چگونه آن زمان كه خميني از نوفل لوشاتو فرمان جهاد با شاه صادر مي كرد اين دوستان نمي گفتند رهبري از خارج ميسر نيست كه به آن قبله هم نماز مي خواندند.
به هر حال مبارزه در خارج از كشور وارد يك مرحله حساس شده كه با وارد شدن گروه زيادي از به اصطلاح اصلاح طلبان كه به گمان من برخي ازآنان دلبسته به نظام و وابسته به گروههاي سياسي نزديك به جمهوري اسلامي مي باشند به خارج كشور و به نام اپوزيسيون همراه شده است. اين گروه به اصطلاح مبارز كه افرادي چون گنجي ,حقيقت جو و روزبه ميرابراهيمي ها آن را نمايندگي مي كننداصلي ترين شعارشان گذارآهسته به سوي دموكراسي است.در سطرسطر مقالات افرادي از جنس گنجي و بهنود اين اصل مشاهده مي شود كه براندازي و يا انقلاب راه درستي براي گذار به دموكراسي نبوده و ممكن است چون روسيه و يا انقلاب 57 به يك ديكتاتوري از نوع بدتر منجر گردد.شايدمعني تلويحي اين روش مبارزه اين باشد كه ما نبايد با كليت نظام جمهوري اسلامي مخالفتي داشته باشيم ,اين نظام بايد پابرجا بماندو محتوي ديكتاتوري آن بصورت دموكراسي اسلامي درآيدبه گفته اين اشخاص همانند «حيات طيبه»دوران خميني. حتي با بكاربردن اسامي چون سلطان بجاي ولي فقيه ورژيم سلطاني بجاي حكومت اسلامي تقدس اين اسامي مذهبي را نگه داشته تا در حفظ آن و نفي شاه بكوشند كه البته ديگر ديرتر از اين حرفهاست و آب در آهن مي كوبند.جايي كه بهنود در مصاحبه با انتخاب در باره سخنراني در نيويورك گفت انجا كه حرف از اصلاحات مي شد مردم حرف ما را تشويق و تاييدكرده و رضايت داشتند ولي در مورد براندازي با حالت مخالف عكس العمل نشان مي دادند.يعني آگاهي از نظر مردم ايران را بايد از ايرانيان ساكن نيويورك فهميد!! آنچه مسلم است اين گروه بزرگ تازه به خارج آمده براندازي نظام و يك تحول بنيادي در نوع نظام حكومتي را خواستار نبوده اند چون حتي برخي از ايشان از معماران اين نظام و جزو محافظين و تئوريسين ها و كاركنان خدوم اين نظام بوده اند.نكته مهم اينكه اينها تا جايي كه امكان داشته از اين نظام خارج نشده اند كه در اصل اين نظام آنها را از خود اخراج كرده است.تا جايي كه امثال گنجي و حتي سازگارا (كه احترامي ويژه براي ايشان قائلم)در برهه هاي مختلف از طرف نظام طرد شدندولي در سخنان و خط مشي آنها دلسوزي براي اين حكومت رو به زوال به چشم مي خورد.گذار تدريجي و آرام بدون انقلاب و تحول بنيادي و عبور آرام از دل همين نظام به سوي دموكراسي گواه همين مدعي است ,چيزي كه هرگز مخالفين بنيادي نظام اسلامي نمي توانند بپذيرند كه آنها بناي اين نظام را بر پايه خون مي شناسند.
در اين مدت درست از طرف همين گروه مدام بر اين طبل كوبيده مي شود كه گروههاي سياسي مخالف نظام و مدافع براندازي در اين 30 سال هيچ كاري نكرده اند وافرادي چون گنجي جنبش هاي مردمي را به نام خود دانسته و ديگران را دعوت به عدم مداخله در آن مي كنند.حتي امثال نوري زاده هم با ادعاي برانداز(ولي در اصل اصلاح طلب) وارد گود شده و در دفاع از گنجي گروههاي مخالف گنجي و البته برانداز نظام اسلامي را (حتما گروههايي چون مشروطه خواه,مجاهدين و جمهوري خواهان ملي و ديگر مخالفين اصيل را) مورد شماتت قرار مي دهد كه در اين 30سال هيچ اعتباري نداشته اند و فقط به گنجي حسادت مي ورزند كه توانسته گروهي از روشنفكران غير ايراني (كه به همه زواياي سياسي امروز ايران آگاهي ندارند)با خود همراه كند ولي خود در اين سالها هيچ كاري نتوانستند انجام دهند.يعني به گفته ايشان خدا را بايد شكر كنيم كه گنجي و دوستانش وارد مبارزه شده اند!.يادشان رفته كه همين دوستان امثال احمدي نژادها را با مغزشويي ايدئولوژيكي به امروز ايران تحويل داده و تربيت كرده اند.
30سال مبارزه گروههاي اپوزيسيون خارج كشور با اصل نظام و تقابل با همين گنجي ها و همفكران ايشان به جان باختن امثال بختيار,برومند,قاسملو وفرخزادها انجاميد.آيا منصفانه هست امروز اينها را به كم كاري يا بي اعتباري در جوامع سياسي جهان وچهره هاي سياسي شاخص متهم كنيم.حقيقت اينجاست اين گروهها كه از همان ابتدا,ماهيت يك نظام اسلامي را شناخته بودند و به مبارزه با آن برخاستند امروز هم داراي حق طبيعي در ارائه تئوري هاي راهبردي به مردم ايران و يا حداقل گروه طرفداران خود مي باشند.هر نوع شماتت ايشان به جرم خارج كشور زيستن غير منطقي و عجيب است.بلكه با توجه به خفقان و تنگي فضاي سياسي كشور و عدم امكان فعاليت سياسي در درون مرزهاي ايران ,ارائه تفكرات سياسي و راهبردي ضروري و حياتي مي باشد.
كوشان.مwww.kooshan1.blogspot.com