ایران مسئولیت فرهنگی،اجتماعی و یا حقوق بشری متضمن سیاسی بودن شخص برای عینیت بخشیدن به این خواسته های ارزشمند است.

پرسشی که از این گروه الیت ایرانی میتوان مطرح کرد اینست که آیا ایستادن در برابر این حکومت جز برای نجات یک فرهنگ ملی معنی دیگری دارد؟هزاران پشته کتاب درباره فرهنگ ایران که توسط این دوستان نگاشته شود چه تضمینی برای نگاهداشت فرهنگ ملی ما دارد؟جز اینکه حکومت اسلامی با موجودیت نامشروع خود فرهنگ ایران را به درجه ای از سقوط و هبوط کشانیده است که خرواری نوشته نتواند به اندازه یک ارزن از آن را احیا کند؟مگر نه اینکه حقوق بشر در مقام عمل در ایران،در سایه وجود و حضور این نظام استبدادی به چیزی در حد یک طنز تلخ بدل گشته است؟چگونه است که شخصیت های فرهنگی و بعضا به اصطلاح حقوق بشری با بهانه سیاسی نبودن، از التزام ماهوی مورد ادعای آنها کنار می کشند؟ ایا میتوان در سایه یک حکومت ایدئولوژیک و ضد ایران و ایرانی،ما نقشی برای احیا و تقویت مفاهیمی چون حقوق بشر و یا فرهنگ ایران برای خود قائل شویم؟

کنار کشیدن این گروه از هم میهنان فرهیخته آیا نشان از این حقیقت تلخ ندارد که مدعی حقوق بشر بودن برای اینان تنها یک ادعا برای تقویت وجهه اجتماعی اینان است و لاغیر.ایا براستی در سایه چنین نظامی میتوانیم خود را شخصی غیر سیاسی بدانیم و با تعریف و دفاع تئوریک از مفاهیم فرهنگی و یا حقوق بشری گمان کنیم رسالت خویش را در راه میهن و هم میهنان خود به انجام رسانده ایم ولی در حقیقت دامان خود را از عواقب فردی سیاسی بودن منزه نگاه داریم؟این چیزی جز رفع تکلیف توام با عافیت طلبی شخصی میتواند نام بگیرد.؟
آنچه این گروه از هم میهنان از آن واهمه دارند عواقب این نوع حرکات سیاسی می باشد.نگرانی اینها در حفظ پرستیژ اجتماعی و هویت شخصی حرفه ای این افراد است. چیزی که مسلم است هیچ راه سیاسی قابل ترسیم نیست که فرجام آن بصورت قطع یقین قابل پیش بینی باشد. حضور سیاسی اشخاص قطعا میتواند شخصیت اجتماعی اینان را خدشه پذیر سازد چون عرصه فعالیت سیاسی در اصل سپهری فراتر برای  خرج کردن داشته ها و پس انداز معنوی و شخصیتی  یک انسان هست آنهم در شرایطی که فقدان یک سامانه سیاسی دموکرات و با عملکردی معارض با منافع ملی ایرانیان، علت العلل اکثر مصائب ملی امروز ایران است.

امروز هر مرد و زن ایرانی که به واقع دغدغه ایران را دارد موظف است یک ایرانی سیاسی باشد.شاید این مطلوب و خوشایند به نظر نرسد ولی حقیقتی غیر قابل کتمان به نظر میرسد.این را وضعیت امروز ایران حاصل از حضور سیاسی نظام اسلامی به ما نشان میدهد.تمام آمالی که ایرانیان برای فرهنگ و جامعه مدرن و پیشرفته آرزو دارند در سایه این حکومت سرابی بیش به نظر نمیرسد.
قطعا کنار هم قرار گرفتن طیفی تا این حد رنگارنگ و با باورها و سلیقه های سیاسی متنوع و مختلف،تا حدی سخت و دشوار به نظر میرسد ولی حس تکلیف ملی ، این راه دشوار را با اندکی اندیشه ملی  و گذشت شخصی عملی خواهد کرد.و گامی مهم در بالفعل کردن تمام پتانسیلهای بالقوه اپوزیسیون متکثر ایران برداشته خواهد شد.
*

کوشان م

No comments:

Post a Comment