Thursday, February 17, 2011

تبریک عروسی 25 بهمن 89

چندی پیش نوشته‌ای دیدم از لونا شاد نازنین به نام «تبریک عروسی»، که ذکر می‌کرد از شرکت در یک میهمانی عروسی که در آن با هم از اصلاح‌طلب تا چپ تا جمهوری‌خواه و مشروطه‌خواه در کنار هم به جشن و شادی و رقص و پایکوبی فارغ از هر زنده باد و مرده باد و دشمنی‌های معمول سیاسی و مسلکی پرداخته بودند و ایشان در آن نوشته دلنشین، آرزوی چنین روزی برای اپوزیسیون متکثر و چند پاره ما می‌کرد.

در آستانه ۲۵ بهمن ۸۹ که طرح به موقع دفاع از جنبش‌های آزادی‌خواهانه منطقه از طرف اقایان موسوی و کروبی مطرح شد، موجی از نقد همراه با موضع‌گیری‌های معمول موافق و مخالف به راه افتد. گروهی که اکثریت بودند، به دفاع از این طرح به نوعی مدبرانه و نوآور پرداخته و جنبش را به برپایی تظاهرات تشویق کردند و اندکی که همیشه در موضع منفعلانه و پر از غرولند و بدبینی خود ثابت و جامدند! باز هم به تئوری توهم خود پافشاری کردند که اصولا تمام این جنبش پرخروش برای معرفی مخالفین نظام اسلامی و فعالین سیاسی داخل به حکومت برای سرکوب آن‌ها است!

ولی هر چه به ۲۵ بهمن نزدیک‌تر شدیم، نمادها و سران گروه‌ها و اپوزیسیون سنتی نظام اسلامی حاکم با یک تدبیر، که شاید حاصل خستگی از تشتت ۳۲ ساله اپوزیسیون و عدم اعتماد متقابل یا بخاطر بلوغ سیاسی به دست آمده از سالیان طولانی مبارزه بود، آن نمودند که شایسته بود. همه از چریک و چپ تا مجاهدین و طرفداران مبارزه مسلحانه و از طرف دیگر جمهوری‌خواهان سکولار و طرفداران پادشاهی در یک صف پیام‌هایی که حکایت از اتحاد در ۲۵ بهمن داشت صادر کردند.

مسعود رجوی راسا پیامی در حمایت از این تجمع صادر کرده بود تا مجاهدین بعد از سال‌ها ایزوله کردن خود و تافته جدا بافته بودن! نشان دهند که راه آزادی ایران را در اتحاد با سایر گروه‌ها یافته اند. چپ‌های حقیقی و سوسیالیست‌های میهن پرست (نه آنان که هنوز نقش دوگانه خود را برای حفظ رژیم بازی می‌کنند و اندکند) که مدت‌هاست نشان داده‌اند که کینه دیرینه خود را با برخی اقشار دیگر از اپوزیسیون متکثر ایرانی کنار گذاشته و با بینشی بالا و مهری نو در ذات خود به آزادی مام میهن می‌اندیشد. طرفداران پادشاهی هم که گروهی اندک از آنان به غرولندهای ضد اصلاح‌طلبی (غیرحکومتی) روی آورده بودند، وقتی که عکس برچسب سبز ۲۵ بهمن را در صفحه رسمی شاهزاده رضا پهلوی دیدند، کمی در گفته‌های‌شان مکث کردند و با پیام رسمی ایشان در باره شرکت گسترده همه مردم ایران در تظاهرات ۲۵ بهمن و همراهی گام به گام و لحظه به لحظه این حرکت اخیر در قالب پیام رسمی و نیز در فیس بوک ایشان، شاید چاره‌ای جز پذیرش این حقیقت نداشتند که زمان تشتت در گروه‌های مخالف نظام اسلامی و دشمنی‌های بی‌فایده سنتی به پایان رسیده و چاره‌ای جز اتحاد همه نیروها به یک ‌آرمان و آن هم براندازی نظامی که هرگز امیدی به اصلاحش نیست نداریم.


حرکت ۲۵ بهمن ۸۹ باز هم جان‌باخته راه آزادی داشت، باز هم زندانی و دستگیری داشت، این بار شهید دزدی هم علنا و با قلدری زورمندان جائر حاکم و اشغالگر به موارد قبلی اضافه شد، ولی یک مهم حاصل شد و آن این که برای اولین بار تمام گروه‌ها و جناح‌های سیاسی که شاید خیلی در ایدئولوژی از هم فاصله داشتند، یک پیام و حرف مشترک صادر کردند و آن نبود جز اتحاد و یکی شدن. ما در این برهه حساس تاریخ میهن‌مان چاره‌ای نداریم، جز رسیدن به یک درک و باور متقابل. باور این‌که خواسته‌های اپوزیسیون و آزادی‌خواهان آن‌قدر متکثر و راه‌های متنوعی می‌پیماید که در این لحظه باید فقط هدف را دید و پیمودن نوع مسیر را در ایران آزاد به رای مردم ایران زمین بسپاریم و با یک رفراندوم ملی به خواست اکثریت تمکین کنیم. و امروز تنها یک هدف داریم: مبارزه تا رفتن نظام متحجر اسلامی که دست تا مفرغ به خون جوانان میهن دارد و حکم قطعی اینکه باید برود.


و در عروسی ۲۵ بهمن اگر چه خون جوانانی سربلند و ماندگار در قلب این مردم و این خاک کهن به زمین ریخته شد، ولی پیام‌آور شروعی دوباره بود مبتنی بر یک مهم و آن اتحاد تمام نیروهای مبارز و دوری از جدل‌های سیاسی معمول و بی‌موقع. و من این کارت عروسی اتحاد را به فال نیک نگه می‌دارم. آری انگار این‌بار و در این میهمانی نبرد علیه استبداد باید همه از چپ تا جمهوری‌خواه تا طرفدار پادشاهی در کنار هم تا از بین رفتن تمام ریشه‌های استبداد پایکوبی کنیم و این پیام مهم ۲۵ بهمن فارغ از هر نتیجه آنی بود که به نظام اسلامی بگوییم همه اپوزیسیون در یک صف قرار گرفتند. خجسته باد بر آزادی‌خواهان این مصداق و تبلور یگانگی.

Saturday, February 12, 2011

ایران و مصر در آینه تاریخ


یک - امروز ایران ما در سالروز سیاه بهمن 57 لباس ماتم بر تن دارد تا متحجرین حاکم جشن 32 سال اشغال میهن تاریخی ما را به رخ ایرانیان در بند بکشند.انقلاب 57 با همه فراز و فرود هایی که در مسیر وقوع داشت به سان آواری بر سر یک ملت خراب شد که نه می دانستند چه می خواهند و نه می فهمیدند چرا نمی خواهند!
انقلابی که به عنوان يکی از رخدادهای مهم قرن بيستم , و يکی از متناقض ترین و ناهمگون ترين انقلابهای ممکن نام می گیرد. 
برخی اين انقلاب را يک " توطئه" می دانند که دست های امريکا و بریتانیا در بروزش نقش اصلی ایفا کردند و مردم سیاهی لشکر آن نمایش بودندچرا که شاه ديگر نمی خواست به چشم آبی ها باج بدهد.چرا که شاه در سال 1973 گفته بود اگر سهم ما از فروش نفت به میل و اراده ما تعیین نشود، در سال 1979(سال شورش شوم) قرارداد را تمدید نخواهیم کرد.به هر حال همیشه ایرانیان نقش استعمار پیر را به چشم دیده و با استخوان دردش را لمس کردند.

برخی ديگر انقلاب ۵۷ را انقلابی عليه مدرنیته حاصل از " انقلاب سفيد " شاه ارزيابی کردند،چپ آن را در هر صورت ضد پرولتاریا و یک کنش بورژوا ارزیابی می کرد و اسلامیون هم با اتحاد گروههایی که فقط در نام حامی ملت بودند در ضدیت با دستاوردهای آن حرکت عمیق اصلاحی فروگذار نکردند.روحانیون هم که به دنبال احقاق حق!! از کف رفته خود در ماجرای مشروطیت و نگاه سکولار رضا شاه بودند و اصلاحات شاه و ملت را یک مدرنیته غربی و دگرگونی بنیادین در جامعه سنتی و به نحوی به خطر افتادن "دین خدا" می دانستند.

گروهی انقلاب را " پوپوليستی" می دانند که همه ی گروه ها و طبقات اجتماعی در آن ايفای نقش کردند,اما مذهبیون به رهبری خمينی آن را ربودند. مقصر این را هم شاه می دانند که در محدود کردن افکار سیاسی دیگر جناح های سیاسی فروگزار نکرد ولی در عین حال مساجد را که لانه خرابکاری مذهبیون خواهان دخالت در سیاست بود نه تنها کنترل نکرد که درگسترش دادن آن هم سکوت اختیار کرد. برخی بر این باورند که فشار و سختگیری که شاه بر روشنفکران چپ و بدبینی مفرطی که به این گروه (بدون تفاوت گذاشتن بین گروههای مختلف چپ) باعث شد که اسلامیون افراطی با فراغ بال به سازماندهی خود بپردازند و در کل یک محیط آزاد برای تاخت و تاز مذهبیون باعث انقلابی اسلامی و نه پروسه ای سکولار شد.در عین اینکه بجز شبه روشنفکران که اکثر ژست چپ داشتند هیچ نیروی تکنوکراتی بصورت بارز در جامعه وجود نداشت که خود جامعه روشنفکری هم قابل شماتت است.

ولی نقطه عطف همه آن دوره 26 دی بود.روزی که شاه رفت.شاه به عنوان یک نماد واحد در تمام فضای سیاسی کشور، محور ایستایی تمام نیروهای کنترلی و اجرایی مثل ارتش و حتی هر دو مجلس بود.وقتی بزرگترین ژنرالهای ارتش ایران در برابر شاه با حالت یک فرمانبردار محض و مطیع و" دست بوس " ایشان برخورد می کردند طبیعتا این شرایط با رفتن محور نگهدارنده فرو میریزد و شاید سران نظامی و حتی سیاسی بدون شخص شاهنشاه فقید قدرت اتخاذ تصمیمی عاجل و موثر نداشتند و این باعث شد بختیار به تنهایی و با چند انسان بزرگ چون رحیمی و جهانبانی و بدره ای نتوانستند این شرایط بحرانی و طوفان حوادث را کنترل و نگاهبان باشند.نباید نقش امثال فردوست و قره باغی و یا ترور 23 بهمن بدره ای از نظر مفسرین بی طرف دور بماند که البته در این از حوصله این نوشتار خارج است.
بختیار بزرگترین فرصت ایران برای تبلور حقیقی "عظمت بازیافته " و آرزوهای حقیقی مردم بود که ایران و مردم ایران را به دموکراسی حقیقی ایرانی و یک نظام پادشاهی پارلمانی مدرن در خور تاریخش رهنمون می ساخت و مردم سالاری حقیقی را متجلی می کرد.افسوس که آن فرصت طلایی بخاطر عوامل مذکور سوخت که ایران سوخت. آنچه مسلم هست از ظن نگارنده با شرایط حقیقی آن روز ، ایران روزی فروریخت و جولانگاه خونخواران بزرگ تاریخ شد که شاه ایران رفت.ای کاش نمی رفت. در روزنامه ایران آزاد مورخ 3 مرداد 60 در کنار عکسی از شاه نوشته شده:"به یاد آنکه چون رفت ایران برفت"!!

دو - (سال 1389) میدان التحریر قاهره مصر چندین روز ملتهب را پشت سر گذاشته است. مردمی به حق برای احقاق حقوق سیاسی خود تجمع اعتراضی کردند.در چند روزی که وقایع مصر را ما ایرانیان در سراسر جهان دنبال می کردیم یک طیف گسترده از همزاد پنداری میان مردم ایران متجلی می شد.گروهی این حرکت را مشابه رستاخیز باشکوه خرداد 88 تعبیرکردند و حسرت در دلمان بود که چه چیز چنین سرعتی را بدون رهبر در مصر باعث شده که ما فاقد آن صلاحیت یا شایستگی بودیم که ماندیم با آن همه کشته و شکنجه شده و زندانی.
ولی در این بین برخی که شاید تاریخ انقلاب 57 را دقیق مرور کرده بودند شباهتی بین ایران 57 و مصر 89 می دیدند که قابل کتمان نبود. اگر شاه فضای مونوپلی ایجاد کرده بود، مبارک هم در کنار سازندگی 30 ساله به خاموش کردن صداهای مخالف مبادرت کرد.

اگر شاه محور سازندگی و پیشرفت و البته تمام وقایع 37 سال سلطنت پربارش در زمینه های فرهنگی ،زیر ساختهای صنعتی و نظامی و عمرانی و بسیاری اصلاحات عمیق دیگر بود مبارک هم از این محوریت برخوردار بود با دستاوردی شاید کمتر.پس فرو ریختن ستون مبارک چه دستاوردی را به دنبال خواهد داشت؟.اگر شاه مذهبیون را به حال خود رها کرد تا سازمان یابند اخوان المسلمین هم در امروز مصر تنها حزب سازمان یافته هست.مصر هم سلیمان دارد که به نظر شخصی تکنوکرات و آینده نگر است.در ضمن اینکه ارتش مصر هم از نگاه یک ناظر دور از یک استقلال ضمنی برخوردار است. این که دیکتاتوری محتوم به نبودن و محکوم به شکسته شدن هست تاریخ اثبات کرده و مسلم است.ولی اینکه ما نگاه جامعه شناختی و واقع بینانه به مسایل سیاسی داشته باشیم همان هست که باعث فرو نیفتادن ایران 57 به یکی از سیاهترین برهه های کل تاریخ خود میشد.آیا بهتر نبود مردم مصر به سلیمان اعتماد کنند تا بختیاری دیگر در آتش نادانی و احساس ملی نسوزد و شعله هایش مصر را ایرانی دیگر نکنند؟آیا سلیمان در کنار یک مبارک تسلیم شده ولی محوری 30 ساله در مصر و اگاه به تمام مسائل کشور بهتر نبود به اصلاح امور می پرداخت تا اینکه با مصر بدون مبارک دچار تشویش درتصمیم ها و تسلیم سیل خروشان احساسات منحرف شده ملی شود؟امیدوارم که تاریخ خاور میانه بختیاری دیگر را در دل خود ثبت نکند.و مصر همراه سلیمان و مردمی هشیارراه دموکراسی و تحقق آرمانهای ملی را بیابد.

من پنهان نمی کنم که دوست نداشتم مبارک قبل از سپتامبر برود چون هرگاه مصر را با توریستهایش و آبادانی های 30 سال اخیرش مجسم می کنم از وحشت جمهوری اسلامی مصر بر خود می لرزم که مبادا در روزنامه های مصری سال 1391در تبعید تیتر کنند:"به یاد آنکه چون رفت مصر برفت"
این را اگر چه ربطی به کل قضیه ندارد ولی می گویم.همان زمان پیروزی اوباما که مک کین نطق تبریک را می گفت در خانه یک ایرانی فرهیخته در تبعید میهمان بودم که رو به من گفت:جوان این پروسه و نوع حمایت های افراد سنتی راست به اوباما مرا یاد انتخاب کارتر انداخت که اتفاقا در سفری در همین شرق آمریکا بودم.می بینم به زودی تغییراتی گسترده در منطقه بین کشورهای به اصطلاح متحد آمریکا در شرف وقوع است که باز خاورمیانه را دست خوش تغییر می نماید و من گفتم بزرگوار باز هم دای جان ناپلئونیسم و او پوزخندی عاقل اندر سفیه به من کرد در دل گفت :تو مو میبینی من پیچش مو!
امیدوارم رفتن مبارک از قدرت و خروج از مصر برای این کشور مهم و تاریخی پیام آور دموکراسی باشد।و ثابت کند دای جان ناپلئونیسم افسانه ای ایرانی بیش نیست.منتظر می مانیم که این نیز بگذرد.


کوشان.م

Friday, February 11, 2011

موشکافی یک ابهام



گروهی که هر چند اندک به نام طرفدار پادشاهی در مورد جایگاه پادشاهی ادعای صیانت کرده ولی در جایگاه شاهزاده رضا پهلوی ایجاد تشکیک می کنند باید بدانند که این جایگاه از پایه مورد اشغال و هجمه نااهلان غریب و تازی پرستان با تکیه بر کمکهای غیبی دشمنان تاریخی پادشاهی و ابهت ایران و تاریخش در فراسوی آبهای سرزمینمان قرار گرفته است।جمهوری خواهان ملی مورد احترام و جدای این جدالند چون اصولا تفکر این ایرانیان گرامی چیزی جداست।ولی کسانی که با نام طرفدار پادشاهی ادعای عجیب مطرح کرده و با همان ادبیات نظام اسلامی با شباهتی بی نظیر ما را به شخص پرستی متهم می کنند یا مغرضند یا نادان।امروز در شرایط تهدید جدی جایگاه پادشاه ما برای دفاع از ارمانهای خود نیاز به معرفی و تقویت جایگاه وارث قانونی وحقوقی این نظام حکومتی و تا ابد ایرانی داریم تا نشان هویت این سامانه باشد.از اسماعیل نوری علای جمهوری خواه تا دوستان ما که جمهوری خواه حقیقی هستند(جمهوری خواهان سکولار دموکرات) نه اسلامی خواه!بر این صحه می گزارند که شاهزاده رضا پهلوی وارث پادشاهی ایرانزمین هست.لازم به ذکر هست که اینکه ایا پادشاه از وظایفش عدول کرده یا نه توسط هر کسی بررسی نمی شود.شورای پادشاهی از زمان داریوش سوم و رسما از دوره ارشک دوم به این مهم برقرار بوده است.شاهزاده رضا پهلوی کاملا واقف به نقش خویش بوده و از این جهت است که هواداران شاهزاده و نظام پادشاهی پارلمانی، آرمان خود را معرفی اندیشه های حقیقی ایشان به تمام گروههای سیاسی معرفی می کنند.جایی که جمهوری خواهان ملی بدانند که ایشان ورای هر تفکر و مشی سیاسی و بالای منازعات حزبی به طرفداری و دفاع از حقوق تمام ایرانیان با هر اندیشه و تفکری از راست تا چپ تا مسلمان و لائیک برای ایشان همه ملت ایران هستند و این نقش حقیقی یک پادشاه هست.مفهوم پادشاهی پارلمانی هنوز از دید بسیارانی نامفهوم و گنگ هست که باید تبیین شود.ضمن اینکه اعتقاد راسخ ایشان به رفراندوم برای برقراری آشتی ملی و تمکین به خواست اکثریت هست .حتی اگر در رفراندوم مزبور پادشاهی پارلمانی مستقر شود شاهزاده رضا پهلوی پادشاه همه مردم از جمهوری خواه تا چپ و اسلامی و همه جامعه متکثر ایران هست نه فقط یک فکر خاص که این منافات با نقش ایشان دارد.و شاهزاده واقف بر این موضوعات و آشنا با همه مسائل و وظایف هست.در ضمن بررسی صلاحیت هم با شورای سلطنت ورای نهایی مجلس بزرگان یا سنا هست .پس لطفا لااقل از جمهوری خواهان ملی و سکولار بیاموزیم که ممکن هست بنا به حق و سلیقه خود به دنبال پادشاهی نباشند ولی در مورد یک جایگاه بدیهی تشکیک نمی کنند و کل فلسفه را نقد می کنند.در کره جنوبی (که نظام جمهوری مستقر هست)رییس جمهور در موقع مراسم ملی به نزد خانواده پادشاهی برای تبریک می رود که در اصل به ملت و نمادشان بر می گردد.پس قرار دادن شاهزاده در تنگایی بی مورد و ناآگاهانه یا ناشی از دشمنی با ایشان هست یا ندانستن و دوست نادان بودن!مدعی نبودن ایشان به جایگاه بدیهی است برای کسب اطمینان عزیزان جمهوری خواه که از نام پادشاه برداشتی مسموم به تبلیغات خصمانه جهان وطنان ضد وطن و اسلام زدگان عرب پرست و ضد ایران و تاریخ بزرگش از این نام برداشتی ضد واقعیت وجودی آن دارند و رفع هرگونه سوتفاهم دشمن شاد کن هست که نشان آگاهی این شخص و دوری از قدرت دوستی شایع مدعیان رهبری!!ایران غرق شده هستند و لاغیر.جایی که سرنوشت کشور را برای گذار به دموکرسی با تاکیدی شایان احترام به رفراندوم ملی واگذار و بعد از آن خود را به اراده ملت می سپرند.بد نیست این نوشته وزین و بی طرف شهرنوش پارسی پور نویسنده نام میهنمان را به این نوشته پیوند دهم.


حکومتهای خجول سلطنتی - شهرنوش پارسی پور


اهورای ایران نگاهبان آن سرزمین از بدخواهانش باد