این روزها، سالروز بازگشت آذربایجان به پیکره مام میهن را،مردم ایران و دوستداران سرزمین جاوید جشن گرفتند و یاد تمام آنها که در این پیروزی و افتخار ملی سهیم بودند را گرامی داشتند।
تا اینجا خب امری تاریخی ،ملی رخ داده و بدیهی است پاس داشته شود.ولی آنچه قصد دارم در این نوشتار بدان اشاره ای اجمالی کنم حاصل بغض من ، از برخی نواهای ناکوکی هست که اگر چه صدایشان ناشناس نیست ولی کلامشان نشان از یک فریب تازه دارد و تحریفی نو در تاریخ ایران که آن را گزینشی و بر اساس سلیقه سیاسی خود شکل می دهند هر چند تاریخ در قضاوت خود،کمترین خطای ممکن را مرتکب می شود.
بر این امر نیز واقفم که بسیاری سایتهای تحلیلی و خبری فارسی زبان ،به دلایل متعدد،شاید تمایلی به انتشار اینگونه نوشتارها نشان ندهند ولی این چیزی از بار مسئولیت من در روشن کردن برخی نکته ها و بازگویی بعضی سازها خارج از نت ، نمی کاهد.
تحلیل مسائل تاریخی امری البته پیچییده و نگاهی مرکب می طلبد و به سادگی گفتن یک جمله و بعد خلاص نیست.مثلا اینکه بگوییم انقلاب 57 کار ابرقدرتها و یا انگلیس بوده ،تداعی می کند که مثلا بی بی سی آمد انقلاب کرد و رفت و تمام.خب این ساده انگاری هست آنقدر که بگوییم انقلاب 57 یک انقلاب ملی بوده.این تنها دو سوی حقیقت هست و تمام پهنای واقعیت را شامل نمی شود.یا مثال واضح دیگر،مسئله 28 مرداد 1332 است.برخی رستاخیزش نامند و دیگرانی کودتای سیاه! خب مطالعه تاریخ نشان میدهد نه این است و نه مطلقا آن.
در اصل تحلیل تاریخ ، نور تاباندن به تاریکی ابهام،از پشت منشور حوادث رخ داده،در بروز آن پدیده تاریخی می باشد که اگر چه میان ما ایرانیان مرسوم شده که یک طیف رنگی مطلوب را بر علم مقدس دانسته ها و علم خود، سوار و هوار کنیم و فکت بلامنازع تاریخش معرفی کنیم ولی واقعیت تحقیق یک انسان بیطرف و جوینده حقیقی ما وقع،نشان میدهد که اگر چه واقعیت رخ داده شده یکی است ولی منشور حوادث،اجزای مرکب آن را جز به جزء نشان میدهد و ما باید به این موضوع دقت کنیم.
در مورد مسئله نجات اذربایجان نیز ،آنچه که به ما ایرانیان بعنوان افتخاری ملی مربوط می شود تلاشهای سیاستمداران آن زمان،ارتش ایرانزمین و مهمتر مردمان دلیر آذربایجان در بازستاندن این بخش میهن با ترکیبی از سیاست ورزی و شجاعت و ایستادگی و درایت می باشد.حال اگر کشوری مثل امریکا در این روند نقشی مثبت داشته صد البته شایان ذکر برای دانش تاریخی – سیاسی مردمان می باشد ولی دلیل به خط کشیدن روی شعور و حقیقت تاریخ نیست.مثلا آلمان ابرقدرتی است یا فرانسه و نیز ژاپن.چون نیک بنگریم آمریکا در این صلابت و بزرگی کشورهای مذکور،نقشی به روشنایی آفتاب دارد.آیا یک فرانسوی باید خط بطلان بر شجاعت و ایثار ارتش آزادیبخش فرانسه بکشد و یا حتی نقش دوگل را با پوزخند یاداوری کند و بگوید : " واقعیت اینست که امریکا ما را نجات داد حالا در تاریخ شلوغش کردند و گفتند ارتش ازادیبخش یا دوگل بماند!!!!!".در مورد ژاپن و آلمان هم دقیقا چنین و مثالهای زیادی که در تاریخ می توان جست.صد البته در آن دوران جنگ سرد مسائل مختلفی در پدیده های سیاسی دخیل بوده چه بسا همانطور که خطر جدایی اذربایجان حاصل آغاز جنگ سرد بود خب لغو خطر هم می تواند مددی از این پروسه گرفته باشد.ولی کل مسئله این است که اگر مادری درد می کشد و با فداکاری و مراقبت فرزندش را 9 ماه در بطن خود پرورش میدهد تا زنده بدر اید دلیل نمی شود که بلاهت است و مضحک، همه را بریزیم به حساب قابله که آن نیز مهم است اما در جای خود.
کل قضیه این بوده که گروهی در صدد جدا کردن آذربایجان بر آمدند و حکومت و سیاستمداران آنزمان،با مدد نیروی ملت و ارتش دست به هر کاری برای جلوگیری از این حادثه تلخ زدند و پیروز شدند.حال این می تواند هم حاصل اکسیونهای داخلی باشد و هم رایزنی های خارجی.
امسال دیدم گروهی شروع کرده اند در این رسانه های لوس انجلسی که "بله رئیس جمهور امریکا زنگ زد به استالین،گفت ما بجز انچه در هیروشیما ریختیم هنوز بمب داریم و در نتیجه از اذربایجان بیرون بیایید.همه داستان این بوده عزیزان.ارتش ایران به اذربایجان خالی از سربازان روسی رسید و قوام هم الکی رفته بود مذاکره و ربطی نداشته به آن مسئله "!!!!
حقیر از این جملات یکه خوردم و خشکم زد.عجبا پس در این سالها من فریب خورده بودم؟نگاهی دوباره به کل مطلب و گویندگانش که انداختم دانستم که بشارتی نیست!!
اولا بنده نمی خواهم وارد بحث تاریخی و پیچیده ای از این ماجرا شوم ولی سوالات ساده و اولیه اینجاست که اگر موضوع به این سادگی بود اینهمه مذاکرات ثبت شده،جملاتی حاکی از دلهره و تشویش میان بزرگان زمان،فراهم کردن یک ارتش و گسیل آن با مواردی که باید مرور شود برای چه بود؟اگر واقعا کار با یک تلفن شبانه امریکا به شوروی حل شدنی بود خب اصولا تمام حواشی و مسائل ماوقع تاریخی آن دوره درباره همین جدایی و حزب دموکرات اذربایجان و...چه نقشی داشته ؟و اگر تلفنی حل میشد خب ایا به عنوان واقعه ای تاریخی و تا این حد مهم ثبت میشد؟ آیا این هم شد حکایت دو میلیون دلار معروف که دوستان مدعی هستند باعث سقوط دولت مصدق شد و خلاصه مسائل مربوطه؟!
آنگاه اگر امریکا با یک تلفن اذربایجان را از تجزیه شدن،رهانیده چرا مانند 28 مرداد،در آن بلبشویه خودنمایی های ابرقدرتها در آغاز جنگ سرد ،آن را در شیپور و بوق نکرده؟تا به شوروی و متحدینش بفهماند "من آنم که رستم بود پهلوان ".آن هم حادثه ای به این مهمی و در حالیکه آمریکا در مورد 28 مرداد که قدرت نمایی بسیار ناچیزتری نسبت به این تقابل مستقیم با شوروی داشته،بدون ارائه سندی مشخص بازوی خود را با باد گنده تر کرد برای عقب راندن روانی رقیب خود و به قول بزرگی چنان گزارش صبح 28 مرداد را داده بودند که گویی از پشت پنجره همه چیز را از نزدیک دیده بودند .پس نمی توانستند در مورد گفتگوی شبانه برای تهدید اتمی استالین چنین کنند که تقابلی مستقیم میان دو طرف بود وبسیار مهمتر و قابل مانور سیاسی بیشتری.البته این گفته اینان نشان عدم آگاهی این افراد،از نحوه چینش سربازان و نیروهای نظامی در اذربایجان آنروزها هست که بحثی جداست.
از همه اینها که بگذریم مطالعه گذری و شنیدن خاطرات کسانی که آن روزها را به یاد دارند نشان میدهد که مهیا کردن ارتشی گسسته با خون دل،مذاکرات پی در پی حکام وقت ،دلهره ها و اضطرابهای نهفته در جملات و گفتگوهای سیاسیون آن دوران،فرضیه نجات اذربایجان را با یک تلفن!! در حد گفتاری سخیف و کینه توزانه پایین می اورد؟ولی به چه دلیل؟
مروری به شخصیت شناسی گویندگان نشان میدهد آدرس معما را.کسانی که بسیار تاکید دارند نقش مردم را در حوادث تاریخی پایین نیاوریم و به قدرت ملت و تاریخمان احترام بگذاریم چرا یکباره بر سر غرور تاریخی می کوبند؟مشکل کجاست؟پهلوی؟صد در صد.ولی قوام را هم که میبینم گوشه صفحه پازل و با شناخت گویندگان این سخنان بی مایه و بی پایه، معما حل می شود.
فکر کنم چند مثال برای روشن شدن موضوع و پایان گفتار کافی باشد.
هرگاه سخن از انقلاب اسلامی می شود و بسیارانی میگویند انقلابی تا این حد ابلهانه و آمیخته با سفاهت کاری ملی به تنهایی نبوده بلکه سرنخ در جایی دیگر دردست استعمارگران نوین قرار داشته (که دور باد از ملت ایران که بخواهد چنین سفاهتی را یک تنه انجام دهد و من باور ندارم) ، این اقایان به وسط گود پریده که بله طرفداران استبداد سابق!، به شعور مردم و توانایی های ملت ایران توهین می کنند و اضافه می کنند : " بس است این همه نادیده گرفتن ملت ایران و تحقیر ملت و مردم! " .عجبا.ولی نوبت به یک افتخار ملی مثل نجات اذربایجان میرسد سریع فرمان معکوس میدهند و با پوزخندی آن را حواله به امریکا کرده و کل این افتخار و شجاعت و درایت حاصل از مجموعه عوامل سیاسی و ملت ایران را نادیده که هیچ به پوزخند می گیرند.حال خواننده قضاوت کند کدام یک از این دو مورد بیشتر توهین به شعورو غرور ملی است.
هرگاه سخن به انقلاب سفید شاه و ملت رسید که باید بندها و مندرجات آن را خوب بدانیم تا بفهمیم معنی اش در تحول و نوگرایی اجتماعی چیست ،این طرح می شود نامربوط به شاه و مردم و دستور مستقیم ابرقدرتها و شاه تنها مجری بوده ولی آنگاه که سخن از خارج شدن رضا شاه از ایران می شود که دوست و دشمن به نقش بریتانیا و رسانه هایش و ...در این موضوع اظهر من الشمس اذعان دارند،سریع این اقایان وسط ماجرا هستند که مردم از رضا شاه نفرت داشتند و خواستند که برودو ربطی به انگلیس نداشته و تبلیغات مسمومش(که سخنان و نوشته های عباس میلانی در این رابطه به عنوان یک مخالف پهلوی شاهدی کافی بر مدعاست) .ولی جایی که نزاع 28 مرداد باشد سریع انگلیس می شود همه کاره و اصولا هیچ چیز جز این نبود.طرفه و مضحک اینجاست این اقایان بعد از اتمام سخنان بی پایه خود در مورد نجات اذربایجان مثل بقیه مدعیات خود در پایان سخن می گویند :" بله اسنادش هم اومده کامل بیرون که مراجعه کنید جای تردیدی نمی گذارد ".!! کلا در سند رو کردن این دوستان بسیار زبر دست هستند و ماشاالله هر چه سند در رد مدعای آنان رو شود اصولا به روی مبارک نمی اوردند که برخی اوقات حاصل پول دادن این و آن می شمارند ولی خود تنها می گویند اسناد آمده بیرون و همه جا هست و هیچ کس هم اینهمه سند را نمی بیند و بعد شاهد مدعای خود و نماد اسناد بیرون آمده مزبور را کتابی نوشته شده توسط یکی از دوستانشان میدانند و دیگر هیچ.
از منظر این دوستان حوادث تاریخ معاصر ایران دو دسته است: " یا توسط دوستان و اخلاف مرحوم مصدق رخ داده یا حمایت شده که بدون شک مردمی و ملی و خوب است مثل انقلاب 57 و مسائل جنبش ملی نفت وغیره و یا توسط مخالفین مصدق از هر دسته و گروه هم فرق ندارد رخ داده که کار انگلیس و امریکا بوده و اصولا هیچ کردیت و اعتباری را انجام دهنده آن مهم نمی دهند و با پوزخندی برای ابرقدرتها افتخاری ملی را مصادره " نامطلوب " می کنند.
واقعا اینهمه نقش مار بر دیوار ذهن مردم کشیدیم که هنوز تا امروز همه چیز را حاضریم فدای افکار انحصار طلبانه خود کنیم تا جنونی دیگر بیافرینیم.؟!
درود بر تمام میهن پرستانی که آذربایجان را به مام میهن پیوندی مستحکم تر از قبل دادند .یادشان گرامی
کوشان.م
«اگر دستانم را قطع کنند هرگز سند جدایی آذربایجان را امضا نخواهم کرد» حاشالله که وفای تو فراموش کند ...سخن مصلحت آمیز کسان گوش کند |
No comments:
Post a Comment