Monday, February 27, 2012

و باز هم در ستایش شرم ، پیرامون نوشتار نقره کار عزیز


چه مایه شادمانی بنده به عنوان یک ایرانی هست که فعالانی سیاسی از جنس جناب نقره کار درسپهر سیاست ورزی میهنم ، ناطق و راسخ بر فضائلی مانند شرم داشتن،می سرایند و می ستایند سرود این ارزشها را.

جناب نقره کار از فعالان سیاسی چپ دیروز،داستان نویس و تحلیل گر سیاسی و مدافع حقوق بشر امروز است که از اندک زمانی بعد از پیروزی انقلابشان، بر تحریف خواست های اساسی آن فریاد زد وتاکتیک و استراتژی اشتباه را با عنوان " دزدی انقلاب " صحه گذارد.و مانند بسیارانی از هم اندیشان و همراهان ایشان ، پیکان مبارزه علیه دیکتاتوری و تبعیض اجتماعی را متوجه همان جهتی کرد که خودشان در راست شدن آن نقش داشته اند.

و این بسیار ستودنی و ارزشمند هست که انسان همیشه در جهت باورها و اصول ارزشی خودش حرکت کند و نه در مسیر دستاوردهایش برای عافیت طلبی ! این اعتبار را میتوان برای جناب نقره کار و بسیارانی از همراهان سیاسی وی قائل شد که بر اصول انسانی و موازین آرمانی باورهای متعالی خویش ابرام داشته و انسانیت را در همه شئون اصرار می ورزند.و از برخی همرزمانش راه خویش را جدا کردند تا همچنان انسان آرمان خواه و مبارز ازادی لقب بگیرند.

در نوشتاری با عنوان " در ستایش شرم " دیدم گویی طبع انسانی و اخلاقمدار جناب نقره کار جریحه دار شده از اینکه شخصی به نام پرویز ثابتی (که شکنجه گر سرشناس ساواک به وی لقب میدهند ) در صدای امریکا بعد از بیش از سه دهه ظاهر شده و در مقام دفاع از خویش برآمده که من نه آن شکنجه گرم که معرف حضور هم میهنان شده ام!

خب تا اینجا مسئله از دو منظر قابل تامل است:از منظر پرویز ثابتی یک حالت این است که شکنجه گر بوده و مدعیان این موضوع حقیقت را عینا میگویند که در این حالت این شخص آمده تا اولا از بار بدنامی خودش بکاهد و ثانیا شاید به زعم خویش ( درست یا نادرست ) از خود دفاعی کند.سخت است بجای ایشان بنشینیم و بگوییم باید میامد در یک رسانه و میگفت من شرمگینم و سرش را پایین میانداخت از خجالت.چرا؟چون موضوع برنامه، کتابی بود از یک تاریخ پژوه که از زاویه ای متفاوت و غیر منقول ،نور به تاریکخانه ساواک انداخته بود و مسلما حضور ثابتی برای تبیین مدعیات خویش و نیز حقایق گنجانده شده در کتاب مزبور است.

منظر دوم ،مربوط به طیف قربانی شده توسط ساواک مانند خود جناب نقره کار و یا چریک فدایی خلقی هست که در همان برنامه ظاهر شد و برعلیه ثابتی گواهی داد که مثلا : " سخت ترین و بدترین شکنجه برای ما همان شصت ضربه شلاق بود که چون پیاپی زده میشد خیلی درد داشت! ".اینجا هست که انصافا میتوان از نگاه انسانی و احساسی به قضیه نگریست که اینان حق دارند از ثابتی و کلامش ( از هر زاویه و به هر مناسبتی که بیان شده ) ابراز نفرت و احساس انزجار کنند و آن را محکوم کنند.

و من به عنوان شخصی از نسل بعد از انقلاب ایران بر باد ده 57، باور دارم حتما امثال ثابتی باید در دادگاههای ملی و صالحه حاضر شده و مورد محاکمه و بازخواست قرار گیرند و اگر احیانا خودشان شرم را نمی شناسند این فضیلت را با ادله و مدرک به اینان شناساند.شکنجه و دربند کردن هر عقیده وباور شخصی در هر حال محکوم و منفور و شایسته بازخواست و انزجار هست و استثنا هم نمی شناسد و باید مسببان و بانیان این اعمال،متناسب کرده خویش پاسخگوی ملت باشند و در پیشگاه مردم طلب مغفرت نمایند(علاوه بر محاکمه وپذیرفتن سزای قانونمدار کار خویش).ساواکی ها متهم نیز مستثنا نبوده و مشمول گذر زمان هرگز نمی شوند و باید پاسخ گو باشند همانگونه که عوامل شکنجه دولت جرج بوش در آمریکا باید بخاطر شکنجه ها و کج رفتاریهای خود علیه برخی از دستگیرشدگان حوادث تروریستی( که برخی از اینان واقعا تروریست بوده ولی برخی نبوده اند طبعا! ) باید در پیشگاه ملت امریکا و حتی جهانیان شرمگین و نادم باشند و محاکمه شوند (که البته این مورد خیلی به من ایرانی مربوط نمی شود ولی من باب مثال عرض کردم).

ولی این وسط که نوشتار جناب نقره کار را مرور میکردم و نوشته ایشان اندر فضیلت شرم را ستایش میکردم با خودم به فکر فرو رفتم ثابتی این سی و سه سال کجا بوده؟چرا برای دفاع از خویشتن خویش حاضر نشده؟آیا این عدم حضور دلیل بر این است که کمی اثار داشتن فضیلت شرم را در وی جستجو کنیم؟ایا خجالت کشیده حرف بزند و حال که فرصتی در پیامد یک کار تحقیقی به وجود آمده که در آن برخی زوایای شایعات را نور و رنگی دگرگونه بخشیده ، به وی جسارت داده بیاید و از خود دفاع کند؟اصولا گفته های ایشان چقدر رنگ و بوی دفاع از اعمال خودش را داشت و چه میزان دلالت بر دفاع ایشان از "برخی اعمال نسبت داده شده به ساواک " و نه همه اینها (که مسلما پرخطا بوده) داشته است.

در این بین که داشتم به این فاصله 33 سال فکر میکردم این عدد سی و سه و کلماتی مانند شرم در ذهنم رژه میرفت و مرا وارد عالم دیگری یعنی دوره بعد از ساواک کرد.و همین باعث شد چند درخواست و پرسش از جناب نقره کار گرامی و همراهان وی در اینروزها که بسیار پیرامون بی شرم بودن ثابتی احتمالا بحق نگاشته اند در ذهنم جان بگیرد.33 سال است ایران ما دوره " پس از ساواک " تجربه می کند.دوره ای سیاه و حزن انگیز که حقیقتا سیاه بختی همه ایرانیان ( و نه قشری خاص را ) فریاد میزند و من سالهاست منتظرم که مسببان آن ...

بله جناب نقره کار متین می فرمایند: " شرم يکی از انسانی ترين حس هاست، فضيلتی ست، مرزی ست ميان انسانيت و حيوانيت و انسان ." و من از جناب نقره کار می پرسم چه زمانی قرار است آنان که این سیاهی و نکبت را با طیفی گسترده از اتهامات ، از خیانت تا حماقت، بر مردم ایران و نسل من و ما تحمیل کردند و زندانی سیاهتر از زندان ساواک را به بزرگی ایران ما ساختند و خود بعضا با اندیشه پرولتاریا محوری در کشورهای نماد کاپیتالیسم ، کنج عافیت گزیده اند و یا با اندیشه اسلامی یا مارکسیسم اسلامی از سواحل زیبای کفر متنعم می شوند ، پاسخگوی این عمل خویش باشند، یا لااقل اعتراف به اشتباه در پیشگاه مردم داغدیده کنند وبه عنوان مرهمی بر دردی ملی، از فضیلت شرم مورد اشاره شما بهره مند گردند.مردم منظورم نسل ما و ورای آن نسلهای متمادی قربانی این اشتباه ملی هست.

چه زمانی باید بگذرد تا انان که پایه های نظامی استبدادی و مذهبی متحجر و شکنجه گر و انسان کش را ریخته و خود گریخته اند ، بیایند بگویند ما هم در این نکبت و سیاهی سهمی داشته ایم و اشتباه کرده ایم.کی وقتش می رسد که مسببان سیه روزی ملت و کشوری، شرم پیشه کنند بر درگاه هویت پدری قد خمیده و مادری شکسته ، که سحر روزی درباز کردند و آن شکنجه گر دخترش را دیدند که قرانی مهریه هم خوابی دیشب با دخترش را به پدر داد و با وقاحت پول تیر اعدام وی را بازستاند؟اقای نقره کار اگر ریختن ادرار در دهان فردی محکوم و منفور است (که هست) ، در مورد بقیه ریختن ها که فکرش، ذهن و جان و روح هر انسان را می آزارد چرا نمی گویید و واشرما را در این سالها بر فراز قلمتان هوار نزدید!؟

کی قرار است پایه گذاران نظام اسلامی و نهادهای شگنجه گرش مانند سپاه که تا سالهای بعد از پیروزی تیره گون خود، بر این اعمال چشم بستند و هم پیاله خونخواران بودند به درگاه ملتی شرم که هیچ، اعلان خطای خویش کرده ، کنند؟! تاریخ شکنجه و اعدام را نوشته اید درود بر شرفتان،ولی چه زمانی شرم را برای همراهان سابق، بازتعریف ماهوی و اخلاقی می کنید و ندای انسانمدار را برای اینان فریاد می زنید؟آنان که مسئولیتی (جزئی یا کلی) در برپا کردن خاوران ها داشته اند؟آنان که مسئول بر جزغاله تجاوز شده ترانه های آزادی میهن هستند؟آنان که شیشه نوشابه را به طنزی تلخ میان نسل جوان بدل کردند؟آنان که دختران جوان میهن را آرام بخش بستر شیوخ عرب کشورهای حوزه خلیج فارس( و اخیر دورتر از این) ساخته اند؟انان که برای برپایی طناب های بلند دار که درازایش از سی و سه سال پیش تا امروز ممتد است هورا می کشیدند؟نمی کشیدند جناب نقره کار؟

اگر بعد از 33 سال ثابتی نامی میاید از پشت تلفن توضیحاتی میدهد(صحیح یا غلط کار ندارم که در هر حال ایشان محکوم است) و شما سخت براشفته میشوید،در طول همین 33 سال بسیارنی از پایه گذاران شکنجه برای تمامیت ایران و نه برخی افراد ایرانی، در همین رسانه صدای امریکا ، می نشینند و نه تنها شرم مورد اشاره شما را ابراز نمی دارند بلکه حیا را هم قورت میدهند و طلبکار زمین و زمان هم هستند!آری اینهالااقل از فرط خجالت پشت خط تلفن نمی آیند بلکه با بی شرمی هر چه تمامتر روی صندلی در استودیو به چشم مردم زل میزنند و با وقاحتی امیخته با سفاهت از انقلاب ضد انسانی و پاد ایرانی خود دفاع کرده و میفرمایند اگر صد بار دیگر به دنیا بیایند باز نهضت حسینی را بجا میاورند!همانها که پایه گذار کثیف ترین نهادهای سرکوب این نظام بوده اند؟همانها که تا چندی پیش چشم براه تاییدات متعالی شورای نگهبان نظام برای ریاست جمهوری خونین ترین حکومت جهان بوده اند؟اینان ساختند و بودند تا همین اواخر در کنار ساخته کج و معوج خویش.تا که از خانه سست و سیاه و بدون پنجره خویش ساخته ، بیرونشان کردند و امروز مدعی هستند ما که ازخانه بدر شده ایم و به ما مربوط نیست خانه بر سر اهلش خراب شود!و تازه مانند دزدی میان جمعیت فریاد میزنند دزد برید! جالب نیست نقره کار عزیز؟

و هر روز همین افراد که تا چندی پیش یا در شکنجه و اعدام دست داشته اند و یا روزی خود از اینان میستاندند ، به بیرون آمده و از دیگران طلب شرم داشتن میکنند.خوب به اطراف خود نگاه کنید.خوب به میهمانان رسانه هایی مانند بی بی سی و صدای امریکا بنگرید و هوار شرم را با دردمندی بکشید.

جناب نقره کار، برای شما نوشتم چون به صداقت و شرافت و انسان مداری شما ایمان دارم و بر آن صحه میگذارم ولی یکسو نگری و چسبیدن به " من خویشتن " و نه " ما ی ایرانمان " تا چه حد؟چرا وسعت دیدمان اینقدر محدود و اسیر در منیت ما شده؟سی وسه سال اعدام،شکنجه،فقر ،ظلم،تبعیض،سرکوب ،فساد و اعتیاد و فلاکت و گرسنگی ملتی که شرم مورد اشاره شما را از پدری برابر خانواده اش هویت بخشیده ، حتما بانیان و مجریانی دارد ؟کی از اینان میخواهید شرم را ستایش کنند؟وقتش نرسیده؟ کی خطاب به اینان که ملموس تر برای ملت ایرانند مینویسید؟مگر همینها نبودند که "زمان شاه " مورد نقد شما را ، مدینه فاضله خیال اکثریت ملت کرده اند تا حتی شاعرش آن را رویای شعرش بسراید.(مثل همین شعر اخیر استاد بادکوبه ای).کی زمان آن است از این همراهان انقلابی بخواهید کمی فضیلت شرم را بیاموزند و بجا اورند؟اگر ثابتی باید شرم داشته باشد(که بایسته است) شما در اخر نوشته حکومت اسلامی را نباید خطاب کلی قرار دهید بلکه آنان را باید نصیحت کنید که در هموار کردن مسیر این حکام امروزین ید طولایی داشته اند! ایا زمان آن نرسیده قلمی اندر فضیلت شرم هم نثار این افراد کنید که در وقاحت امثال ثابتی را قوت قلب میبخشند؟!

آری نقره کار عزیزم چقدر درست و متین و موقر فرمودید :" فضيلت شرم مرزی ميان انسانيت و حيوانيت انسان است. شرم يکی ازعاطفی‌ترين و انسانی‌ترين حس‌هاست که بيگانه با آن يا رنج روان نژندی و روان‌پريشی بر دوش می‌کشد، يا هنوز تا آستانه انسان شدن راه دارد."

کوشان .م

No comments:

Post a Comment