Tuesday, October 25, 2011

نقدی بر پادشاهی پهلوی ها



در تحلیل موضوعی مسائل تاریخی، بدون تردید باید موضوعیت را با دیدی ورای آنالیز واقعیت و حقیقت رخ داده شده به موشکافی بسپاریم.

بدون تردید دوران پهلوی از نظر پیشبرد آرمانهای ملی و تجدد خواهی فرهنگی و صنعتی،از شکوفاترین برش های تاریخ ایرانزمین بعد از حمله اعراب به ایران بوده است.دستاوردهای این دوره را اگر فارغ از شعارهای چپ و راست کینه توزانه و گاها ایران بر باد ده مدعیان دموکراسی خواهی و حاکمیت ملی! ،بر اساس مستندات و قرائن موجود نگاه اجمالی بندازیم بدون تردید به انبوهی از آوردها و پیشرفت های سخت افزاری و نرم افزاری در بعد اجتماهی و فرهنگی مواجه می شویم که جز گروهی از فسیلهای کینه توز و بی منطق،هیچ اندیشه ای را یارای نفی و انکار آن نیست که چون آفتاب است دلیل آفتاب.

ماشاالله اجودانی پژوهشگر و تاریخ نگار برجسته ایرانی در کتاب پرارزش "مشروطه ایرانی" فصل آخر،رضا شاه را قهرمان انقلاب مشروطه ایران می داند و در تحلیل این موضوع در مصاحبه های مختلف (از جمله با آقای لقمان) بازگو می کند که رضا شاه به دو مقوله مهم از خواستهای سه گانه انقلابیون در دوران مشروطه جامه عمل پوشید و از منظر ایشان ،رضا شاه برای حفظ تمامیت ارضی و حفظ نام "ایران" (ونه پرشیا) بر نقشه جغرافیای سیاسی،خواست یک پادشاه سمبلیک را فدای مصلحت مهمتر و خواست استراتژیک تر انقلابیون یعنی تجدد خواهی و انسجام ملی و ایجاد زیرساختهای آموزشی تا عدالت گستری مدرن در ایران کرد.شاید اگر تحلیل تاریخ در ظرف زمان و مکان وقوع هر دوران با الزامات خاص خودش مورد بررسی و قضاوت واقع شود بدون شک دریافت صحت این مدعا خیلی آسانتر و ساده تر از مجادلات امروزین بین به اصطلاح تحلیل گران تاریخ معاصر باشد.ولی اینجا هدف ما بحث بر اثبات لزوم نگاه رضا شاهی در آن زمان نیست که برعکس می خواهم لکنت اجتماعی حاصل از نقض آن خواست دیگر مشروطه خواهان را مورد واکاوی قرار دهیم.چیزی که اگر زودتر محقق میشد امروز سیاه ایران،رنگی دیگر به خود میدید.

در تاریخ حکومت های سیاسی ، بصورت سنتی اصل بر یک محور "حکمفرما" بوده که بصورت بالا به پایین جامعه را با تدبیر خود(حال یا با تدبیر داشته یا نداشته) اداره میکردند.اینکه ما با ادبیات بی هویت و فریب کارانه چپ که نگاهی ضد آنچه بورژوا گویند داشت مدام فریاد بزنیم ،"تاریخ استبداد زده ایران " ، به نوعی بازتکرار ملال آور یک هجو غلط هست که به یک اصل جامعه شناختی تاریخ ما بدل شده.از این نظر که این تاریخ استبداد زده مختص ایران نبوده بلکه در سیر تکامل حکومتهای همه جهان،اصل و ابتدا بر همین حکومت داری از بالا به پایین و فرد محور طبعا بوده و کشورها به مرور زمان با آگاهی اجتماعی انسان مدرن،بصورت استحاله گونه در ایستگاههای مختلف از این قطار دیکتاتورسالار پیاده شده بر مرکب مردم سالاری و حکومت پایین به بالا در اجرای کشور داری سوار شده اند.صد البته ایران ما هم از این قاعده مستثنا نبوده و انقلاب مشروطه و تحولات ایرانساز پهلوی در ادامه همین سیر بلوغ اجتماعی رخ داده پس سعی کنیم بیاموزیم یک خطای ملی را که حاصل روندی اشتباه و حرکتی بی خردانه منجر به نکبت هبوط به اعماق سیاه واپس زدگی و سقوط به اسفل السافلین عقب ماندگی شده ،گردن تاریخ استبداد زده(که جمله ای مضحک هست و نیاز به واکاوی مجزا در قیاس با تاریخ اجمالی دیگر دموکراسی های دنیا دارد) نیندازیم تا از بار اشتباه کرده و برای برخی خیانت یا سفاهت انجام داده کم کنیم و گاها خود را مبری از خطا بدانیم که تاریخ خود قضاوت خواهد کرد.به طور حتم ایران ما در دوران پهلوی گام به گام به ایستگاه فراغ از واپس زدگی و دیکتاتوری و ورود به دموکراسی مدرن در حال نزدیک شدن بود که مسافران زمان،بجای تامل بر تعیین جهت ،قطار را از ریل خارج کرده به ته دره تحجر و بربریت پرتاب کردند.

ولی یک مطلب مهم اینست که حاصل دوری پادشاهان پهلوی از نقش یک پادشاه مشروطه و مدرن در نظامات پارلمانتاریسم امروزین که بزرگترین و باشکوه ترین دموکراسی های جهان را میسازند چه بود؟آیا اگر بتوانیم با جمله هایی مثل الزام زمان ، جنگ سرد و ...به دخالت پادشاه در سیاست رنگ ماهیتی اجباری دهیم می توانیم به خلا پر نشده آنسوی این پدیده هم با اغماض نگاهی مثبت بندازیم؟به باور بنده خیر.

شاهزاده رضا پهلوی در یکی از نوشتارهای خود علت سوگند پادشاهی خویش در مصر را با این محتوی شایسته توضیح می دهد که " به هر دلیل بسته بر اوضاع و احوال اگر مردم به نهاد پادشاهی پشت کردند نمی بایست موجب شود نهاد پادشاهی هم به مردم پشت کند،چون منظور از پادشاهی خدمت به مردم در حقیقت می باشد.پادشاهی جدا از ملت نیست و پیوسته به مردم و از آن مردم هست.می خواستم به هموطنانم بگویم آنها را فراموش نکرده و از آنها نبریده ام...من به اختیار خود ولیعهد نبودم...ولی امروز شرایط ایران و اقتضای زمان به کلی تغییر کرده و باید به سمت یک انتخابات آزاد گام برداریم تا مردم به خواسته خود برسند...".

طبعا این گفتار معنی واضح دارد ولی چیزی که مورد بحث هست هیچگاه پادشاهان پهلوی نتوانستند این نگاه و ارتباط ماهوی یک نهاد و ملت را برای مردم و در ذهن و باور اجتماع نهادینه کرده ، جا بیندازند.هرنوع نگاه و تحلیل مثبتی که به مداخله سیاسی یک پادشاه مشروطه در نظامی پارلمانتاریسم با موشکافی در ظرف زمان و مکان واقعه ها که بیندازیم نمی توان این حقیقت را کتمان کرد که باور و فهم عامه مردم از انقلاب مشروطه،مبرا ماندن شاه کشور از پروسه های تصمیم گیری سیاسی و احساس داشتن یک پادشاه نوتعریف منطبق با کشورهای مدرن و دموکرات دارای این نظام حکومتی و مقام و جایگاه تاریخی بوده (حال بررسی موضوعی این خواست و مطالبه ملی در میانه جنگ سرد و در کشوری با ژئوپلتیک ایران جای بحث و تحلیل دارد بحثی جدا می طلبد) و همین احساس ملی یک قدرت مانور گسترده را برای موج سواری بر خواست ملی به اپوزیسیون اکثرا مشتت و نه چندان میهن دوست حکومت پهلوی میداد تا ایران را به سمت پرتگاه فعلی منحرف کنند و هیچگاه دربار نتوانست در تبیین و شفاف سازی جایگاهها و چرایی ما وقع آن دوره با مردم خود ارتباط صحیح برقرار کند.شاید تا حدی گریزان بودن شاه از پوپولیسم را بتوان علت این نقصان فرض کرد و یا عدم شناخت صحیح شاه فقید از آنچه در ذهن و فهم سیاسی خیابانهای سیاسی ایران در حال چرخش بود.

امروز هنوز رد پای این نوع بی اعتمادی و عدم درک صحیح از یک پادشاهی پارلمانی و مشروطه در گذار مجازی میان جامعه ایرانی موج میزند که حاصل یک تحلیل فردی مربوط به این نسل نیست ،بلکه بیشتری ما مردم وارث یک ادبیات و تعاریف سیاسی مبهم و گاها نامستدل هستیم بدون اینکه برای اگر های خود چراهای مقابل را مرور کنیم.

اینکه گروهی کاملا هدف دار قلم میزنند و وظیفه شان تحریف افکار عموم و نه هدایت آنها به مسیر صحیح هست مایه تاسف و در عین حال حقیقتی مسلم هست ولی دیگرانی که صدای انعکاس سوتی در تاریکی و ابهام را بازتاب و بازتکرار می کنند محل اشکال و البته گاها گناهی مردمی نیست که وظیفه دانستن تمام گوشه های مهجور و مبهم عالم سیاست را بر دوش ندارند و به الیت خود اعتماد می ورزند.ولی اینکه چرا گروهی از مردم در اعلام نظر این موضع را در برابر نظام پادشاهی پارلمانی دارند که خطر سقوط به دیکتاتوری فردی دارد و از خود نمی پرسند که مگر نه هدف انقلاب 57 نظام دموکرات ترجیحا از نوع جمهوری بود و این خواست خارج از اراده مردم به یک ضد جمهوری حال حاضر شد و یا اکثر جمهوری دوستان از فرانکویست ها تا موسولینی و هیتلر تا کاسترویست! ها گام های مطمئن به دموکراسی جمهوری برداشتند ولی حاصلش آن شد که سیاهتر از هر شاه مستبدی.

پادشاهان پهلوی با هر نوع مطالعه و تفحص بر کارنامه سیاسی و اجتماعی و تمام پیشرفتهای مثبت در وارد کردن ایران به دروازه های تمدن نوین ،ولی از نظر دور کردن مردم و ذهنیت جامعه از یک نهادی که آن را نمایندگی کرده و وارث تاریخی دور ودراز بر آن بوده اند و انتقال صحیح این جایگاه به افکار تاریخی اجتماع بسی سوال برانگیز عمل کردند و وقتی پاسخ شاهزاده رضا پهلوی به احمد احرار در این مورد را مرور میکنیم ارزو میکردم کاش پدر ایشان هم این موضوع را بصورت جدی مورد واکاوی قرار میداد.این مسئله نقدی بسیار مهمتر از همه تخریبهای بی جهت یا به حق به پادشاهان پهلوی هست که فارغ از خدمات اینان به مام میهن،شاید پاسخی قانع کننده بر آن نتوان یافت و نقدی حقیقی بر پهلوی هاست.و آن قهر دادن مردم با نهادی هست که با هویت ملی تاریخی اینان عجین شده و جزوی از آنها و در خدمت همین مردم باید باشد.

ولی این موجب نمی شود وظیفه ذهن پرسش گر جامعه در دریافت حقیقت موضوعی هر قضیه،با خلط مبحث و تحریف موضوعی آلوده شود.اگر پهلوی ها این مهم را به درستی انجام ندادند دلیل بر ادامه یک باور غلط و روش و نمط ناثواب میان مردم نمی شود و ما باید سهم خود را در تحلیل موضوعات بدور از تمام کینه ها و شنیده های صرف انجام دهیم.این عدم پرسش از خود، میان مردم،حاصل همان خطای نهاد پادشاهی در عصر پهلوی بوده که در این زمینه بسیار سوال برانگیز و پرخطا عمل کردند و به واقع از نقاط ضعف واضح این دو پادشاه به طور حتم در صدر لیست،همین دور کردن ملت از یک نهاد تاریخی و ملی و ایجاد شبه در حافظه سیاسی یک ملت بوده که اگر چه نقش جهانوطنان دشمن تاریخ این مرز بوم نیز در این انحراف باورهای عموم پررنگ هست ولی چیزی از اهمال این پادشاهان که صاحبان سامانه ای تاریخی ملی که به ودیعه نزدشان بوده نمی کاهد و مورد پرسش افکار عمومی تاریخ واقع می شوند.

بطور کلی امروز تبیین اینکه کدامین نظام حکومتی برای ایران ما مناسب تر هست اگرچه اولیتی دست چند هست ولی قابل تامل نزد تفکر اجتماع می باشد.برای موشکافی صلاح ادامه مسیر برای ساختن ایران فردا باید با همه واقعیت های موجود پازل را بازسازی کنیم و اگر به هر دلیل قطعاتی از این پازل را به سود خود و یا با کینه توزی قایم کنیم هرگز این پازل حل و گشوده نخواهد شد و تصویری شکیل را در برابر دیدمان ما ترسیم نمی کند.

کوشان.م

No comments:

Post a Comment