Saturday, February 2, 2013

جوانگرایی در اپوزیسیون،از ضرورت تا واقعیت

مبنای این نوشته توجه به این اصل است که مراد از اپوزیسیون یعنی اپوزانی که در برابر تمام پوزیسیون نظام اسلامی قرار میگیرد.طبعا بسیارانی عمدا یا سهوا ،اصلاح طلبان ( یا به عبارتی اپوزیسیون دولت اصولگرایان از هر نوع آن) را جزئی از اپوزیسیون حساب میکنند.این بازی که به باور من برنامه ریزی شده بر دوش مشارکت مردمی در خرداد 76 کلید خورد با اهداف خاص سیاسی صورت پذیرفت.

اول اینکه به جامعه این مفهوم نوین را القا کنند که در برابر هیئت حاکمه نظام اسلامی، از درون همین حکومت ، اشخاص و گروههایی هستند که خواهان پیاده کردن خواستهای برحق دموکراسی خواهانه مردم ایران می باشند و به این ترتیب به مردم بگویند نیازی به اپوزیسیون حقیقی برای برآوردن خواستهای سیاسی اجتماعی خود نداشته و از آن روی برگردانند و دلخوش به گروهی از بدنه حاکمیت اسلامی شوند.و این بهترین حربه برای بیمه کردن تمامیت نظام اسلامی تا به امروز بوده است.طبعا شایان ذکر است بسیارانی از افراد،که به این طرح با خوشبینی توام با حسن نیت دل بسته بودند به محض دانستن حقیقت اصلاح ناپذیر بودن این نظام، راه خود را جدا کردند و امروز میتوان به آنها عنوان اپوزیسیون نظام اسلامی داد.( البته بخشیدن این عنوان به برخی افراد باید با نهایت دقت صورت بپذیرد.).
ولی هدف دوم پروژه اصلاحات چند سال بعد از خرداد 76 نمایان شد.وقتی که با خارج شدن افرادی با نام اصلاح طلبان نومید از اصلاحات به بیرون از ایران،برنامه انشقاق و تفرقه میان اپوزیسیون رقم خورد.این کار با استفاده از ابزار مختلف از مالی تا ایدئولوژیک میان طیف های مختلف اپوزیسیون حقیقی، شکل عملی به خود گرفت.فراموش نکنیم مبانی ایدئولوژیک متکثر در جامعه سیاسی ایران،استعدادی بالقوه برای عدم موفقیت این گروه در مسیر سیاسی شان بوده است و همین پاشنه آشیل اپوزیسیونی شد که امروز ناکارآمد به نظر میرسد.
از منظری دیگر،اگر با دید واقع بینانه ای به صحنه اپوزیسیون امروز ایران  بنگریم با یک هویت واحد مواجه نمی شویم بلکه سلولهای منفرد اپوزان را می یابیم که هر کدام مانند فعالیت بیولوژیک یک مجموعه  سلولی زنده،برای خودشان یک واحد سیاسی را تشکیل داده اند و سیستم ایمنی این کلونی های سلولی، که همانا ایدئولوژی سیاسی اینان باشد،به هیچ روی اجازه پیوند با دیگر مجموعه های سلولی اپوزیسیون را نخواهد داد و به عبارتی " پیوند اپوزیسیونی " را پس میزنند.این حقیقتی است که به کرات و مرات در این33 سال ازمون شده و فاکتی را در برابر ما قرار میدهد که ندایش این است که آزموده را آزمودن خطاست.اگرچه واقعیتی تلخ و گزنده است ولی باید پذیرفت و با حلوا گفتن دهانی شیرین نمی شود.
باید اشاره شود که منظور از اپوزیسیون سنتی یا قدیمی مسلما نه مردم ایران یا فعالین سیاسی عادی که سن و سالی بالا دارند و به امید رسیدن به مطلوب اجتماعی- سیاسی خود بر سبیل مبارزه ( در هر اندازه متناسب با توان و امکانات اینان) در لابیرنت های سیاسی ایران گام مینهند که بلکه مراد مدعیان الیت سیاسی بودن و کسانی که خود را سپهسالاران جریان سیاسی متبوع خود می دانند که مدعی آن بوده و مدام زیر علم آن سینه میزنند و بقیه را هم دعوت میکنند تنها در این هیئت است که حلوای نذری خیرات میشود و بقیه صداقت ندارند جز ما و هم اندیشان ما.
در واقع اپوزیسیون قدیمی همان اشخاص یا گروههای نمادین قدیمی و سیاسی را شامل میگردد و نه آن اجزای مردمی را که نسل های نوین را شامل میگردد و طبعا این گروه ناراضی های سیاسی و اپوزیسیون بالقوه حقیقی و البته کم ادعا را در بر میگیرد که اگرچه ممکن است تعلق سیاسی ایدئولوژیک خاص داشته باشند ولی به این باور خود غل و زنجیر نشده اند.
پس راه دیگر پیش روی اپوزیسیون بالقوه حکومت اسلامی که نماد و نمودی باشکوه از آن را در جنبش سبز هم دیدیم(اگر چه قدر مسلم بخشی از آن اصلاح طلب هم بود ولی به باور من اصلاح طلبان بخش کوچکی از آن بودند بر خلاف مدعای اینان که جنبش را ملک لایشاع خود میدانستند!) و در کوچه و خیابانهای سیاسی فضای مجازی هم میتوان نمایش دیگری از بزرگی آنها را مشاهده کرد،این است که  "این اپوزیسیون به جوانگرایی در درون خود دست بزند ".
قطعا آن بزرگترها یا سلولهای قدیمی ،ثابت کرده اند قصد کنار رفتن و باز گزاردن راه برای نسل نوین را ندارند و شیفته مبارزه خویش گشته اند (چون لابد برخی از ایشان،غره به شاهکار 57 خود هستند!).پس ناگزیر است نسل نوین فعالین سیاسی به بازآرایی خود برای تبدیل شدن از یک هویت بالقوه به هویتی بالفعل دست بزند.آنچه تجربه نشان میدهد اینکه این گروه موسوم به نسل نوین اپوزان ،حضوری مقتدر و آگاه در صحنه سیاسی دارد.نمادهای باشکوهی از اینان را از دوره جنبش دانشجویی 78 تا جنبش 88 دیده ایم که خود را ثابت کرده اند که از نام بردن به دلیل کثرت این عزیزان پرهیز میکنم ولی همگان شاهد و ناظر سرافرازی این جوانان بوده اند.
 اینکه ذکر میشود جوانان مراد همان نسل نو می باشد وگرنه در این بین میتوان جوانان 50 ساله یا حتی بیشتر را هم گاها دید.منظور نسلی نو از فعالین سیاسی آزادیخواه میباشد که بر خلاف نسل قدیم موسوم به پنجاه و هفتی ها،در بند خط کشی های ایدئولوژیک اسیر نیستند.شاهد این مدعا را شخصا در فضاهای گروهی تجربه میکنم جایی که در گروههای مجازی تنوعی حیرت آور از افکار سیاسی مختلف،از جمهوری خواه تا مشروطه خواه و از مثلا مصدق دوست تا شاه دوست و از چپ سوسیالیست تا راست لیبرالیست ،چنان در کنار هم در جهت یک فعالیت سیاسی خاص،همکاری،همدلی و همگامی دارند که اصلا فراموش میکنند که فاصله ایدئولوژیک بزرگی میان آنها هست.(البته باز منظورم همدوشی و همراهی کسانی است که در برابر تمامیت این نظام اسلامی قرار گرفته اند و هدفشان هم اتفاقا همین کلیت است نه ضدیت بر بخشی خاصی از آن).
ولی این کارگروههای سیاسی کوچک اگر چه دورنمایی امید بخش را نشان میدهد( که انگیزه نوشتن این سطور بوده است) و هرچند این همدلی و گذشت سیاسی شرط لازم برای شکل گیری نسل نوین اپوزیسیونی کارا و موثر میباشد ولی هرگز شرط کافی نیست و از این جهت اشاره کردم که نیاز به سازماندهی و آرایش سیاسی گسترده دارند.ولی موانع تحقق این مهم چیست؟
دو عامل مهم به نظر میرسد.یکی ترفندها و بگیر ببندهای نظام اسلامی و دیگری که مهمتر است همان اپوزیسیون سنتی مورد اشاره است که بزرگی نمی کند کمی صندلی های خودنمایی سیاسی را برای نسل جوان خالی کند و خودش صرفا نقش ناظر راهنما ( بر اساس تجربه هایش ) را داشته باشد.
یکی از مهمترین فاکتورها در عصر ارتباطات،که میتواند مجال رخنمون به نسل نوین بدهد مسلم رسانه ها هستند.در رسانه های نوشتاری که با فضای مجازی مواجه هستیم، همگان اجازه عرضه خود را به عرصه سیاسی اجتماعی دارند،نیک میبینیم جوانان فعالیت گسترده دارند و اتفاقا به مرور زمان از شکل گیری فضای مجازی،نسل نوین پویندگان سیاسی،توان تحمیل نظرات خود را به سنتی ها داشته و به عبارتی وجاهت بیشتری میان مخاطبین عرصه سیاست ورزی ایران را یافته است .
ولی رسانه های دیداری و شنیداری که برد اجتماعی بسیار گسترده تری دارند ، به علت اینکه توسط همان قدیمی ها برپا و به عبارتی البته تصرف شده اند به عرصه ای برای معرفی دیدگاههای نسل جدید بدل نگشته اند که در عین حال بر عکس، جولانگاه چلنج های سیاسی قدیمی و نخ نما، و میدانگاه زورازمایی گروههای مختلف را شکل داده اند و به جای اینکه کمک به پروسه یکپارچگی سیاسی نمایند مانعی بزرگ هستند در این راه و عاملی در مخدوش کردن ذهن مردم و مایوس کردن اینها از حضور یک اپوزیسیون واحد و شکیل.(منظور از اپوزیسیون واحد نه یک شاکله همفکر و همانند سیاسی که مراد گروهی واحد متشکل از اجزایی با ایدئولوژیهای سیاسی مختلف ولی با نگاهی به یک هدف و همگام بسوی یک ارمان ملی یعنی رسیدن به نقطه ای که تجلی گاه عرضه ازاد مانیفستهای سیاسی و حاکمیت صندوق رای برای احترام به خواست مردم باشد).البته مسلم این خروجی رسانه های مزبور و برایند مثبت و منفی های آن است و نمی توان منکر فعالیتهای سازنده افراد آگاه و صادق و نیز نقش اطلاع رسانی نسبی اینها شد.
ما با دو نوع رسانه دیداری شنیداری سیاسی مواجه هستیم.یکی رسانه های سیاسی یا به اصطلاح خبری وابسته به دول غربی مانند بی بی سی و صدای امریکا و دیگری رسانه های سیاسی مستقل که اکثرا در لوس انجلس هستند. به تازگی اگر به رسانه هایی مانند بی بی سی و صدای امریکا بویژه اولی، دقت کنید مواجه می شوید با حضور جوانانی با عنوان کارشناس،روزنامه نگار،فعال سیاسی و ... که اتفاقا اگر چه نامی آشنا در عرصه های مزبور ندارند ولی یک ویژگی مشترک آنها را به هم وصل میکند.و ان هم اصلاح طلب بودن اکثریت این نامهای ناآشنا و دفاع پررنگ اینها از جریان اصلاح طلبی و نمادهای این جریان میباشد.یعنی می بینیم اینها از اقای موسوی مقیدتر به اجرای بی تنازل قانون اساسی ،از اقای خاتمی اصلاح طلب تر و حتی گاها از آقای خامنه ای دشمن تر با اسرائیل!
نزدیکی و به عبارتی سمپاتی عملی رسانه هایی مانند بی بی سی با اصلاح طلبان چیزی نیست که نیاز به ارائه ادله داشته باشد و لابد و منطقا و عقلا منطبق بر سیاستهای دول متبوع انهاست و هرگز منتظر نباشید که اینان رسانه های مزبور را ویترینی برای معرفی جوانان مبارز با تمامیت نظام اسلامی کنند.ولی پرسش اینجاست که معرفی نسلی جوان به عنوان فعال یا کارشناس سیاسی آنهم با رنگ بوی تند اصلاح طلبی نشانه چیست؟آیا نشان این نیست که تئوریسین های اصلاح طلب به لزوم تحقق این ضرورت و واقعیت پی برده اند که باید برای ایجاد یک جبهه سیاسی قوی و جذب افکار عمومی طبقات مختلف اجتماعی، نسل جوان را به عنوان بخشی از ویترین نمایش سیاسی خود اضافه و تقویت کنند و البته با توجه به وجود لابی بسیار قوی اصلاح طلبان در رسانه های مزبور
 ( بویژه در سالهای اخیر) به این مهم جامه عمل پوشانده اند.اگرچه باید گفت قطع یقین میان فعالین سیاسی غیرسنتی، اصلاح طلبی جایگاه دارد ولی تجربه حضور شخصی من در فضاهای سیاسی- دانشگاهی ایران گواه نوعی دیگر از بالانس میان دو گروه اصلاح طلب و انحلال طلب میان نسل جوان است که مغایرت دارد با آنچه از رسانه ای مانند بی بی سی نمایش داده میشود.
ولی در مقابل رسانه های سیاسی لس انجلسی که توسط همان گروه سنتی پایه گذاری و اداره میشوند هرگز مجالی  برای حضور و به عبارتی برکشیدن نسل نوین و کارامد از فعالین سیاسی اپوزیسیون انحلال طلب نمی دهند و به واقع چنان درگیر جنگ های سیاسی از نوع حیدری نعمتی گشته اند که بدل به عرصه ای طنزآلود و البته گاها منزجر کننده میشوند و مدیران این شبکه ها گمان می کنند با دستور العمل از بالا و یا نصیحت های مشفقانه و گاها تند و تیز،تغییری در وضعیت موجود ایجاد میشود غافل از اینکه هویت های جامد و اندیشه ها ی دگم مستعد تغییر نبوده و به عبارتی بایدجایگاهها رفرش شوند در جایی که امیدی به تغییر عملکردها نیست.
سبک این رسانه ها ( اکثرا و نه مطلقا) اجراهای منبروار و حضور هر روزه یک شخصیت محترم ولی " قدیمی " و تکرار و تکرار اندیشه های مشخص و بسته بندی شده با چارچوبهای ذهنی آنهاست.و در این میان بجز مواردی استثنایی نمی توان چهره های جدید را دید و شنید.
البته نمی توان تمام گناه را گردن این رسانه ها انداخت که برد اجتماعی خود این رسانه ها هم محدود هست و خود این رسانه ها کم کم و مع الاسف بدل به عرصه حضور همین افراد شده و به عبارتی بصورت مکمل یک واحد ساختاری را نمایندگی میکنند و ظاهرا دست اندرکاران این رسانه ها قصد تجدید نظر در رویه خود ورای ادعاهایشان ندارند.و نسل جدید اپوزیسیون هم هرگز نتوانسته با حضوری پررنگ خودش را تحمیل کند.این نسل با تمام دانایی ها و توانایی های خود هنوز گوشه چشمی به قدیمی تر ها دارد (گرچه به نومیدی تدریجی بدل گشته است) و همین اعتماد به نفس لازم و حس ضرورت گذار از این لایه سنتی را از نسل جدید سلب کرده است.
بدون شک اپوزیسیون نظام اسلامی باید به یک بازنگری تمام قد به کارنامه،کاشته ها و برداشت های سیاسی اش در این 33 سال اهتمام ورزد و لزوم تغییر نسل و واگذاری جایگاهها و پایگاههای سیاسی به نسلی دیگر را باور کند.این نه یک نظر شخصی،بلکه نمره ای است که در بخش معدل کل کارنامه این اپوزیسیون درج شده است.اگر نسل قدیم نخواهد این ضرورت را بپذیرد و گردن نهد و اگر نسل نوین نتواند خود را تحمیل و مجموعه را وادار به تمکین به واقعیت کند بدون تردید آینده مطلوبی در انتظار فعالین سیاسی بویژه طیف لیبرال دموکرات و سکولار نخواهد بود و هرگز آرمانهای اجتماعی و اهداف سیاسی خود را متبلور نخواهند دید.
و انچه میتوان از مشاهدات و تجربیات چندساله برآورد کرد، قدیمی تر ها نه کنار میروند و نه توان تغییر پذیری دارند( و این نکته مهمی است که نمی توان ازاینان انتظار داشت جز این که هستند عمل کنند ) و این نسل جوان است که باید با تکیه بر همین ابزارهای محدود و با وجود تمام تنگاها و بی مهری ها و بی عدالتی های موجود،دست بر زانوی خود بگذارد و برخیزد برای ایجاد یک هویت سیاسی پویا و گویای اپوزیسیون کلیت و تمامیت نظام اسلامی و این نیاز به حرکت و انگیزه و اعتماد به نفس دارد تا نگاهش را از دیگران به عنوان تکیه گاه ( و نه البته راهنما) بردارد و به این لکنت در حرکت سیاسی خودش پایان دهد.

کوشان .م

No comments:

Post a Comment