Thursday, April 26, 2012

بنی صدر یک فریب صد در صد!




بنی صدر مردی از جنس سیاست است و طبعا کارنامه ای سیاسی را در پیشینه خود ثبت شده دارد.بنی صدر چنان سخن میگوید که گویی خودش ( و اندیشه هم اندیشانش) یک تنه تجسم ازادیخواهی و پرنسیب گرایی است و دیگران (که هم اندیش وی نیستند) همه تبلور مثلث زورپرست و حتما دیکتاتوری خواه خودخوانده ایشان هستند.آنچنان که وی همه را در کنار هم رو به دیوار میکند برای یک مجازات انقلابی .

بنی صدر اسلام پناه چنین می نگارد: "پيامبر (ص) ما را به اصل «تغيير کن تا تغيير دهی» فرا خوانده است. بهوش باشيد که بنا بر رهنمود قرآن، فرا خواندن طاغوت به ترک فرعونيت ( سوره طه آيه های ۱۴ و ۴۳ و النازعات آيه ۱۷ و...) و به مبارزه برخاستن با طاغوت ( بقره آيه ۲۵۶ و نساء، آيه ۶۰ ) نيز بخشی از «تغيير کن تا تغيير دهی» است."

ولی خودش چقدر پایبند به فرموده پیامبرش هست من تردید دارم.بنی صدر فراموش میکند که هر فرعون و طاغوتی بارگاه و خیمه ای دارد که ستونهای این خیمه را دیگرانی مهیا کرده اند و اگر خودشان از خیمه به در شده دلیل نمی شود برای برپایی آن،تمام هم و غم خود را نثار نداشته اند.جناب بنی صدر سخن از مثلث زورپرست مورد تصور خودش میراند ولی گویی نمی داند مثلث مزبور در امروز ایران یک ضلع بیشتر ندارد و این یک ضلع نظام اسلامی است که از قضای بد روزگار جناب بنی صدر در برپایی خیمه گاه سلطانی اش همه کاره بوده است و کمر همت گمارده بود.
بنی صدر مردی است که کهنسالی خویش را پشت سر می گذارد ولی گویی در کنار محاسنی چون پختگی و تجربه و بینش ،جناب بنی صدر از معایب کهنسالی که همانا فراموشی است رنج میبرند. ایشان امروز از "ولایت جمهور مردم " سخن میراند ولی کار نامه اش در عرصه سیاست،استقرار " ولایت جمهور فقیه " است و لاغیر.

در نوشتاری با عنوان " رابطه نظر با عمل " ایشان چنین می نگارد : ( آن‌ها که شهامت انتقاد از خود را می‌يابند و به کوشش برای تغيير کردن بر می‌خيزند، متحدان ما هستند اگر آن‌ها خود اين اتحاد را نخواهند ما از موضع متحد و هم‌سو با آن‌ها عمل می‌کنيم. حتی آن‌ها که انتقاد از خود نمی‌کنند، ما همه‌ی قول و فعل‌شان را به يک چوب نمی‌رانيم. پندار و گفتار و کردار نيک را، نيک می‌خوانيم، ولو از آن يک زورپرست باشند ).
بگذریم که اصولا جناب بنی صدر اصلا به هیچ بخشی از این نوشته کلا متناقض ، پایبندی عملی و شخصی در رفتارش نشان نمی دهند ولی بیشتر تمرکز این نوشتار روی این بخش است که ایا ایشان خود شهامت انتقاد از خود را دارد؟ایا بنی صدر در مورد کارنامه سیاسی خودش صداقتی دارد و گفتار نیک را بجا می آورد یا میخواهد بر سیاق مبارزات ضد پهلوی خودش،باز هم با فریب و واژگونه پنداری حقایق، برای مطلوب نامطلوب خویش جشن وصال بگیرد.اگر بخواهیم به تک به تک مدعیات ایشان در نوشته هایشان بپردازیم در تناقض گویی و گاها عدم صداقت مثنوی هفتاد من کاغذ می شود که خارج از حوصله یک نوشتار خواهد بود ، پس بهتر است به برشی از این موارد اشاره شود.

بنی صدر در مصاحبه ها و نوشته های مختلف (از جمله در مصاحبه با پارازیت صدای آمریکا و البته نوشته ها و جاهای دیگر ) چنان سخن می گوید که گویی اولا ایشان از اسلامی بودن انقلابشان بی خبر بوده و اصلا قرار نبوده ایشان جمهوری اسلامی را هورا بکشد و رای هم اصلا نداده به چنین نظام از بیخ و بن تبعیض آمیزی ( چون به باور من نام جمهوری اسلامی اسمی ماهیتا تبعیض امیز و فرد یا گروه گراست ) و اعتقاد و باوری نداشته است و وی در میان اسلام پناهان یک اپوزان فدا شده بوده است که نتوانسته از شکل گیری مفاهیمی مثل ولایت فقیه و یا نظام جمهوری اسلامی ، تک و تنها ممانعت کند.

یعنی نه تنها نمی گوید بنده با پناه بردن به ابای خمینی متحجر و ضد ملی در زیر درخت سیب نوفل لوشاتو مرتکب اشتباه بزرگی شدم به قیمت ایران، و در شکل گیری تمام این مصیبت ها سر صف ایستاده و تک تک ستونهای این خیمه ستم و تبعیض و ضد ایرانیت را بر دوش خود با "تقیه" ها و "خدعه "های مختلف کشیدم ، که گاهی گویی می خواهد این حافظه تاریخ را مقلوبه نشان دهد و خود را به اردوگاه مقابل بکشاند.ولی چون دشمنی تاریخی با اعضای این اردوگاه دارد (از بختیار تا دیگر هم سنگرها و هم آرمانهای بختیار با هر تفکر سیاسی) پس در میان این دو موضع سرگردان برای خود ماوایی سیاسی می جوید و میخواهد امر ناممکن بنی صدریسم را سامان دهد که چارچوبی کج و معوج به خود میگیرد.

بنی صدرمیگوید اصولا قرار نبوده نظام جمهوری به شکل "اسلامی" باشد بلکه خمینی خدعه کرده که سر ما کلاه گذاشت.شاید بنی صدر یادش رفته که چیزی به نام آرشیو مطبوعات وجود دارد و از ایشان چنین ثبت است :
" خط امام در همان خط است که ما طی ۲۰سال در آن قلم و قدم زده ایم... همین قدر می گویم که پیشنهاد طرح حکومت اسلامی از من بود و نخستین کسی هستم که به این مهم پرداختم و عمر را صرف تدارک چهار رکن سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی حکومت اسلامی کردم " («صد مقاله بنی صدر», صفحه ۱۱۹, سرمقاله «انقلاب اسلامی», شماره پنجشنبه ۱۳دیماه ۱۳۵۸
گیریم آقای بنی صدر این گفته خویش را از یاد برده ولی از ایشان میپرسیم: ایا شما مردم شعار نهضت ما حسینیه رهبر ما خمینیه  " را هم نشنیده بودید؟شعاری که خود بلندگوی آن بودید.آیا شما حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله را حمایتی جانفشانانه نکردید.؟آیا اصولا استقلال آزادی جمهوری اسلامی معنی مشخصی برای شما نداشت؟ایا وقتی برای وصال قدرت راس جمهوری اسلامی،حکم مقبولیت ومشروعیت این ریاست " ولایت جمهور مردم " شدنتان را با دستبوسی خمینی از دست وی گرفتید آنهم نه در اغاز که دو سال پس از پیروزی نکبت انقلاب 57 ، اصلا فکر کردید مفهوم این کار یعنی صحه گذاشتن و مهر تایید بر همه انچیزی که مدعی هستید در اولین روزهای پیروزی انقلاب و حین مبارزه خود خبری از آنها نبوده است؟!
بنی صدر پا را از این فراتر می گذارد و در ادامه میفرماید "اصلا قرار نبوده ولی فقیهی بر صدر امور ما باشد.حرف از ولایت فقیه نبوده که بخواهد مطلقه شود.خمینی ما را فریب داد". و حتی چنین وانمود می کند که ایشان از ابتدا برای لغو این جایگاه ولایت فقیه در مقابل آقای خمینی ایستاده و جدال سیاسی داشته است. و باز هم دروغ ، چرا که ایشان فراموش می کند در ارشیو چنین هست :
"...تبلیغ می کنند که نخستین رئیس جمهوری "جمهوری اسلامی ایران" با بنیانگذار این جمهوری مخالف است... آنها که این تبلیغات را می کنند راه معاویه را می روند و من به آنها می گویم ... در دل من که خود را فرزند امام می دانم, جز عشق و صمیمیت به امام نیست و در فکر من هیچ نمی گذرد جز این که خواست او به اجرا درآید..." (از سخنان بنی صدر در روز ۱۷شهریور ۱۳۵۹ در میدان شهدا ـ ژاله ـ به نقل از روزنامه بامداد, ۱۸شهریور۱۳۵۹)

و در جایی دیگر چنان فرموده : "من خود از نویسندگان اصل ۱۱۰ ولایت‌ فقیه بودم، از ۷نفری که این اصل را نوشته‌اند یکی خود من بودم" («انقلاب اسلامی», شماره ۲۶دی۵۸).

جناب بنی صدر که کینه توزی را در تقلید شرعی از مرادش خمینی تمام و کمال بجا می آورد هنوز که هنوز است گاهی بی رحمانه مخالفانش را از دم تیغ تهمت و بدنام کردن می گذراند حتی اگر برای دفاع از خودشان در حیات نباشند و دستشان کوتاه باشد برای روکردن دست برخی برچسب زنان و تخریب کنندگان.وی همواره به پهلوی ها می تازد و هنوز هم صدر مبارزه اش برضد پهلوی و زیر چتری نو و نوفل لوشاتوی مجازی انقلاب اسلامی هست.ولی در مورد پهلوی ها و دوران پادشاهی اینان آنقدر شفافیت تاریخی وجود دارد که سخن گفتن در مقام دفاع وقت هدر دادن باشد.شاید همان مخالفان پهلوی مانند عباس میلانی مورخی کافی و وافی بر بی نیازی در دفاع از اینها باشد.
ولی امثال بختیار را جناب بنی صدر به انحای مختلف تخریب می کنند و وی را به همدستی به صدام و رژیم عراق محکوم.از بختیار دفاع نمی کنم که از نظر آگاهی سیاسی شاید این صلاحیت را نداشته باشم ، ولی جناب بنی صدر سهم خودش را در آتش افروزی جنگ 8 ساله نباید نادیده بگیرد جایی که چنین جملاتی بر زبان رانده است:
" ما انقلاب کردیم و یک آدم فاسد و خائن را بیرون کردیم, تو در این میان چه میگویی؟ ... ما مردم عراق را به رژیم فاسد تو بفروشیم؟ غیرممکن است. نمی فروشیم " (راهپیمایی موسوم به وحدت در 22 فروردین 59 یعنی شش ماه قبل از اغاز جنگ که به گفته طارق عزیز صدام جسارت لازم برای حمله به ایران را نداشت و با مرگ شاه فقید در 5 مرداد 59چنین اعتماد به نفسی در وی با تحریکات صادر کنندگان انقلاب اسلامی قوت گرفت )
و برای توسعه توهم صدور انقلاب چنین اضافه می کند :

" اتّفاقاً, چند نوبت, چه زمانی که در مسئولیّت بودم و چه زمانی که مسئولیّت نداشتم, فرستادند و گفتند: ما آمادهایم تا امور خودمان را با شما حل کنیم. من گفتم: با شما امری نداریم که حل کنیم. دفعه آخر یاسر عرفات آمد و من همین جواب را دادم" ( روزنامه اطلاعات23 فروردین 59 و در اشاره به  تقاضای مکرر عراق برای مذاکره و حل مشکلات فی مابین)

و در نهایت در روزنامه اطلاعات مورخ 14 مرداد 59 جناب بنی صدر چنین کبریت را برای برافروختن اتش جنگ می کشند " ما باید دولت بعث عراق و رژیمهایی مانند اورا ... سرنگون کنیم... ما برای پیروزی قطعی باید بپذیریم که با ابرقدرتها در جنگ هستیم و باید شرایط جنگ و سختیها و محرومیتهای آن را بپذیریم. در آن صورت است که قدس عزیز نیز نجات خواهد یافت ".

حال یک ناظر بی طرف که هیچ ، خود جناب بنی صدر باید در این مورد قضاوت کند و سهم بختیار را هم اگر دوست دارد کنار بگذارد ولی به توصیه رحمانی خود در دعوت دیگران برای انتقاد از خویش جهت تبلور امر اتحاد به انان، تمرکزی دوباره کند.
شاید در این موارد نوشتن از پتانسیل یک مقاله که هیچ حتی یک کتاب هم فراتر باشد ولی جناب بنی صدر باید حداقل معادل زمان و توانی که برای نوشتن توصیه های کاربردی و اخلاقی به دیگران صرف می کند یک صدم آن را برای نقد خویش و البته عمل به گفته های خود اختصاص دهد تا عالم بی عمل نماند.جناب بنی صدر اهل سیاستی است که در دست چپ خودش کارنامه ای دارد و تا اندک فرصتی حیات طبیعی به ایشان داده (که امیدوارم عمرشان دراز باد ) به نقد خویش و توضیح ابهامات پیرامون خودش ،به پرسش و پاسخ با نفس خود بنشیندکه چگونه و با چه پشتوانه ای برخی از سطور این کارنامه را جاودانه کرده است.و امید اینکه این بزرگوار در نزد وجدان تاریخش شرمگین نباشد و لااقل جسارت و شفافیت در نقد خود و اعمالش را از همدست و همراهش قطب زاده بیاموزد، البته اگر بداند!
در بازگشت خمینی به ایران در ۱۲بهمن۵۷، بنی صدر کرایه هواپیمای دربست ایرفرانس را که خمینی را به ایران برد, با چک خودش پرداخت («شکست شاهانه», ماروین زونیس, ترجمه عباس مخبر, انتشارات طرح نو. تهران. ۱۳۷۰).







کوشان.م

No comments:

Post a Comment