Wednesday, September 23, 2015

روحانی و عصر پساانقلابی گری خمینیسم


حسن روحانی در مراسم حضور هیئت دولت در مرقد آقای خمینی گفته :« [امام] هیچ‌گاه در امور دولت مداخله نکرد و همواره هدایت می‌کرد همانطور که امروز رهبر معظم انقلاب در همه امور هدایت‌گر هستند.» مدعایی که به گواه تاریخ،با واقعیت‌های دوران زندگی آیت‌الله خمینی نا‌هم‌گون به نظر میرسد.



علی شکوری‌راد امروز، پنجشنبه ٢٩ مرداد در سخنرانی خود در کنگره حزب اتحاد ملت گفت: "امروز وقت آن است تا پیام مهم رهبر انقلاب در انتخابات سال ۹۲ عملیاتی شود که حتی کسانی که به نظام جمهوری اسلامی ایران هم علاقه و دلبستگی ندارند به خاطر کشور خود رای بدهند."

در آستانه انتخابات ریاست جمهوری 92 ، خامنه ای با یک جمله خاص، پیامی خاص تر فرستاد : « ممکن است برخی با حکومت جمهوری اسلامی دشمن یا مخالف باشند ولی کشورشان را که دوست دارند آنها هم بیایند در انتخابات شرکت کنند». این جمله از سوی رهبر نظام اسلامی که اتفاقا نماد انقلابی گری ( از جنس چپی ها ) هم هست نوید دوران پسا انقلاب یا دوران پس از هیچ بزرگ و خمینی ایسم را میداد.دورانی که خواستار مرگ ضد جمهوری اسلمی بود امروز به دورانی بدل شده که رهبرش دست همراهی به ضد جمهوری اسلامی دراز میکند!این جمله کلیدواژه ای مهم هم بود.چرا؟

چندی پیش آقای روحانی در مصاحبه ای رادیوتلویزیونی به همین جمله خامنه ای ارجاع مستقیم داد. چرا سعی میشود چهره نوینی از ایران جمهوری اسلامی مقارن با ظهور مهره گلاسکو نشان روحانی نمایش داده شود؟ چهره ای که با مخدوش کردن و رد و تنکیر آنچه احمدی نژادیسم انقلابی میتوان قلمداد کرد تقارن دارد.آیا اینها رمز عبور از یک دوران نمیتوانند قلمداد شوند؟دوران جمهوری اسلامی انقلابی و البته به دنبال آن ورود به عصر جمهوری اسلامی به عنوان حکومت عرفی و نه انقلابی...حکومتی که بتوان آن را به عنوان یک حکومت مردمی با رفتارهای آرام و عرفی در زمینه های اجتماعی و سیاست بین الملل به خورد جهان متمدن بخصوص افکار عمومی سیاسی – اجتماعی جهان غرب داد.

اگرچه گروهی انقلابی و به اصطلاح تندرو، سعی میکنند در برابر چنین گذاری در ماهیت نظام انقلابی اسلامی ایستادگی کنند و هارمونی تبلیغاتی این گذار را برهم بزنند ولی مجموعه نمایش های تبلیغی که در گفته های دولتی های فعلی و حتی سایتهایی مثل باشگاه خبرنگاران جوان یا رسانه های نوشتاری و کلا جو فائقه رسانه ای نظام اسلامی به مخاطبانشان انتقال میدهند نمایشی از نوع جدید گفتمان دولت با ملت یا حکومت با ملت می باشد.

اگر می بینیم به بحث جوانان و آزادیهای دوران جوانی پرداخته میشود و یا حرفهای به ظاهر جوان پسندانه به گفتمان تازه حیطه فرهنگی نظام بدل گردیده و معضلات جوانان به ظاهر دغدغه رسانه ای نظام اسلامی را تشکیل داده ! یا می بینیم مبارزه با مفاسد اقتصادی تا سطح معاون اول احمدی نژاد و از سوی مقابل پسرهاشمی رفسنجانی پیش میرود ( دو طیف کاملا مقابل هم ، تا گمانه اینکه این حکم های قضایی صرفا برای تخریب یک جناح خاص یا به گوشه رینگ بردن خاندان متنفذ خاص دیگری باشد تا حدی در پرده ابهام قرار گیرد)  .
اگر می بینیم به ظاهر دستگاه قضائی جمهوری اسلامی در مورد اختلاس ها و مفاسد اقتصادی و زمین خواری و موارد مشابه شمشیر را از رو بسته ( البته با خط های قرمز واضح!) ، اگر می بینیم نمایش چندانی از بالا رفتن از دیوار مردم و دیش های ماهواره خم شده، دیده نمیشود، اگر می بینیم حرف از نقد آزادانه از مسئولین نظام زده میشود، اگر می بینیم حتی برخی مجلات و نشریات خودی بصورت کنترل شده میتوانند جلد خود را با تصاویر ممنوعه از پادشاه فقید ایران تا رضاشاه و دیگر ممنوعه های رسانه ای نظام انقلابی بیارایند یا همین رسانه ها از چپ آزادیخواه تروریست ! سخن به میان بیاورند و آن را نقد واضح کنند، اگر می بینیم حتی استفاده از فضای مجازی توسط بخش فرهنگی – رسانه ای نظام اسلامی تبلیغ هم میشود ، یا می شنویم روحانی و وزیر کشورش به نظارت استصوابی شورای نگهبان با زبان خاص خودشان نهیب و نقد میزنند، یا گفته میشود نباید ماهواره و اینترنت را خطر فرض کرد و آنها را محدود کرد بلکه فرصت هستند و باید برای همه آزاد باشند !! اگر می شنویم در این گفتمان نوین « برجام نشان » ! حرف از دوستی با دنیا و احترام به آنچه دشمن نامیده میشود ( مثل آمریکا بطور مشخص) از سوی پروپاگاندای دولت تدبیر و امید به گوش می رسد اینها همه سیگنال مشخصی هست برای ناظر سیاسی اوضاع ایران که متوجه شود این مدعیات و نگرش نو، فراتر از ادعاهای محدود به دوران انتخابات و وسیله کشاندن ملت به پای صندوق های رای می باشد و بیشتر صدا و نگاهی از جنس دیگر از سوی بخشی از تئوریسین های نظام جمهوری اسلامی میتواند فرض شود.

اینها همه نمایش مردم فریبانه است برای بزک کردن نظامی که ذاتا و ماهیتا نمیتواند منافع و مصالح ملت ایران را لحاظ کند.همانها که یک روز پروژه اصلاح طلبی را روی میز گذاشتند و اتفاقا برایشان هم خوب گرفت و امروز که این مدعای اصلاح طلبی توسط جناح الترا انقلابی و ترمز بریده و با تکیه بر فریب های بی پایان و دغل کاری های عیان متصدیان جریان اصلاحات  تا حد زیادی مخدوش گردیده ، اتاق فکر «ماندگاری نظام اسلامی» به ای نتیجه رسیده اند که باید از عصر انقلابی گری عبور کنند و برای بیمه کردن بدنه فرسوده و رسوا شده این نظام برآمده از انقلاب اسلامی ، حکومت جمهوری اسلامی را از یک حکومت با مدعیات و تعصبات دگم انقلابی به یک حکومت جمهوری اسلامی مهربان و سازگار با جهان،بدل کنند.حکومتی با سیاستمدارانی منعطف و بطور کلی یک سیستم حکومتی « نیست در جهان » که بر پایه اسلام رحمانی توسط بانیان مذهبی اش در ایران بنا شده و میتواند به عنوان حکومتی عرفی ،کارا و پایا به حیات خود ادامه دهد.مسلما تمام حکومت های انقلابی جهان یک روز باید از عصر انقلابی و پوسته ایدئولوژیک خود خارج شده و به حکومتی عرفی و پسا انقلابی بدل شود.این در چین و فرانسه و حتی روسیه و امروز در کوبا به نوعی در طول حیات انقلابشان رخ داده ، ولی به نظر میرسد مشاوران « بالادستی » نظام انقلابی جمهوری اسلامی فکر بکر و جالبی را برای این گذار مهم ، به بخشی از عمال نظام اسلامی توصیه کرده و با حمایت از آنها مشغول جااندازی این پروژه خود می باشند.

از خود پرسیده ایم چرا از بی بی سی تا صدای امریکا به عنوان طوطیان شکر شکن وزارت خارجه این دو کشور ، چنان که به یاد داریم برای روحانی یقه درانی میکردند و میکنند؟ چرا بی بی سی بدل به کمپین انتخاباتی روحانی شده بود و روز پیروزی این کمپین ، علنا کارمندان بی بی سی جشن ملی ! راه انداخته بودند؟و چرا امروز این رسانه های به پروپاگاندای دولت روحانی و مدافع تلویحی معمار فقیهش ! شده اند؟ و مهمتر بسیاری سایتهای به اصطلاح مخالف نظام اسلامی که تا دوسال پیش و دوران احمدی نژاد شمشیر را از رو برای نظام اسلامی بسته بودند امروز رسما منعکس کننده گفتمان دولت روحانی و منویات مورد نظر جریان حاکم امروز در نظام اسلامی می باشند.
برای پاسخ به این پرسش نیاز به تفکری دایجانی الزاما نیست بلکه با تفحصی در تحولات دو سال پسا انتخابات تدبیر و امید، روحانی مامور جااندازی دوران پسا انقلابی گری و ایجاد جو حکومت جمهوری اسلامی به عنوان حکومتی عرفی و نه انقلابی بوده است.پروژه ای دقیق که سناریوی آن در حد برنامه نویسان پشت پرده نشین به نظر میرسد اگر هم این مدعای من( یعنی برنامه نویسان این پروژه ) به عنوان نگرشی دایجان ناپلئونی فرض شود ولی واقعیت در حال رخنمون ، که شرح آن در بالا گذشت هرگز قابل انکار نیست و شاید هم امثال حجاریان ها بازیگردان و کارگردان آن باشند که این بحثی مجزاست ولی تمامیت موضوع به باور من قابل تامل و فاکتی ملموس و قابل مشاهده در منظره عملکرد سیاسی – اجتماعی جمهوری اسلامی به نظر می رسد.

حکومت انقلابی جمهوری اسلامی طبعا و ماهیتا ، یک حکومت ایدئولوژیک است و هر ایدئولوژی یک اپوزان ضد آن ایدئولوژی را بالقوه دارد.پس این چینش باید بهم میخورد تا جمهوری اسلامی به عنوان یک نوع خاص و تازه حکومتهای عرفی جهان شناسانده شود.و تمام این تحولات که در گفتمان و رفتارهای سیاست داخلی با مخاطب قرار دادن  ملت ایران وشاید در درجه بعد افکار عمومی خارجی با جهانیان، از سوی این جمهوری اسلامی نوین از نوع روحانی می بینیم نویدبخش پیاده شدن این پروژه است.

آنچه مسلم است یک اتاق فکر در چارچوب سیاستگذاری های حاکمیتی نظام اسلامی به این نتیجه منطقی رسیده اند که شعارها و وجنات و مدعیات یک نظام موسوم به جمهوری اسلامی انقلابی با تکیه بر شعارهای مبتنی بر ایدئولوژی انقلابی دگم ، برای نسل نو و تفکرات مدرن شده جامعه جوان امروز ایران کاملا غیرقابل هضم و مطرود و حتی مضحک می باشد و این موضوع یک خطرو تهدید بالقوه را برای حیات سیاسی این نظام از سوی جامعه ایران بصورت آتش زیر خاکستر ایجاد کرده که شراره های آن را در جنبش دانشجویی و شدیدتر در جنبش سبز که جنبش بالاشهری ها( کنایه و نمودی  از مطالبه محوری نسل مدرن و نو برای گذار از ادئولوژی انقلابی – اسلامی ) هم خطاب می شد کاملا عیان ساخت و اینکه می بینیم حتی سردار احمدی مقدم هم سعی میکند در مصاحبه ای به نگاهی دیگر به جنبش سبز بپردازد و مدعیات او سریعا توسط طیفهای مختلف تکذیب میگردد خود نشان از این دارد که برآورد جامعه شناختی از این پدیده ، از سوی سران جمهوری اسلامی و اتاق های فکر این نظام بسیار فراتر از ادعای فتنه بودن و این مدعیات ظاهری رهبران نظام داشته و کاملا این پدیده اجتماعی و اقشار درگیر آن را آنالیز جامعه شناسانه کرده و بخشی منعطف از این اتاق فکر سعی به پیشگیری پیش از وقوع درد بی درمان غلیان نسل نوین کرده است که ماحصلش شعارهاو عملکردهای سیاسی – اجتماعی جناح روحانی و هاشمیستهاست که نه تنها جمارانی ها را هم کنار خود می بیند که حتی تا ایجاد شکاف گفتاری و شاید استراتژیک بین برادران لاریجانی ، له یا علیه این جریان روحانی محور پیش رفته است.

این میان که چنین تحولاتی در جمهوری اسلامی و لایه های متکثر سیاسی آن و حضور لابی های مخفی و آشکار بین المللی آن که در دالانها و لابیرنتهای سیاسی واشینگتون ولندن و حتی پاریس ، نوید  عصر جدید حیات سیاسی و منش حاکمیتی نظام اسلامی می دهد اپوزیسیونی که اپوزیسیون تمامیت این نظام می باشد چه کار میکند؟اصلا چقدر بر این تحولات  فوکوس سیاسی کرده؟چرا نباید به آنها که در سیاست حزب باد لقب دارند ، این حق را ندهیم که امروز دسته جمعی زیر علم روحانی سینه بزنند ؟چه واکنشی را از سوی اپوزان تمامیت این نظام( نه اپوزان بخش خاصی از این نظام) موسوم به اپوزیسیون برانداز در برابر کنش های متلون اتاق های فکر جمهوری اسلامی مشاهده میکنیم ؟ چه چاره و اندیشه ای برای تقابل با فرستاده های به ظاهر اپوزیسیون ولی در عمل پوزیسیون که امروز عملا به دفاع از دولت روحانی به عنوان بخشی از نظام اسلامی پرداخته اند و به این ضریح پوسیده دخیل فریب بخش ، بسته اند توسط اپوزان برانداز واقعی اتخاذ شده بود که امروز آچماز نشود؟

و چرا بخش گسترده ای از اپوزیسیون برانداز شروع به بهانه گیری و حمله به تیم اوباما به خاطر عملکرد مهربانانه و سخاوتمندانه نسبت به جمهوری اسلامی ، کرده اند در حالیکه تیم اوباما با مطالعه و رصد کردن اپوزیسیون برانداز این نظام ، گزینه ای جز سازش موقت پیش روی خود ندارد در حالیکه نیک میتوان از لابلای کنایه ها و گفتگوهای مقامات مختلف آمریکائی حتی جناح لیبرال های دموکرات آمریکا که امروز اوباما و تیم اوباما آنها را نمایندگی علنی میکند و با نظام اسلامی تن به سازش نسبی داده اند،به علاقه سیاست کلان ایالات متحده به تغییر رژیم در ایران پی برد.جائی که این سیگنال داده میشود که  بسیار علاقه مند به تغییر کامل رفتارهای نظام اسلامی( که ترجمان سیاسی آن همان رژیم چنج یا تغییر رژیم میتواند باشد) می باشند ولی هیچ گزینه ای برای تحقق بخشیدن بر این ایده آل سیاسی آمریکا ( بر خلاف اروپا) در دست ندارند.
این همان لکنت سیاسی اپوزیسیون برانداز بود که آنروز که باید خود را برای بزنگاههای موثر در مسیر فعالیتهای سیاسی خود ، مجهز میکرد با نادانی آمیخته با خودخواهی خودشان والبته نقش مستقیم پول نفت و فرستاده های نظام اسلامی ، خودزنی سیاسی میکردند؟
اگر جمهوری اسلامی وارد فاز گلخانه ای پسا ایدئولوژی گری انقلابی خود شود و این پروژه جا بیفتد آنگاه شاید ، باید نگران این بود که آرزوی خامنه ای در برپا کردن حکومتی اسلامی با حیات طولانی مثل عباسیان متجلی گردد؟ برای این روزها بیشتر باید اندیشید...به نظر می رسد وقت تنگ است.

Monday, April 6, 2015

فریبی به نام احیای امپراتوری یا واقعیتی منجر به ویرانی ایران


سردار سلیمانی دیگر آن زوروی قهرمان دیروز نیست که همه جا با یک Z اسلامی ،اثری از وجود خادم و ضد ستم خود را بجا میگذاشت و چنان نوک شمشیرش تیز بود که آمریکائیها و اروپائی ها به او لقب قدرتمندترین مرد منطقه و یکی از قدرتمندترین مردان جهان را داده بودند . بلکه امروز این زورو بدل به رابین هود گشته  و بخصوص در عراق دارد یکتنه داعش را قلع و قمع میکند و پرچم سبز علوی را بجای پرچم سیاه داعش به احتزاز در می آورد آنهم در عراقی که توسط لشکر کشی بوش بر ضد صدام سکولار دیکتاتور، اشغال شد تا منطقه چهره جدیدی از سکولار دموکراسی را تجربه کند! یک حسین در کاخ سفید کافی بود تا تمام غنائم آمریکا بخصوص در دوره بوش را دو دستی تقدیم به جمهوری اسلامی کند لابد برای اینکه قرار است یک توافق نامه هسته ای هم تنگ این افتخارات بنشیند تا همه چیز جفت و جور باشد!البته این یک سوی ساده انگارانه قضیه است.

مهم نیست سردار سلیمانی کیست مهم این است که آنچه این سردار به ظاهر قهرمان انجام میدهد دقیقا چیست.امروز از سوریه تا یمن، از عراق تا لبنان در ید قدرت ولی فقیه نظام اسلامی درآمده تا نشان دهد انقلاب 57 بیخود به ثمر نرسیده! داعش ،آن ولایت عظمی را صفویون مینامد و زمزمه احیای امپراتوری صفوی
جمهوری اسلامی  بیشتر از یک زمزمه به ترنمی مضحک بدل شده.ولی چرا و چگونه؟
خانم شیرین هانتر که همسر ایشان رابرت هانتر از افراد با نفوذ در اتاقهای فکر سیاسی واشینگتون بوده ( و شاید هنوز باشد) حدود 10 سال پیش در یک مصاحبه با مانوک خدابخشیان به نکته ای اشاره میکند و اینکه هروقت سخن از امپراتوری پرشیا و احیای آن در گفتگوها یا مقاله های اهل سیاست در امریکا شنیده میشود ایشان نگران به این خوانش نگاه میکند چراکه ارتباطی تناتنگ میان این نگاه اهل سیاست غرب( یعنی تفسیر احیای پرشین امپایر از فعالیتهای حکومت مستقر در ایران) و تلاش برای تجزیه ایران از سوی این گروهها ارزیابی میکند.چندی پیش هم خانم هانتر در مقاله ای ( به زبان انگلیسی ) به شدت این ارزیابی را که جمهوری اسلامی در تلاش برای احیای هژمونی صفویه می باشد را رد کرد تا به نوعی نشان دهد هنوز ایشان نسبت به چنین تحلیلهایی از سوی اتاق های فکر امریکا، حساس و نگران می باشد.ولی خانم هانتر و امثال ایشان به یک ابهام اشاره نمیکنند که چطور ممکن است ترس از احیای امپراتوری ایران چنان لرزه بر اندام سیاسیون ابرقدرت بیندازد ولی همچنان مطابق خواست آمریکا ( لااقل در عمل) و موازی کوتاهی های آنها در منطقه، سرداران امام زمان مشغول فتح الفتوحات استراتژیکی در دل متصرفات غرب و بخصوص امریکا باشند؟!

مگر اینکه فکر کنیم آمریکا این حضور و هژمونی نظام اسلامی در منطقه را نه تنها جزو تعریف موضوعی احیای یک امپراتوری تقسیم نمی کنند که برعکس آن را گامی در جهت نابودی ته مانده های این رویای ایرانی و کابوس غربی ارزیابی کرده اند و خود را کنار کشیده اند وگرنه به قول احمد بهارلوی عزیز اگر این هواپیماهای ائتلاف ضد داعش بجای بمب ، چغندر بر روی داعشیان پرتاب کرده بود قاعدتا باید این حدود 15 هزار میلیشا رو به زوال میرفتند نه اینکه تازه خوش خوشانشان شود که 20 نفر 20 نفر بسوزانند و سر ببرند!تا اینکه سرداری سلیمانی نام بعد از فارغ شدن از رتق فتق امور سوریه ، جانب بغداد بگیرد تا یکتنه بر داعشیان بغرد!

اگر به گذشته هم برگردیم تقریبا از سال 1353هنری کیسینجر مرتب نسبت به خطر احیای امپراتوری ایران به طور مکرر هشدار میدهد به نحوی که چند ماه پیش ، کسینجر خطر احیای امپراتوری ایران ( حالا لابد از نوع صفوی و نه باستانی) را از خطر داعش بسیار جدی ترو قابل تمرکز تر ارزیابی کرده بود.! از سویی یکی از مهمترین مشکلات غرب با محمدرضاشاه پهلوی همان تلاش شاه فقید برای کسب یک هژمونی منطقه ای برای ایران بوده که این نگرانی حتی از موضوع سیاستهای نفتی شاه هم برای سیاستمداران غربی مهمتر و با اولویت بیشتری آنالیز میشد.با اینکه میدانیم سیاست شاه در منطقه برپایه بسط حضور فیزیکی یا دخالت سیاسی در منطقه استوار نبود بلکه بیشتر شاه در پی ایجاد یک شاکله قدرتمند از نظر نظامی و البته اقتصادی برای ایران بود و از ان طریق ایران را به عنوان یک قدرت منطقه ای مطرح کرد که در موضوعات مختلف از قرارداد مرزی با عراق تا حضور فعال در مناسبات منطقه ای ( مانند گفتگوی اعراب و اسرائیل) و رهبری سیاستهای نفتی این قدرت سیاسی ایران رخنمون کامل داشت و البته هشدار شاه در مورد عدم ورود ناوگان کشورهای غربی به خلیج فارس با این مدعا که ایران میتواند امنیت خلیج فارس را به تنهائی تامین کند.که شاید حداقل دستاورد انقلاب 57 را برای غرب و آمریکا ، تبدیل شدن خلیج فارس و منطقه مهم ژئواستراتژیک جنوب به جولانگاه ناوگان امریکا و برخی کشورهای اروپایی ، برشمرد.

حال این دست گشاده غرب و امریکا را در تقدیم کردن منطقه خاورمیانه به جمهوری اسلامی ،که با تمام مدعیات پیشین غرب که در بالا اشاره شد،منافات دارد چگونه میتوان ارزیابی سیاسی کرد؟ایران با توجه به پیشینه تاریخی و ژئوپلتیک مهم و حیاتی جغرافیایی خود، دارای پتانسیل های بالقوه و دستانی باز جهت تثبیت و تحمیل قدرت و حضور خود در کشورهای منطقه دارد.در حقیقت احیای تعریفی نوین از امپراتوری ایران ( که دغدغه سیاست بازان در غرب میباشد) مسلم بصورت بسط و گسترش مرزهایش امری غیرممکن و بایگانی شده در صفحات تاریخ است پس دو راه دیگر جهت این بسط و نفوذ منطقه ای میتوان متصور بود یکی از راه توسعه و تسلط فرهنگی بر حوزه تحت تاثیر و تسلط این فرهنگ ( در وجه تاریخی) که میتوان از نفوذ فرهنگی در کشورهایی مانند عراق،افغانستان،تاجیکستان ،ترکمنستان وآذربایجان نام برد که این گونه هژمونی فرهنگی مسلما به سود ایران و ملت ایران میتواند ارزیابی موضوعی شود و راه دوم بهره جستن از ابزار مذهب و هژمونی مذهبی به عنوان ابزاری جهت نفوذ و پیشبرد عمق استراتژیک در معنای عامه آن که این دومی هیچ سودی برای ایران و ایرانی نمیتواند به ارمغان بیاورد و بیشتر جهت تقسیم منطقه براساس مذهب استوار است که الزاما ارتباطی به منافع ملی و میهنی ندارد (که این بنیان در این منطقه لااقل از زمان صفویه که شیعه سپری جهت صیانت از ایران برابر دو قدرت متجاوز یعنی عثمانی و ازبکان بود برقرار بوده)   .

و حضور یک حکومت دینی در ایران نیز به ما میگوید که ایران ما امروز در یکی از مهمترین بزنگاهها و البته دوراهی های تاریخش ایستاده.یا باید با تکیه بر پیشینه فرهنگی و نفوذ معنوی در منطقه ، نقش یک ایران مقتدر را ایفا کند که از این بین هم ایران بهره می برد هم با توجه به فرهنگ دیرینه و غنی ایران شهری ، بسط و ثبت این فرهنگ در حوزه تحت تسلطش ( در مفهوم تاریخی) میتواند آرامش و ثبات را برای منطقه به ارمغان بیاورد و یا نوعی جنون آمیز از احیای امپراتوری صفوی ،ایران را به مسیر توسعه طلبی ایدئولوژیک وارد کند کاری که رهبران امروز ایران پیش گرفته اند و نکته قابل تامل اینکه این روش توسط کشورهای غربی که خواهان دستانی دراز در منطقه میباشند ظاهرا بسیار پذیرفتنی تر از راه اول ارزیابی شده که چنین اجازه تاخت وتاز به سپاه قدس میدهند و سردارش را تا حد قوی ترین مرد منطقه به مردم ایران و البته ملتهای جهان معرفی میکنند! ایا واقعا سردار سلیمانی دارای چنان توانایی و درایتی است که یک سایت اسرائیلی همصدا با رسانه های غربی وی را اعجوبه و متخصص در جنگهای نامتقارن معرفی میکند؟ایا اگر فرض کنیم حضور حداقل30 کشور قدرتمند در ائتلافی تحت عنوان ضد داعش به اندازه سردار سپاه قدس که هیچ، به اندازه یک صدم آن هم موثر نبوده ، به ما نمیگوید که واقعا اعجوبه هایی با حمایت دستان پنهان امام عصر به مبارزه با ظلم و جور در دنیا پرداخته اند که دارای حقانیت و مهمتر لیاقت و کفایت لازم جهت ایفای چنین نقشی هستند؟
ایران بر روی میز سیاست غرب و بخصوص امریکا،مبهم ترین و نامشخص ترین آینده را داراست.هنوز سیاستمداران غربی بخصوص آمریکا تصمیم مشخص و استراتژی مدونی را برای برخورد با جمهوری اسلامی اتخاذ نکرده اند که دلیلش تشتت و ناهماهنگی در دالانهای سیاست می باشد.همینکه جمهوری خواهان علنا هرنوع موافقت نامه ای میان دولت اوباما و جمهوری اسلامی را به مثابه توافقی سست و غیر لازم الاجرا اعلام کرده اند نشان میدهد نمیتوان به ضرس قاطع گفت جمهوری اسلامی از منظر سیاست بازان جهانی ، چه فردایی را در انتظار خود دارد.البته به این معضل میتوان افتضاح در تمام ارکان سیاسی اجتماعی اقتصادی را که جمهوری اسلامی چونان آواری بر سر ایران و ایرانیان خراب کرده اضافه کرد تا بیشتر به بغرنج بودن موضوع فردای ایران در دو منظر وضعیت سیاست داخلی و نگاه سیاسی خارجی ، پی ببریم.ولی پرسش اصلی اینجاست که بازیهای منطقه ای ، ایران را به کدام سو هدایت خواهند کرد؟آیا اگر ملت ایران به نقش صفر خودش ادامه دهد فردا روزی در تاریخ ، ما ایرانیان ، در حسرت فرصت مهم از کف رفته امروز و استیصال ایران در یک دوراهی مهم تاریخی اش ، که به سقوط و هبوطش منجر شد آه هرمان و فغان پشیمانی سرنخواهیم داد؟

Saturday, February 21, 2015

مذاکرات هسته ای یا سیاسی؟کسب ضمانت برای احیای مشروعیت بر باد رفته


عباس عراقچی در اولین مصاحبه با شبکه یک تلویزیون نظام اسلامی بعد از انتصاب روحانی،جمله ای گفت که کسی بدان دقت نکرد.گفت وظیفه اقای ظریف و دولت روحانی رفتن پای میز مذاکره است.ولی این بدان معنی نیست که سیاست ما در دوره آقای احمدی نژاد اشتباه بوده.خیر.آنروز ما سیاستمان تحمل فشارها و پیشبرد برنامه هسته ای بود تا بتوانیم به نقطه ای برسیم که امروز با آن دستاوردها پای میز معامله یا مذاکره برویم!
 به همین سادگی. همه چیز را گفت ولی ما دیر متوجه می شویم حتی ساده ترین گفتارها را.

پشت سر هم مقاله و خبر و تحلیل که ظریف و کری قدم زدند،دوباره قدم زدند،سه باره قدم زدند،از پشت پنجره به هم چشمک زدند،مذاکرات به دور دوم رسید به دور سوم رسید و ....ولی کسی نمیپرسد درباره چه سخن می گویید؟کدام مذاکرات؟مذاکرات بر روی چه چیزی؟

میگویند نظام اسلامی در سودای ساختن بمب اتم می باشد تا با الگو گرفتن از کره شمالی بقایش را بیمه کند.ولی به باور من سالهاست که این بازی هسته ای نظام نه الزاما برای دستیابی به سلاح اتمی و استفاده دور از تصور آن ، که برای دسترسی به یک وجه المعامله با غرب و بخصوص امریکا براه انداخته شده است.حکومت اسلامی که با بحران مطلق مشروعیت و مقبولیت مردمش ،سالیانی است دست و پنجه نرم میکند چاره ای ندارد جز اینکه جبهه خارج را برای خود محکم کند.نظام اسلامی نیک میداند که در کشوری مثل ایران،تعامل یا تقابل ابرقدرتها با حکومت ، نقش مهمی در برپایی یا سست شدن پایه های آن حکومت دارد بخصوص که نظام حکومتی مقبولیتش را نزد مردم از دست داده باشد.

از این جهت خودش بیشترین سعی را میکند تا پشت پرده به دست بوس امریکا و پابوس اروپا مشرف شود و فرستاده هایش در لباس اپوزیسیون بیشترین تلاش را میکنند تا از هرگونه ارتباط میان اپوزیسیون و دول غربی به منظور مدد گرفتن جلوگیری کنند و ان را معادل بی حیثیتی سیاسی ترجمه کرده و هوار بزنند.نظام اسلامی در ماجرای گروگانگیری به گفته برخی صاحب نظران ،در ازای استرداد گروگانها یک تضمین نانوشته از سوی آمریکا گرفت که به هیچ وجه پروژه تغییر رژیم را روی میز کاخ سفید نگذارند و امروز هم که امکان گروگان گیری مجدد نیست برنامه هسته ای را به عنوان  ضمانت نامه  این معامله با غرب قرار داده است.آنچه در حال رخ دادن می باشد نه مذاکرات هسته ای ایران و گروه 6 که در اصل مذاکرات کاملا سیاسی می باشد چونانکه جان کری وزیر خارجه امریکا علنا اذعان کرد که « اگر به توافق سیاسی نرسیم مذاکرات را رها میکنیم! ».پس موضوع توافق سیاسی می باشد نه تعداد و قد  و بالای سانتریفوژها.

جمهوری اسلامی بازی درستی را پیش گرفته.چنان چه در ابتدای متن اشاره شد اقای عراقچی همه چیز را رک و راست بیان کرد.آنها ابتدا خاتمی را که خروس بی محل مذاکرات در سر دادن بانگ مصالحه بود ( و بازی رادرست نگرفته بود) با احمدی نژاد عوض کردند.احمدی نژاد وظیفه اش همین بود که انجام داد.کاغذ پاره خواندن تحریمها،بریدن ترمز عقلانیت،و راندن به سمت جلو با همه هزینه های کمرشکن برای مردم و کشور، تانظام به نقطه ای  برسد که کارت بازی مناسبی را در دست داشته باشد.پس چهره ها عوض شد.این نظام همان نظام اسلامی هست.چه احمدی نژاد یا روحانی یا هر کس دیگری،بازیگرانی هستند که هر کدام نوبتشان برسد بر روی صحنه می آیند.

احمدی نژاد به بهترین وجه کارش را انجام داد و نظام اسلامی اقای روحانی را با 50.5 درصد انتصاب کرد.بله انتصاب کرد.چون هر عقل سلیمی میداند اگر میل به او نبود براحتی با اعلام 49 درصد میتوانستند انتخابات را به دور دوم بکشانند و محل شک و تردیدی هم نبود.همین عدد 50.5 درصد نشان میدهد که روحانی نه منتخب مردم که منتصب نظام اسلامی می باشد.بدرستی آمد،مذاکرات را به تیم گرین کارتی به رهبری ظریف و وزارت خارجه منتقل کرد تا از تمام رابطه های این شخص در دالانهای سیاست واشینگتون و لابیستهای نظام اسلامی که رابطه حسنه و محبوب وار با ظریف داشتند استفاده کند و فاز مذاکره را پیش ببرد.نه مذاکره برای یک تفاهم هسته ای بلکه گرفتن یک کارت تضمین نامه.تمام آنچه نامه نگاری حسین اوباما به خامنه ای و پاسخ های محترمانه ! خامنه ای به اوباما گزارش می شود هیچ چیزی نیست جز گام برداشتن به این مطلوب .هر دو طرف هم روی این موضوع به تفاهم رسیده اند.حسین اوباما مورد حمایت لیبرالهای آمریکا،برای چنین آرایشی در وضعیت سیاسی آمریکا توسط بمبهای رسانه ای بر روی صحنه کاخ سفید فرستاده شد( نه تنها ایران بلکه سیاستی از این جنس در تمام منطقه که می بینیم چگونه کار بجایی رسیده که همه به جان بشار اسد دعا میکنند که مبادا برود که سوریه میرود!) .
اینکه نهایت این معامله به کجا خواهد رسید به نظر می رسد با توجه به اینکه اوباما همین یک برگ را برای کسب اعتباری در دوره نه چندان موفق ریاست جمهوری اش در دست دارد و نظام اسلامی و خامنه ای دنبال چنین فرصتی هستند بعید نیست که یک تفاهم نامه نیم بند هسته ای را داشته باشیم  که به پیوستش  یک توافق نامه تمام بند و محکم سیاسی مبنی بر برداشتن هرگونه طرح تغییر رژیم در ایران از روی میز سیاست ایالات متحده آمریکا می باشد.

میگویند که وقتی چنین ضمانت نامه ها و معامله های نانوشته سیاسی میان دو کشور رد بدل میشود معمولا با تغییر دولتها و احزاب ، پایبندی به آن لااقل در عرف سیاسی امری ضروری و معمول است ولی نگاهی به ترکیب کنگره و سنای آمریکا، و گارد محکم نتانیاهو و لابی مقتدر اسرائیل در آمریکا را کنار ورشکستگی در تمام وجوه این نظام از اجتماعی و فرهنگی تا اقتصادی و حتی سیاست داخلی قرار دهیم به نظر میرسد دوردستهای چنین موافقت نامه موقتی میان اوباما و خامنه ای ، امیدی به نظام اسلامی نمی آموزد.البته اگر نظام اسلامی بتواند تا دو سال مانده به دوره اوباما چنین برگ برنده ای را بگیرد و به اوضاع نابسامانش ، سر و شکلی هرچند سطحی بدهد باز به قول معروف مویی از خرسی غنیمت است ولی چیزی که جمهوری اسلامی دقت نکرده شاید،وضعیت نارضایتی فزاینده اجتماعی و نفرت ریشه دار شده از این نظام نالایق در باور و ذهن ملت ایران است که این جامعه را با جامعه ایران سال 59 دارای تفاوتهای چشمگیری میکند تفاوتهایی که سیاسیون نسل بعد کاخ سفید ( که شاید امروز در کنگره و سنا بانگ رجز برای اوباما سر میدهند تا یکسره سیاستهایش را به بایگانی تاریخ بسپرند)نیک درنظر دارند که با تکیه بر آنها، براحتی میتوانند هرنوع موافقت نامه و ضمانت نامه سیاسی را که اوباما برای نظام اسلامی صادر کند باطل کرده و از پروژه های احتمالی تغییر رژیم در ایران که در صورت بازآرایی اپوزیسیون این نظام ،حتما راه به میزهای تصمیم گیری واشینگتون می برند ،حمایت قاطع و موثر کنند.

این وسط انچه که رسانه ها و قلم بدستان اپوزیسیون باید برای خوانندگان خود تشریح و توضیح دهند نه اعلام خبر تعداد قدمهای جان کری و ظریف،که هیچ اهمیت و ارزشی برای ملت ایران ندارد بلکه تبیین افق های دوران پس از دولت اوباما در کاخ سفید می باشد تا مردم هم کورسوهای امید را بجویند هم وارد بازیهای سرگرم کننده نظام اسلامی نشوند...
کوشان م

Tuesday, February 3, 2015

نیت خوانی مبارزه با فساد اقتصادی در قلعه جمهوری اسلامی!



محاکمه و رسوا کردن محمد رحیمی چه مفهومی دارد؟ چه ارتباطی با کمپین محاکمه محمود احمدی نژاد دارد؟ چه ارتباطی به این تیترهای خبری دارد؟:
احمدی نژاد: «آمدن بهار را نوید می‌دهم. انقلاب ارثیه کسی محسوب نمی‌شود. شیطان و همکاران او می‌خواهند عناصر پاک و خدوم را متهم کنند.»
احمدی نژاد:«مردها در راه‌اند. وقتی عرضه ایستادن در برابر آمریکا را ندارید چرا به مسوولیت قبول می‌کنید.»
و جالب‌تر: «احمدي‌نژاد مي‌خواهد رهبر مخالفان روحاني شود! و البته سایت جدید احمدی نژاد هم راه اندازی شده!»
پرونده رحیمی می‌گوید دزدی‌اش مربوط به دوران همکاری با هاشمیست‌ها بوده مثل صادق محصولی و البته بعضی دیگر از لیسندگان بارگاه هاشمی که البته آنان زرنگ بودند به موقع از باند احمدی نژاد-مشایی کنار کشیدند. این نکته برای تاکید و تبلیغ! مهم‌تر از اینست که بعضی سعی می‌کنند نشانه‌های کجکی به ملت بدهند واز این آب گل آلود برای زدن احمدی نژاد خارج شده از قدرت استفاده کنند و البته برکشیدن تیم هاشمی - روحانی و کمک به چهارمیخ شدن سیاست استحکام این طیف که ظریف دارد بر اساس منویات و مصالح سیاسی غرب پیش می‌برد و از این جهت خامنه‌ای نگران در سایتش با انتشار تصویر پاهای ظریف و کری در حال همگامی و قدم زدن نوشته: نقطه‌های خیالی...!
از سایت‌ها و رسانه‌های سبز و جااندازان پروژه تدبیر هاشمی با امید به روحانی، در رسانه‌های از جنس بی‌بی‌سی و صدای آمریکا تا حتی ایران فردا و حتی من و تو ... تا بعضی مردم که هنوز فکر می‌کنند هرچه بدبختی دارند از احمدی نژاد است یک سایه روشن مشخص مدت‌هاست به چشم می‌خورد: توجیه و تبلیغ و تشریح مثبت اقدامات جریان برآمده از پروژه تدبیر و امید و وتمام پایوران و بازیگران این جریان از ظریف تا سریع‌القلم!
و از آن سو حواله کردن تمام سیاهی‌ها و گندکاری‌ها و چپاول‌های نایاب در تاریخ بشریت و لجن‌زار سیاسی فعلی ایران گردن یک نفر با ۱۶۵ سانتی متر قد به اسم احمدی نژاد! می‌دانید چرا؟ چون امروز دارند هاشمی‌ها را از طریق روحانی به ملت قالب یا تحمیل می‌کنند. بعضی‌ها که سناریوی خاورمیانه را دست بازیگران سیاسی می‌دهند گویی می‌خواهند دوباره ایران را ژاندارم خاورمیانه کنند ولی ژاندارم اسلامی نه ژاندارم ایرانی که شاه فقید نقشش را بازی می‌کرد چون اگر قرار بود دوباره ژاندارم ایرانی سربرآورد که به زیر کشیده نمی‌شد!
منطقه‌ای که داعش و طالبان دارد البته اسد و اردوغان عثمانی دوست هم دارد ولی السیسی هم دارد طبعا نیاز به ژاندارم اسلامی دارد و چه گروهی بهتر از سرسپرده‌های اسلامی -روحانی! این سیاست توجیه جناح هاشمیست‌ها و تخریب جناح مقابل، نه محدود به طیف خاصی در نظام که فراتر سیاست «۱+۵» می‌باشد.( یا بهتر بگوییم ۱-۶ چون روسیه شاید مخالف این سیاست باشد) و رسانه‌های آنها سال‌هاست، پیش از ظهور جسمانی روحانی، آن را کلید زده بودند.
باید کوشید این معادله را از نظر تحلیلی و آنالیز موضوعی در ذهنیت جامعه بهم زد و این مورد را حتی الامکان برملا کنید که کلاه گشادی دیگری از جنس کلاهی که این‌روزها سالگردش را اشک می‌ریزیم بر سرمان نرود. وگرنه احمدی نژاد که الان دیگر موجودیت سیاسی و موضوعیت ماهوی چندانی ندارد. هدف دیگر از به مسلخ بردن رحیمی شاید این باشد در حالی‌که دزدهای اصلی و ریشه‌دار و استخوان خورد کرده در چپاول که دوباره در قالب دولت سازنده هاشمی که نه دولت اعتدال و تدبیر روحانی (ماکت دولت هاشمی) بر سر کار و به دولت بازگشته‌اند حساب کار دست‌شان بیاید به قواعد بازی مافیای قلعه جمهوری اسلامی باید پای‌بند باشند پس یکی از اینها باید قربانی می‌شد قرعه به اسم رحیمی افتاد.
کسی که استاندار هاشمی هم بوده ولی به جرم خیانت به پدرخوانده، به جرم خروج از قاعده بازی هاشمی‌ها و هم سفرگی با گنگ رقیب، دارد ادب می‌شود و گوشش را می‌کشند تا بقیه دزدهای بازگردانده شده به دولت و سیاست حساب کارشان را بدانند و هوس همکاری با گنگ‌های سیاسی دیگر سرشان نزند!!
زمانی می‌گفتند جنگ گرگ‌ها...الان جنگ گرگ‌ها و کفتارهاست. در نهایت برای دریدن ایران و ایرانی....